به مرگ رسیده بود
قبل از اینکه چشمهای صبح بیدار شوند
روز، سیگار ناشتا روشن کند
ظهر، قهرهی ترک بنوشد
ابرها، کلاه غروب را بردارند
جای باران سکوت ببارد
و شب، این پازل کلافه را به هم بچسباند
به مرگ رسیده بود
قبل از اینکه دیروزها تکرار شوند
کافهای که نمیرفت، تعطیل شود
حساب بانکیاش نتواند غذای ظهر را حساب کند
به مرگ رسیده بود
قبل از اینکه از میلههای پیراهنش فرار کند
لباس آب رفتهی روی بند را پشت و رو بپوشد
بند را با طناب دار اشتباه بگیرد
خودش را به ابر بیاویزد و به خیابان برود
مقابل انگشت اشارهی عابران، آینه بگیرد
تا ساعت خودکشی را به تاخیر بیاندازد
و فراموش کند تومور مغزی
در بایگانی آزمایشگاه روز به روز پیشرفت میکند
رو به آن طرف خیابان
به جای خالی زنی که بی تفاوت توتهای وحشی را
روی لبهایش رام کرده بود خیره ماند
به مرگ رسیده بود
قبل از اینکه
آلزایمر از یادش ببرد بازنشستگی را
قبل از اینکه فردا
از پشت عینک ته استکانیاش
نامهها را به پلاکهای اشتباه ببرد
تا انتقام نامههای گم شدهاش از معشوقهای که نداشت را
از ماموران پست بگیرد
#احسان_امیری
@amiri.ehsan
#کانون_شاعران_معاصر
#کانون_دکلمه_شعر
#از_شاعران_حمایت_کنیم
#عبدالله_محمدزاده_سامانلو
#سامانلو #سیمرغ_شعر #samanloo #شعر_سپید #غزل#شعرکوتاه #دکلمه
#چاپ_کتاب #کتاب_خوب #معرفی_کتاب #کتابخوانی#سرزمین_کتاب_ایران
#معرفی_شاعر #شعر_معاصر #شعر_زنان #آوانگارد #ادبیات #نقد_شعر
@simorq_sher
@samanloo.a.m.poet
@kanoon_shaeran_moaaser1
@kanoon_deklame_sher
@kanoonshaeranmoaaser
@sarzamin_ketab_iran