به زخم می آمیخت،
این بوسه ی بی دهان،
از بی معنایی برهنه ی تنم...
که سرم به مرگ های بسیار خورده بود پیش از او...
و بامدادی که زاده شدم از سفیدی کاغذ،
تنگ ایستاده بر طعم عدم،
طرح بهشتی دیگر میچکاندم،
بر ورطه ی متروک عمری تباه...
و واژه ها دوباره بر دستش،
در حسرتی دردناک،
به خواب هم می چکیدند،
سرگشته...
_____
چه مهم است مارها در چشمم بخزند،
و با عمر من،
اندوه تاریخ را رمز گشایی کنند...
چهارده سالگیم تبخیر می شود،
هجده سالگیم عاصی،
بیست و پنج سالگیم مجنون،
و شصت سالگیم،
با دهان خود،
با دهان دیگران،
هنوز چشمهاش را می خواند،
به نشانه های بی قرار...
#احیا_کوشکی
@ehya.koushki
#کانون_شاعران_معاصر
#کانون_دکلمه_شعر
#از_شاعران_حمایت_کنیم
#عبدالله_محمدزاده_سامانلو
#سامانلو #سیمرغ_شعر #samanloo #شعر_سپید #غزل#شعرکوتاه #دکلمه
#چاپ_کتاب #کتاب_خوب #معرفی_کتاب #کتابخوانی#سرزمین_کتاب_ایران
#معرفی_شاعر #شعر_معاصر #شعر_زنان #آوانگارد #ادبیات #نقد_شعر
@simorq_sher
@samanloo.a.m.poet
@kanoon_shaeran_moaaser1
@kanoon_deklame_sher
@kanoonshaeranmoaaser
@sarzamin_ketab_iran