دوهفته عصبانیت یک هفته خودخوری و در نهایت اثر نداشتن قدم زدن ، نوشتن و... برای خالی شدن ذهنم صحبت کردن و هر آنچه که فکر میکردم رو گفتم صرفا در قالب اینکه گوش شنوایی باشد نه اینکه گفتگوی دو نفره و عمیقا محتاج همچین اتفاقی بود و از اونجایی که کاملا علاقه به بروز دادن برخی مسائل ندارم و سعی میکنم مسئله رو حل کنم اینبار حل نشد و به میتونم بگم شناخت جدیدی داد نسبت به درجه بندی احساساتم ، شناخت اطرافیان و مدل بروز خشم خودم در یک هفته خود خوری بیشتر به اهمال کاری پرداختم و لذتی که این اهمال کاری داشت ذهن من رو از علت خشمم دور میکرد اما آخر هفته متوجه شدم همچنان ذهن من درگیر هیت و به جای جایگزین کردن یک فعالیت و بالا بردن لذت و شادی موضوع حل نخواهد شد و باید احساساتم رو درست بروز دهم بهترین مدل بیان احساسم که در اون زمان بدن من خواهان اون بود صحبت کردن بود چون علاوه بر روحم به جسمم داست آسیب میزد این خوره ذهنی .
نمیتونم بگم خوشحالم و یا احساس خوبی دادم اما میتونم بگم ذهن آروم تری دارم و اون مسئله ذهن من رو تصرف نکرده و من با پذیرش اون و بیان اون تونستم خودم رو نجات بدم .
مسئله اس که مهم هست بروز خشم می باشد نگه داشتن اون تنها یه خود شما آسیب میزند و میتونه شما رو فردی خطرناک برای جامعه و خودتون تبدیل کنه .برزو احساسات، به گونه که شما برای در رابطه با اون مسئله آروم میکند مهم هست.
اصلی که وجود داره ممکن هست اون علت همچنان باقی بماند و موضوع حل نشود اما صحبت کردن با شخص سومی که قابل اعتماد هست میتونه مفید باشه و برای شما راه حل .
بعد از اینکه اون موضوع رو پذیرفتم با اینکه احساس ناراحتی هم همراه من شد و از عصبانیت کاسته شد میتونم بگم اما مثل اون احساس خورنده نیست غمی هست که قابل تحمل هست .احساسات ما اگر از تحمل ما خارج بشن خطرناک خواهند بود پس هرگز اون ها رو انباشه نکنید و زودتر یا بیان کنید یا بنوسید یا حتی داد و فریاد کنید اما هرگز نگه ندارید چون آتشفشانی هست که هر چقدر زمان بگذرد در وجود شما بیشتر جان میگیرد.