کلیشه های جنسیتی و ارزش گذاری های دسته بندی شده
کتاب فروش های خیابون انقلاب که کتاب ها رو کنار پیاده رو میچینند از نظر من اگر نباشن دیگه نمیشه تو این پیاده رو این خیابون قدم زد یقیناً این خیابون هر چه زیبایی و حس خوب رو در خودش میبینه بیشتر از این که به مغازه های کتابفروشی مدیون باشه به همین دست فروش هاو کتاب فروش های پیاده رو ها مدیونه
دقیقا نمیدونم کی ولی یه روزی از همین روز های خدا شاید دوسال پیش وقتی داشتم تو پیاده قدم میزدم و بر حسب عادت به کتاب های دست فروش ها نگاه میکردم دیدم یکیشون تخفیف زده و از اونجایی سعی میکنم از فرصت پیش اومده بهترین استفاده رو ببرم رفتم با دقت کتاب ها رو نگاه کردم کتاب ها رو نگاه میکردم دقیقا نمیدونستم چه کتابی رو باید بخرم چون همیشه یا حسم له من میگه چه کتابی بخر یا از قبل تعیین میکنم که چه کتابی رو بخرم اما اون روز واقعا به قصد خرید کتاب هم نرفتم تنها اون اعلام تخفیف کتاب ها من رو کشوند و مثل آدمی بودم که میخواد از فرصت پیش اومده بهترین استفاده رو ببره مغزم هم ارور داده بود ((:
یه خانم اومد کتاب برداشت از کتاب های جلال آل احمد دقیقا اسمش رو یادم نیست با خودم گفتم تو هم از همین بخر برو بخون و از اونجایی که همیشه نسبت به یه کتاب باید کشش خاصی رو حس کنم تا برم سمتش واز اونجایی که در اون لحظه من احساسی به کتاب جلال نداشتم پس گفتم بیخیال همین طور که در حال جزم کردن عزمم بودم تا برم یک آدم کتاب خوان گفت بکر کنم این کتاب کتاب خوبی باشه نگاه به کتاب تو دستش کردم نوشته بود (شدن) اسمش رو شنیده بودم و دیده بودم اما هیچ وقت قصدی برای خوندنش نداشتم کتاب رو گرفتم کتاب خوان گفت این کتاب برای بیشتر براز خانم هاست که خیلی کمک کننده است .
اینجا یه ایست کنیم چون من هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که یه کتاب خانم و آقا داره و از نظر من همه مطالب در حالت عمومی و اجماع هستن حتی مسائلی که درباره آقایون هست رو خانم ها باید بدونن و بالعکس چون همه ما انسان هستیم در سطح جامعه با دو جنس متفاوت پس باید تفاوت ها رو شناخت تا امکان زندگی سالم و مسالمت آمیز همه ما چه در کار چه در زندگی چه بین پدر و دختر یا مادر و پسر برقرار بشه . خب همین حرف کتابخوان باعث شد که من اون کتاب رو بخرم تا با خوندن اون کتاب یا تفکر خودم نقض بشه یا بار دیگر به درست بودن این نگاه برسم البته از اونجایی که ما در عدم قطعیت به سر میبریم هنوز قطعی نیست و هر لحظه ممکنه شخص کتاب خوان دیگه ای بیاد و بخواد نقش کنه ((:
کتاب شدن کتاب زندگی میشل اوباما ست . در این کتاب مسائل رشد و توسعه فردی ، چگونگی برخورد با مشکلات ، مسائل و نکات سیاسی ، چگونگی برخورد او با مردم ، رفتار و برخورد یک مادر با فرزندان و همسر ، برنامه ریزی و .... همه اینها در متن گاها مستقیم و بیشتر به صورت غیر مستقیم به چشم میخورد .
زندگی افراد مهم میتونه درس زیادی به ما بده حالا اون شخص میتونه خانم باشه آقا . این تفکر که این داستان زندگی یه زن هست پس برای یه مذکر مناسب نیست یا یک آقا فکر کنه کتابی که تجربه زندگی یه خانم هست در حدی نیست که بخواد زمان بزاره در حقیق همچنان ریشه در جهل و کوته فکری داره .
چنین تفکراتی [ که من چون مرد هستم از خانم هایی که بهترین عملکرد هارو هم داشته باشن و ودر جامعه تاثیر گذارند بهترم ] تفکر اشتباهی هست . به طور کل همه ما ارزشمندیم و مهم هستیم که مرد و چه زن یک خانم هم نباید چنین تفکراتی داشته باشه . صحبت من این هست که همه ما از هم یاد میگیریم چه زن و چه مرد و این فرا تر از نگاه های جنسیتی هستش جایی که با مونث و مذکر بودن سنجیده نشیم و در حقیق از هم یاد بگیریم و رشد کنیم حتی از اشتباهات هم در زندگی.حتی آدم هایی که مسئولیت های حساس تر یا کلی تری در سطح جامعه دارند هم باید از بقیه مردم که سطوح کوچکتر جامعه یاد بگیرند چه زن و چه مرد تفاوت جود ندارد .
پس ارزش ها و برتری ها رو دسته بندی نکنید وحتی در قالب جنسیتی افراد قرار ندید همه ما انسانیم با تفاوت ها ، اشتباهات، موفقیت ها و ... اگر بناست دسته بندی صورت بگیرد تنها باید براساس اخلاقیات انجام شود . اخلاق و برخورد افراد با هم در سطح جامعه بار روانی جامعه رو تا حدی مشخص میکند پس رفتار ما در سطح جامعه مهمترین معیار ارزش هست البته از نظر من )): ممکن فردا ها به نتایج جدیدی دست پیدا کنیم .اما در کل فکر و ذهنیتی که رشد آدم ها رو به مرد و زن بودن تعمیم میده رو کنار بزارید تا راه برای بسیاری از مسائل مهمتر باز بشه .
شبتون بخیر .
فی البداهه نوشتن هم جذابیت های خودش رو داره. ۱:۱۳ پنج شنبه ۵ اسفند