ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه کرمیان
فاطمه کرمیانتو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟
فاطمه کرمیان
فاطمه کرمیان
خواندن ۱۱ دقیقه·۸ ماه پیش

سفرنگاری: رشت - بهمن ۱۴۰۳


این اولین سفرنگاری من ه. تصمیم گرفتم سفرها و تجربه‌های سفر رو بنویسم و به اشتراک بگذارم و از قصه‌ها، روندش، تجربه‌های جذاب و اشتباهاتی که کردم بگم.

از دوستی(هادی) شنیدم سفر در ریشه عربی به معنای پرده برداشتن از چیزی پنهان هست [مجمع البیان]. در لغت‌نامه‌های مختلفی دنبال معنای سفر گشتم و این معنا رو نیافتم ولی برداشتی هست که از سفر برای خودم انتخاب کردم. پس در لغت‌نامه من سفر یعنی: پرده برداشتن از خودت و آدم‌ها و تجربه رهاتری از زیستن.

⏳️مدت زمان سفر: ۳ روز (از سه شنبه تا پنجشنبه)

🛣 مسیر سفر: شروع از قزوین و سپس رشت و چمخاله

💰هزینه سفر: در پایان سفر خواهید دانست

👥️ تعداد هم‌سفرها: من و نیما (همسرم)

🧳تجهیزات: این اولین سفر ماشینی ما بود و هر شب هم اقامتگاه داشتیم. تجهیزات عجیبی جز مواد غذایی و بهداشتی نداشتیم.

🗺 دشواری سفر: ۳ از ۱۰. دلایل دشواری: کلا که ساده بود با توجه به زحمت رانندگی در برگشت و هوای برفی که خواهید شنید ۳ نوشتم.

قبل از شروع سفر، رشت برای من مقدس بود. عین یه فانتزی! شبکه‌های اجتماعی یه بدی بزرگ دارن که قبل اینکه خودت چیزی رو تجربه کنی انقدر بهت نشونش میدن که پیشخور میشه لذت! (این جمله رو از پویا یاد گرفتم)

یعنی تو از قبل آماده‌ای که سبزه میدون و میدون شهرداری رو ببینی و دعا کنی که به رشت بارونی بربخوری و اگر بربخوری بهش همون لذتی که بهت یاد دادن رو بازسازی میکنی و اگر برنخوری ناامید میشی. دارم یاد میگیرم که چطور بشنوم اما لذت رو پیشخور نکنم. این سفر هم تمرین بود که رشت رو از نو دوست داشته باشم.

شروع سفر

صبح زود حدود ساعت ۷ راه افتادیم، نشان میگفت بدون توقف دقیقا ۱۱ تو مقصدیم. خب البته که ما ۱۱ رشت نبودیم. قصدمون این بود تو مسیر بریم قزوین گردیییی.

آره دیگه نشان گفت دقیق ۴ ساعت!
آره دیگه نشان گفت دقیق ۴ ساعت!

قزوین بافت مدرنی داشت اما شاید بشه گفت معماریش منو یاد منطقه حسن آباد و بازار تهران مینداخت. بالا تر از باغ موزه چهل ستون دور میدوم آزادی (که جالبه بهش سبزه میدون🥰 هم میگن) پارک کردیم و زدیم به پیاده روی. هوا سرد و جذاب و تمیز بود (خیلی تمیزتر از تهران).

حدود دو ساعت کل این منطقه زیبا رو گشتیم
حدود دو ساعت کل این منطقه زیبا رو گشتیم

چون از این کار نرم افزار بلد خوشم اومد که عمارت تاریخی رو کشیده اینجا گذاشتمش. راستی من تو سفرنامه تا حد ممکن بلد و نشان رو لینک می‌کنم که راحت مسیریابی کنید و دعوتتون می‌کنم نظر بنویسید و محتوای فارسی رو غنی کنید. البته که گوگل مپ برای ریویو کردن معتبرتره و خود من دارم رو هر دو محتوا میگذارم فعلا!

نگارش مثنوی اون دوران واقعا خط و نگاره!
نگارش مثنوی اون دوران واقعا خط و نگاره!

باغ موزه چهلستون(📍اینجا)، تقریبا موزه کوچیک و زیبایی بود و البته خلوت و جز یه گروه دیگه که لیدر داشتن کسی نبود یا حوصله نداشت برامون چیزی تعریف کنه. به نگارش مثنوی نگاه کردم و به احوال کسی فکر کردم که اینقدر باحوصله بوده و فکر کردم زندگی در دید یه آدم باحوصله چجوریه؟ به نظر خیلی متفاوت میاد.

طبقه دوم موزه هم پله‌هایی بلند و دایره‌ای به سبک موزه‌های اصفهان داشت. آیا فیزیولوژی بدن قدیمی‌ها متفاوت بوده؟ که پله‌هاشون انقدر بلنده؟ مراقب زانو و سرتون باشین خلاصه.

موزه قزوین هم دقیقا بعد از باغ هست و واقعا جالب تر از اونی بود که به نظر می‌رسید. ترکیب کفش‌ها، لباس‌ها و وسایل قدیمی که گزیده و مختصر بودند و به خوبی دست‌چین شده. همچنین وسایلی که مردم عادی و اشراف زاده‌ها استفاده می‌کردند. اسکلت گور بانو، زنی که اسکلتش درسته زیر زمین پیدا شده. مربوط به دورانی که زنان و دختران کوچک به عنوان هدیه به پیشگاه خدایان تقدیم می‌شدند. این برای یه دختر در اون دوران افتخار به شمار میومده. تو تاریخ اینو زیاد میبینم که چطور چیزهایی که برای آدم‌ها عادی بودن و بدیهیت فرو رفته بودن تغییر کرده و احمقانه یا پوچ به نظر میرسه. شاید نباید خیلی به بدیهیت‌ها دلخوش کنیم و شاید هم باید بپذیریم که هر عقیده‌ای دورانی که محترمه باید زیست بشه و به زور نمیشه تغییرش داد.

شگفت‌انگیز اینکه قزوین برای من یه تجربه خوش فاز از منظر خرید اقتصادی هم بود. آقا واقعا به‌صرفه بود و هیچ انتظارش رو نداشتیم! یه ارزون سرا همون اطراف بود و یه بازارچه سنتی و یه آبمیوه فروشی دور میدون که با نصف یا یک سوم قیمت تهران ازش خرید کردیم با همون کیفیت [حس فتح و افراشتن پرچم صرفه‌جویی🚩].

یه صبحونه مختصری تو ماشین خورده بودیم، برای سفر از یه ترکیب تازه و مقوی استفاده کردم، لقمه پنیر و آجیل با نون جو، اما ما گرسنه تر از اینا بودیم و دلمون املت یا نیمرو طلبیده می‌خواست عزیز! با سرچ اون اطراف، "کافه کشوین" نامی پیدا کردیم (📍اینجا) که قرار بود خیلی زیبا باشه! اما یافت می نشود گشته‌ایم ما ، بسته بسته بود🔒. روبروش اما یه جایی بود که از بسته شدنش ناراحت تر شدم و خیلی وسوسه شدم که بخوام دوباره برم و ببینمش، خونه سردار مفخم(📍اینجا)، طرح‌ها و حسی که به اون خونه داشتم! آخ آخ آخ.

خانه‌ سرداد مفخم که کسی نبود مرا به آن راه دهد!
خانه‌ سرداد مفخم که کسی نبود مرا به آن راه دهد!

از اونجا که نیما دیشب کم خوابیده بود و خسته بود، برگشت به ماشین و من به گشت و گزارم ادامه دادم، پایین تر هم یه مجموعه تاریخی از زمان صفویه بود و امکان آموزش رایگان سفالگری داشن ک متاسفانه برای جمعه‌ها بود، یه زور خونه نقلی هم اونجا بود، با مرد خوش آوازی که صدای گیرا و پر قدرتش تموم زورخانه رو پر کرده بود و برای اولین بار اونجا نوای آواز زورخانه رو از نزدیک شنیدم (📍اینجا) ، ترکیب آواز قدیمی و حس زورخانه و غرور و تبلور شجاعت و پهلوانی.

دیگه نم نمای ظهر، قزوین رو ترک کردیم و به سمت رودبار رفتیم. توی رودبار گشتیم پی یه جایی که ازش زیاد شنیده بودیم که چک کنیم آیا واقعا زیتون و زیتون پرورده خوبی دارن؟ دوقلوها! (📍اینجا) داستان دو تا برادر که از علاقه به زیتون شروع کردند و یه رستوران و فروشگاه زیتون به همین اسم دوقلوها تو رودبار دارند.

ماری یا پرورده؟
ماری یا پرورده؟

به نظرم کیفیت مناسبی داشت زیتوناش. پرورده‌اش رو میتونستی با حدود ۶ تا سس پرورده ترکیب کنی که طعم سس شاتوت و آلوچه و یه سس تیره ترش که یادم نیست برای من بسیار جذاب بود.

رسیدیم رشت و در (📍 اینجا) اقامت گزیدیم، تمیز و راحت بود و پارکینگ هم داشت و دسترسی به سبزه میدون حدود ۱۵ دقیقه بود.

انتظارم از شهر رشت این بود که تو گشت و گذار کلی مغازه محلی ببینم و همه جا خوراکی گیلانی باشه اما اینطور نبود. یعنی تا یه خیابون بالاتر از میدون شهرداری هیچکس جز فست‌فود و غذاهای چرب و چیلی بی‌فایده چیز جالبی برای عرضه نداشت. اگر قصد خرید سوپرمارکتی و یکجا دارید، یه فروشگاه بزرگ به اسم نجم تو سبزه میدون بود که هر چیز شهری تقریبا داشت و حتی وسایل سفر رو خیلی راحت میتونستید تو کمد بگذارید و برید خرید.

به عنوان یه فروشگاه خیلی مکانیزه بود.
به عنوان یه فروشگاه خیلی مکانیزه بود.

حالا میخوام یه پاتوق جذاب بهتون معرفی کنم که در گشت و گزار تو اینترنت به زحمت پیداش کردم و بابت معرفیش باید قول بدین که یه جای جذاب تو کامنت‌ها بهم معرفی کنید اگر گیلان رفتین😊.

تی کاکا یه فروشگاه محلی نون و سوغات گیلانی هست که کیف می‌کنید از طعم رشته خوشکار، شیرینی کاکا، نون محلی خلفه‌اش و چای لاهیجانی و حتی آش داغ و جذابش که پر سبزی خوش عطر و تازه بود.

دو تا شعبه داره که یکی (📍اینجا) نزدیک میدون شهرداری هست و شب‌ها صفه! خلاصه که این از اون پیشنهاداست که بخاطرش قراره کلی دعام کنید.

آش رشته تی‌کاکا خیلی خوشمزه بود!
آش رشته تی‌کاکا خیلی خوشمزه بود!
کاکا که واقعا اونا که تابحال نخوردن عجب کیفی خواهند کرد از اولین بارش!
کاکا که واقعا اونا که تابحال نخوردن عجب کیفی خواهند کرد از اولین بارش!


در جست‌و‌جوی رستوران ما سر زدیم به رستوران حاج حسین(📍اینجا) که معروف هست برای کباب شناسا، اونجا گوشت دوش شتر رو بهتون توصیه میکنم. اما در مجموع انتظار خیلی خارق العاده نداشته باشید، برای یه کباب خیال راحت کن جای خوبیه.

کباب حاج حسین!
کباب حاج حسین!

مسیر برگشت رو دوان دوان پیاده به سمت خونه رفتیم و از دویدن که اابته با عجله بود کیف نمودیم. حال و هوای بازار رشت شب خیلی جذابه البته به شرطی که قصد خرید نداشته باشید. هنوز نمیدونم چرا سبزی و میوه تو رشت انقدر گرون بود جوری که قیمت گاهی دو برابر تهران بود، دستشون درد نکنه:)

خب اما ما روز بعد حرکت کردیم به سمت ساحل چمخاله. تو مسیر که خیلی زیبا بود، بین کوچصفهان (که کوچه‌ای در اصفهان نیست) و آستانه اشرفیه (که حتما باید از دم خیابونش بادوم زمینی بگیرید!) اتفاقی امامزاده قاسم رو کشف کردیم (📍اینجا).

اونجا اصلا یه امامزاده معمولی نبود، خیلی دلنشین بود. عمیقا روستایی، قشنگ و آرامش‌بخش و دلم میخواد بازم بهش برگردم و اونجا نماز بخونم و تو حیاطش بگردم. یه قبرستون با کلی گلدون رنگی رنگی کنارش و تمیز و باصفا.

امامزاده قاسم زیبا!
امامزاده قاسم زیبا!

ادامه دادیم، ادامه. در عبورمون از لاهیجان دور میدون استخر لاهیجان رو قدم زدیم، حدودا ۲۰ دقیقه‌ای پیاده‌روی داره. دورتادور میدون تو بوته‌ها از بلندگوهایی که قایم شده بودند صدای اخبار ایران میومد و صادقانه اصلا دلچسب نبود. اطراف میدون یه جایی هم کوکی داغ خریدیم برای سوغات که کیفیت خوبی داشت ولی بار دیگه کلا کوکی رو برای سوغات گیلان راستش انتخاب نمیکنم. به نظرم گیلان یعنی سبزی خوشمزه و چای و رشته خوشکار و کاکا پ نون خلفه! گیلان یعنی بوی چای و حس پرنده‌هایی که تو هوا پرواز میکنن.

بعد رفتیم سمت یه کشف دل‌انگیز. اوایل جاده لاهیجان- لنگرود اگر مسیرت رو کج کنی سمت تالاب سوستان (📍اینجا) ، این منظره حیرت انگیز رو میبینی و حالت جااا میاد! میشه حدودا یک ساعت اینجا با خیال راحت گشت زد و پیاده‌روی کرد.

تالاب سوستان سرخگون پاییزی!
تالاب سوستان سرخگون پاییزی!

دم دمای غروب بود و کلی راه داشتیم تا چمخاله!

و اما بگذارید براتون بگم که چرا انقدر ذوق چمخاله رو دارم و تو چمخاله چی منتظرمون بود. موقع پلن کردن سفر یه خونه خیلی خاص توجه مون رو جلب کرد. یه جا که عین خواب و رویا بود و اوایل شک کردیم که شاید مشکلی هست که قیمتش هم خوبه!:)

خانه رویاییم
خانه رویاییم

این خونه(📍اینجا)، قصه داره، قصه زوجی که با عشق برای خودشون خونه رو ساختن، سه طبقه که تو هر طبقه با دقت و وسواس و عشق دیزاین و طراحی شده. گیاه هایی که هر طرف خزیدند و خونه رو سبز سبز کردند و از تنوعشون شگفت زده میشین، خونه تمیز و مجهز و یه حیاط خوب و جمع و جور. انگار اومده باشین موزه گیاه‌شناسی! البته که نباید آبشون بدید یا قلمه بگیرید ازشون.

منظره دریا و بالکن‌هایی که با گلدون‌های شمعدونی رنگ میگرفتن تو سرمای پاییزی. انقدر اشتیاق خونه رو داشتم که خدا میدونه و هنوزم دلتنگشم خصوصا که تو عکس‌هاش الان باید گل کاغذی باشه رو بالکن!

یه خونه که بخشی از یه خواب بود انگار!
یه خونه که بخشی از یه خواب بود انگار!

تنها نکته خونه عقب نشینی طبقه اول بود که باعث شده بود سطح آشپزخونه و هال حدود یه پله فاصله داشته باشه و شاید بهتون حس امنیت نده! اما هر چی از حس خوب صاحب خونه و لذت اقامت اونجا بگم کمه.

با ماشین از مغازه و نونوایی ۵ دقیقه فاصله داره و تا دریا شاید ۳۰۰ قدم! صبح تو نم بارون رفتیم ساحل چمخاله، سکوت و آرامش و صحنه‌ای که کمتر تو دریاهای شمال میبینی. ساحلی که هنوز دست بی معرفت بنی‌بشر آلوده‌آش نکرده آنچنان و کمی بکر و تازه است برای تماشا.

ساحل چمخاله🌊
ساحل چمخاله🌊

واقعا علاقه‌ای به ترک اون خونه نداشتم و دنبال بهونه بودم برای موندن. اما هوا داشت بهم می‌ریخت و به اجبار قصد برگشتن کردیم🥺.

رشت بارانی‌ام اینبار شاهد باش..

سری به رشت بارونی زدیم، بارونی که گوله گوله اومد و بعد مدت‌ها یه دل سیر خیس شدم زیر بارون. از تی‌کاکا بقیه سوغاتی‌ها رو هم گرفتیم و آش رشته نوش جان کردیم(حلوا هم گرفتیم که معمولی بود و توصیه نمیکنم) البته که دلمون در هوس ناهار تو رستوران جان مار (📍اینجا) موند. دیشب اول سر زدیم به اینجا ولی فهمیدیم فقط ناهار میشه رفت اونجا و بازاری‌های رشت عادت ندارن شام بیرون بخورن. تو همون چند دقیقه شخصیت و منش صاحب اونجا ما رو گرفت و فهمیدیم بین کیفیت غذا و صاحب‌خانه ربطی هست! خلاصه که کلی ریویو جذاب در موردش تو گوگل مپ هست و نگهش می‌داریم برای سفر بعدی. اینجوری سفر ما یه روز کوتاه شد، آب‌و‌هوا سبب شد اقامت تو سراوان عزیز و نازنین رو کنسل کنیم و به سفری دیگر بسپریمش!

مراقب باشید تو هوای برفی تو دامنه‌های بی‌رحم جاده قزوین و ارتفاعاتش نباشین، کولاک بود و شانس آوردیم!ما که تو رانندگی تازه‌کار بودیم و تازه یاد گرفته بودیم برای اینکه تو بارون شیشه بخار نگیره باید چیکار کنیم خورده بودیم به کولاک قزوین و خدا رو شکر که قبل اینکه جاده سفید سفید شه به شهرمون، تهران رسیدیم اما مسیر پر ریسک بود.

💸خب خب هزینه سفر، الوعده وفا.

این سفر برامون ۸.۵ تومن هزینه داشت، ۳ تومن اقامت برای دو شب و ۵ تومن سوغات جذاب گیلان. بادوم زمینی و رشته خوشکار و کاکا که مزه کدوحلوایی‌اش تو نم نم بارون هنوز نوک زبونمه.

رشت، رشت? بله هنوز هم یه الهه مقدسه

خب حالا نوبت شماست. لذت بردین از سفرنامه؟ نظرتون چی بود؟

شما گیلان رفتین؟ شما چه پیشنهادایی و تجربه‌هایی دارین؟

اگر تجربه‌ای دارین از سفر به گیلان و شهرها و روستاهاش و یا جایی رو رفتین حتما تو کامنت‌ها بنویسید تا ما و دیگران از تجربه‌هاتون استفاده کنیم❤️

برمی‌گردیم با یه تجربه از یه سفر دیگه

به امید تجربه ناب سفر و البته هم‌سفر خوب برای تک تکتون


رشتهزینه سفرگیلانطبیعت
۴
۰
فاطمه کرمیان
فاطمه کرمیان
تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟
سفرنامه‌ها
سفرنامه‌ها
Ça va bientôt commencer; notre voyage au bout de la nuit
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید