هوای طهران برما سنگین گشته و اندک ملال در احوالات روحیمان غالب گشتهبود.
خدمت قبلهعالم رسیدیم.به قدر نیم ساعتی بود که از قیلوله برخاسته بودند.
به ایشان عرض کردیم که سه-چهار روزی قصد سفر کردیم با ابواب جمعی دربار.خواهیم که به عمارت دماوند شویم تا هوایی تازه کنیم و کرختی برطرف شود.صدالبت که قبله عالم چنانچه منت گذارند و ما را همراهی کنند نورعلی نور خواهد شد.
ایشان کمی روی ترش کردندو فرمودند:به مصلحت نمیبینیم این سفر را.چونانکه دلگیر هستید فی المثل با ملازمان تا شمسالعماره رفته، گشتوگذاری نموده و قبل از غروب بازگردید.
گفتیم امر همایونی متاع است و لیک چه شده پادشاهی را که همیشه دوستدار تفرج بودند کنون از سفری چونان کوتاه رویگردان می بینم؟خدای ناکرده شما را عارضهای حاصل شده؟
فرمودند:خیر؛ ولی شما محرمترین به ما هستید، بدین سبب حقایق نزد شما بازگویم:
چندی پیش را که به قصد سفر استرآباد از شهر بیرون شدیم خاطرتان هست؟با اینکه امر فرموده بودیم تا جاده را قرق کنند،ناگاه از مزرعه ای کنار مسیر،اسب یک گاریچی از خدم وحشم ما به وحشت افتاده،رم کرده و ناغافل به جاده وارد گشت.چیزی نمانده بود که کالسکهمان باژگون شود که خدا را شکر چونین نشد؛ ولی خسارتی بسیار بر کالسکه وارد گشت و ما نیز بسیار هراسناک شدیم.
آن رعیت گاریچی هم با آنکه بر مهار اسبش اهتمام تمام کرد ولی مع الاسف کاری از پیش نبرد و جملگی تلف شدند.
تلختر از آن، چه خسارتها که برآن کالسکه اهدایی پادشاه فرانسه وارد گشته و آن را بالکل از حیز انتفاع بیانداخت.
از شما چه پنهان که کنون اوضاع خزانه مان چندان روبه راه نباشد که دستور فرماییم وجهی کارسازی کنند تا آن را مرمت نمایند.
جان کلام اینکه از جان و مالمان بیم داریم.
عرض کردیم: ولیک ما بیمه داریم.
فرمودند: راست بگفتی که زنان چون مونثند میباید بیمه داشته باشند.
گفتیم جسارت است؛ ولی بیمه از جنس بیم نباشد بلکه پادزهر آن باشد.
قبله عالم متعجب در ما نگریستند و فرمودند:دانی که چه سخن می گویی؟
گقتیم.آری.بیمه صنعت جدیدهای است که چندی است در مملکت ما وارد گشته، و اسباب راحتی خیال باشد از بابت جبران هر حادثتی که قضا و قدر پیش آرد؛ و کنون نیز ازکی الممالک متولی آن باشد.
فرمودند:ازکی الممالک که باشند؟ چه می کنند؟خاطرمان نمی آید ایشان را!
عارض شدیم که: ازکی الممالک از صنعتگران و مبتکران جوان و خوشنام همین بوم هستند.وی بازارچهای فراهم نموده که جمعی از قمپانیهای معتبر در آن بیمه فروشند. امر نمودیم به سوی ما پیکهایشان را گسیل داشتند و به ثمن بخس از آنان مطلوبترین بیمه ها را ابتیاع نمودیم.
فرمودند: آخر ولی نگفتید که این بیمه چه باشد؟
گفتیم: بیمه نوعی از اوراق ضمامنتنومچه باشد برای هر آنچه مستعد زیان باشد.اگر خدایی ناکرده حادثه ای واقع شد؛آن بیمهچی موظف است که جبران آن را تمام و کمال مجانا گردن بگیرد؛ از نونوار کردن کالسکه چو روز اول گرفته؛ تا رداخت دستمزد صنعتگران تعمیرکار و حکیمباشی برای مجروحین و دیه از دست شدگان و چه و چه!
پادشاه قدری تامل کردند و فرمودند:لکن چه اطمینان باشد که آنان راست کردار باشند و قراردادی ننگین چون ترکمنچای بر ما تحمیل نکنند؟ نکند این بار اجنبی بخواهد یک ترکمنقهوه امضاء نماییم؟
گفتیم حاشا که چونین نباشد! امیر صغیر ما جملگی 206 وسائط نقلیه دربار اعم از کالسکه و گاری باری گرفته تا ارابه های جنگی و اسب های تازی را به ازکی الممالک سپرده، آنان نیک خدمت کرده و کرور کرور اشرفی خسارت به عهده گرفته اند؛ و جر اندک فرانشیز در آخر کار، خواست دیگر نداشتهاند.
فرمودند: چه جسارت ها! اندک فلانچیز چه باشد؟
گفتیم: فرانشیز همان اندک قمیسون باشد به جهت متضرر نشدن صنعتگران. ولکن اکنون مردمان جملگی با آسودگی و فراغ بال سفر می نمایند و رضایت فراوان است و دعاگوی برکات قبله عالم هستند.
پادشاه را حالتی خوش پدید آمد و لبخند بر چهره مبارکشان پدیدار گشت.فرمودند: حقا که لقب برازنده به شما اعطا کردیم!
آنگاه نائب السلطنه را خواستند و گفتند که تدارکات سفر را بچینند که همین فردا بعد از طلوع عازم سفر خواهیمشد.
رخصت مرخصی خواستیم و به اندرونی بازگشتیم.
در این ملاقات خدمت قبله عالم نگفتیم که از بابت طول عمر ایشان نیز بیمه ستاندیم تا چنانچه*[انشاءالله] زبانملال بعد از 120سال سایه ایشان بر سرمان نبود؛ مبلغ هنگفتی حق بیمه ستانده و تا عمر داریم به جای ایشان شاهانه زندگی کنیم!
ازکی الممالک را خواستیم و گفتیم که نکند خاطر همایونی از این بابت از ما مکدر شود و بر ما غضب بگیرند؟
ایشان چشمکی روانه نمودند و گفتند: خیال خاتون راحت باشد:
*کلمه داخل کروشه در دستنویس اصلی خطخوردگی داشت:)