جلسه پایانی اسپرینت دوم کارآموزش وبسیما هم تمام شد. دوماه از سفر سفر من در منظومهی پروکسیما گذشت. دو ماه سفر هیجانانگیز. گشتوگذار در سیارههای مختلف و زیبا با یک سفینهی کجدار و مریض! سفینهایی که بارها به خودم گفتم دیگه امکان حرکت نداره. امکان نداره بتونم به مقصد برسم… اما واقعا رسیدم!
انگار همین دو ماه پیش بود(محض اطلاع واقعا دو ماه پیش بود) که پرسشنامهی کارآموزش پروکسیما رو پر کردم و یکی دو ساعت بعدش باهام تماس گرفتن. قبول شدم. برای فردا ده صبح جلسه مصاحبه هماهنگ شد. طی دو ساعت بعدش از سه تا شرکت دیگه بهم زنگ زدن. علاوه بر اینکه زمان کارآموزیشون کوتاهتر از پروکسیما بود، حقوق حداقلی به عنوان حق ایاب و ذهاب هم میدادن. ساعت ده صبح شد و با منتور دوره آشنا شدم. در این مصاحبه و جلسه معارفهایی که دو روز بعد برگزار شد، خانوم شریفی فرایند دوره رو توضیح دادن. بعد از توضیحات دیگه مطمئن شده بودم. مطمئن بودم همون چیزی که دنبالش بودم و رزومه میفرستادم، تو این دوره یادمیگیرم. پس سفینهم رو روشن کردم و به منظومه پروکسیما وارد شدم.
هفتههای اول راحت به نظر میرسید و هر چه جلو تر رفتم کار جدی تر شد. دیگه وارد دنیای محتوا شدیم و کلی آموزش حرفهایی بروز گیرم اومد. اینکه این آموزشها چی و چطور بودن باشه برای یه پست دیگه. (سیر محتواییم خراب میشه!😂😎) دیگه جدی جدی تولید محتوای شد فعالیت روزمرهم. چیزی که در هر روز درگیرشم و هر روز دارم توش رشد میکنم…
فقط من و زهرا و پریسا تا اینجا اومدیم. چرا فقط ما؟ واقعا نمیدونم. منتور دوره بهمون گفت شما رسیدید چون خستگیناپذیر بودید و کم نیاوردید. «شما ستارههای خستگیناپذیر منظومهی پروکسیما هستید.» حقیقت امر رو اگه بخوام بگم، خودم میخواستم یه جور دیگه برسم، بدون نقص، بدون عقب افتادگی، اما الان دیگه مهم نیست من چی فکر میکردم و چیمیخوام. مهم اینکه تا اینجا رسیدم. هر جوری که بود، رسیدم.
دیروز ( به تاریخ دهم مردادماه هزارو چهارصد و دو) آخرین جلسه دوره برگزار شد. نیم ساعت به جلسه مونده بود که متوجه این موضوع شدم. جلسه شروع شد و خانم شریفی، منتور دوره، ازمون پرسید چه حسی دارید که این آخرین جلسه ماست؟
نمیدونستم چه حسی داشتم. خوشحال بودم؟ ناراحت بودم؟ خسته بودم؟ شاید همش. همش و همزمان. دوماه خیلی سخت رو گذروندم. واقعا سخت. از اون وقتایی که یهو همه چیز دور و برت گره میخورن و هیچ جوره باز نمیشن. هر کاری هم کردم تا مسیر من در این منظومه متوقف نشه! نمیخواستم بی نتیجه باشه. اما حالا چی؟
شنبه سیزدهم مرداد ماه هزار و چهارصد و دو مصادف با 31 ژوئیه 2024، (این تاریخ نویسی ها برای رعایت محتوای همیشه سبزه!😅) آزمون پایانی اسپرینت دومه. اگر قبول بشم، دو روز بعدش (خودتون تاریخش رو حساب کنید و بگذارید شور سبز بودن محتوای فوقتخصصیمو در نیارم) اسپرینت سوم شروع میشه. حضور در شرکت و دو هفته کار آزمایشی! امیدوارم وارد اسپرینت سوم بشم اما مطمئن نیستم ازش. مطمئنم تو اون دو هفته خیلی بیشتر از این دو ماه یادمیگیرم. کار کردن خیلی بیشتر از گوش دادن بهت یاد میده! با اینحال استرسی ندارم. چیزی که ازم بر میاد مرور مطالب برای آزمونه نه بیشتر. بیشتر از این فکر و خیال الکیه. اگه قبول نشم اون قدر یاد گرفتم که بتونم از منظومهی پروکسیما خارج بشم و سفر خودم رو شروع کنم. یه سفر ماجراجویانه و هیجانانگیز به یه مقصد نامعلوم.
مهمترین چیزی که توی این دوماه یادگرفتم ادامه دادن بود. ادامه دادن تو هر شرایطی. دوماه پیش که اولین جلسه کارآموزش بود، نمیدونستم تا اینجا میرسم یا نه. بقیه رزومههای پر و پیمونتری داشتن. اولین تسک ها رو انجام دادیم، بهتر از من مینوشتن. به نظر موفقتر بودن. الان اما از منظومه پروکسیما خارج شدن (و امیدوارم تو سفر بعدیشون موفق باشن) و من اینجام. این بزرگترین درسیه که میشه گرفت. فقط انجامش بده. واقعا فقط انجامش بده، هر طوری که شده. حتی اگه دقیقا کامل و بی نقص نباشه. فقط انجامش بده. از اشتباهاتت نترس، ازشون یاد بگیر و دوباره انجامش بده. اشتباهات این دوماه رو باید مرور کنم و دوباره انجامش بدم. آزمون بدم و امیدوارم باشم به قبولی.
نمیدونم. آمادم؟ برای رسیدن به مقصد هنوز کند حرکت میکنم. کند مینویسم و رعایت یکسری نکتهها رو فراموش میکنم، ولی خب! باکی نیست. عوضش دو هفته کار آزمایشی اسپرینت سوم واقعا برام هیجانانگیزه! یه تجربهی جدید از کار حرفهایی بعد از آموزشهای حرفهایی! نوشتن در کنار یه تیم کاربلد در آژانس خلاقیت وبسیما. درسته که ممکنه ترسناک بنظر بیاد. از نظر خودم هنوز جا دارم. هنوز عالی نشدم. هنوز یه نویسندهی کاملا غیر حرفهاییم. هیجان اسپرینت سوم همینه که به نظر آماده نباشی ولی بری تو دلش. یه ماجراجویی تازه! چی بهتر از این؟ پس، پیش به سوی مقصد!
راستی اگه میخواید بدونید محتوای همیشه سبز چیه برام کامنت بذارید!😉