«تنها یک مسئلهی مهم فلسفی وجود دارد و آن خودکشی است. داوری اینکه زندگی به زحمتش میارزد یا نه؟» این آغاز کتاب افسانهی سیزیف اثر آلبر کامو است. کامو در واجه با زندگی اینگونه شروع میکند. وقتی در مورد دو ماه کارآموزش تولید محتوای پروکسیما فکر میکنم همین سوال را میپرسم:« تنها یک مسئله مهم برای شرکت در دورهی کارآموزش پروکسیما وجود دارد. داوری اینکه دو ماه تلاش در منظومهی پروکسیما به زحمتش میارزد یا نه؟»
پس مسئله مهم آدم فضاییهای سیارههای مختلف این منظومه پر چالش و ماجرا هستند. دیدار با این آدم فضاییها به زحمتش میارزید؟ این آدم فضاییها چه من آموختند؟ دستاورد من در این دو ماه چه بود؟ برای اینکه جواب این سوال را پیدا کنم باید از اول اول همه چیز را مرور کنم. یادآور اینکه دو ماه گذشته چه اتفاقاتی برای من افتاد؟ می خواهم ساکنان منظومهی پروکسیما را به شما معرفی کنم.
«در آغاز کلمه بود. کلمه با خدا بود و کلمه، خدا بود. هر چه وجود دارد به وسیلهی او آفریده شده و چیزی نیست که توسط او آفریده نشده باشد…» من هم میخواستم کلمه را بشناسم. بهتری بگویم، میخواستم کلمه را در مشتم داشته باشم. درست است که خواستن توانستن است اما خواستن خالی که نه! هر که توانایی پایت کردن داشته باشد، نویسنده نیست! باید کلمات مثل موم در دستت باشند. من هم دنبال همین رفتم. به دنبال یک دوره آموزشی یا کارآموزی خوب برای نوشتن. رزومهی لاغری داشتم. چند تجربه نه خیلی حرفهایی در مجلات و روزنامهها و انتشارات مختلف که عموما در مورد ادبیات، موسیقی، سینما و هنر بود. همین را در رزومه نوشتم و فرستادم. بدون امیدی به پیدا کردن چیزی که دنبالشم.
هیچ آشنایی با وبسیما و کارآموزش تولید محتوای پروکسیما نداشتم. چند ماه پیش فقط اسمی شنیده بودم که شرکتی هست به اسم پروکسیما و در تولید محتوا حرفهایی فعالیت میکند. اگهی کارآموزش پروکسیما هم مثل بقیه آگهیهای مربوط اتفاقی اتفاقی پیدا شد. در نتایج جستوجوی کارآموزی تولید محتوای.
بدون هیچ آگاهی از فرایند دوره یا سرفصل های آموزشی. کاملا اتفاقی و خیلی اتفاقی. بعد از اینکه رزومه من مورد قبول واقع شد و به جلسه مصاحبه و معارفه رفتم، دورهی دو ماه و نیم کارآموزش تولید محتوا رو بهم معرفی کردند. تازه فهمیدم چی پیدا کردم. دیگه امیدوار شدم. چیزی که دنبالش بودم را پیدا کردم. منظومهایی که بعد از سفر و آشنایی با ساکنانش، میشه کلمات رو در اختیار گرفت. میشه نوشت!
اولین سیاره، بازاریابی محتوا
«محتوا در تمام اشکال آن، مهمترین عنصر هر مجموعه بازاریابی است.» ربکا لیب، با این جمله، به بهترین شکل اهمیت محتوا رو بیانکرده. اولین آدم فضایی که ساکن اولین سیاره بود در در مورد بازاریابی محتوا میگفت. در مورد اهمیتش. اینکه اصلا کار ما چیه و دنبال چی هستیم. فرق تولید کنندهی کلمه با تولید کنندهی محتوا چیه؟
این آدم فضایی مهربون بهم در مورد دو مدل بازاریابی گفت. مدل قیف که قدیمیتره و مدل چرخه. مقایسهشون کرد و بهم یاد داد چرا باید طبق مدل چرخه بازاریابی کنم. مثل یه نقشهی راه. چطور توجه کاربر رو جلب کنم و کاربر رو به یک مشتری تبدیل کنم. اونم نه یک مشتری ساده بلکه یک مشتری وفادار. هم وفادار به خرید از من و هم یک سفیر که من رو به اطرافیانش پیشنهاد میده. یه نگاه جدید و تازه و حرفهایی به بازاریابی محتوا. بعد از یک هفته اقامت در این سیاره راهی سیاره بعدی شدم.
در سیارهی دوم فرود اومدم و آدم فضایی بعدی اومد به استقبالم. این آدم فضایی (اسمش پروکسیموس بود) غول بیشاخ و دم گوگل رو بهم معرفی کرد. اینکه گوگل چطوری فکر میکنه و دنبال چیه؟ فهمیدم که جناب علامه گوگل هدفش ارائهی اطلاعات درست و کاربردی و مفید به کاربرهای گوگله. بهم یاد داد گوگل چطوری متوجه میشه چه محتوایی مفیده و کاربر رو راضی میکنه و کودوم محتوا برای کاربر نوشته نشده، بلکه فقط برای گوگل و جایگاه گرفتن در نتایج جستوجو نوشته شده. گوگل هم از اینکه فقط برای جایگاه نویسی بدش میاد. بعد از اینکه استانداردهای محتوای مفید برای کاربر رو یاد گرفتم از پروکسیموس تشکر کردم و شتاب گرفتم به سمت سیاره سوم. سیارهی محتوا!
رایترویس پیر، یه نویسندهی خیلی با تجربه و کاربلد بود. اون اول بهم گفت که هر متنی که مینویسه چه بخشهایی داره. چطور اطلاعاتم رو منظم کنم و در این بخشها قرار بدم و یه سیر محتوایی جذاب بنویسم. در هر بخش از مقاله مفیدم چه ویژگیهایی رو باید رعایت کنم. بعد مدلهای مختلف محتوا و کاربردشون رو بهم معرفی کرد. مقاله نویسی، رپورتاژ نویسی، صفحه لندینگ و دسته بعدی رو بهم یادداد. خیلی چیزا ای رایتریوس یادگرفتم و رشد خیلی زیادی تو نوشتن داشتم.
دیگه رسیدم به سیاره چهارم و اولین ایستگاه منظومه پروکسیما. عکاسیوس در مورد کاربرد تصاویر و علت وجود تصویر تو محتوا بهم گفت. فرمتهای مختلف و ویژگی هاشون رو معرفی کرد. در مورد کپشن نویسی و اهمیتش گفت و منو بدرقه کرد به سمت ایستگاه اول و آزمونی که موفق شدم از پسش بر بیام. در این آزمون چند تا از دوستام و همسفرهام حذف شدن. تعدادمون کمتر شد و وارد اسپرینت دوم شدیم.
«هر چه تلاش کردی، هر چه شکست خوردی، مهم نیست. بازهم تلاش کن. باز هم شکست بخور. این بار، بهتر شکست بخور!» ساموئل بکت
کار در اسپرینت دوم خیلی جدیتر بود. خیلی. فقط باید تلاش بیوقفه میکردی و کم نمیآوردی. تسکها جدیتر و حرفهایی تر بود. اینجا بود که رشد اتفاق میافتاد. با نوشتن و پیدا کردن اشتباهات. دوباره نوشتن و دوباره بد نوشتن. گوش دادن به منتور دوره که چرا محتوای بدی نوشتی و یادگرفتن. سفر دوم پر از چالشهای مختلف بود و من میخواستم که از پسشون بربیام.
پست قبلی رو یادتونه؟ تو این سیاره بود که با مفهوم محتوای سبز آشنا شدم. محتوای سبز به بهترین نحو، درستترین و کاملترین اطلاعات رو به کاربر در هر زمانی که محتوا را مطالعه میکنه، ارائه میده. در کنار یادگیری اصول سبز نویسی، اصول درست نویسی هم باید یاد میگرفتم (و گرفتم، فک کنم البته). درست فارسی نوشتن برای درک بهتر مفوم توسط کاربر و گوگل. رعایت درست نیمفاصله ها و اشتباهات رایج نگارشی که به خیلیهاشون دچار بودم. بعد از یادگرفتن سبز نوشتن و درست نوشتن، به دیدن دوست فضایی بعدیم، منیجیوس رفتم.
سیاره بعدی، یک دفتر اداری عظیم به مدیریت منیجیوس بود. منیجویس خبرهی مدیریت و منظمکردن محتوای صفحات مختلف بود. از اهمیت لینکسازی و کاربردش بهمگفت. انیکه لینکسازی چقدر مهمه و به رفتار کاربر جهت میده. بهم یاد داد چطوری بهترین و مفیدترین لینکسازیها رو انجام بدم. چطور با استفاده از دستهبندی و برچسب محتوای سایت رو مدیریت کنم و یک سایت تمیز و کاربر پسند بسازم. اصول مدیریت محتوای سایت و لینکسازی رو ازش یادگرفتم و به سمت دوست جدیدم پرواز کردم. چت جیپیتی!
مقصد بعدی من یک سیاره عجیب بود. یه سیاره در آینده! از دور بیشتر شبیه یه ربات گرد خیلیییی بزرگ بود. هیچ آدم فضایی اونجا زندگی نمیکرد. یک هوش مصنوعی در این سیاره منتظرم بود. این هوش مصنوعی خودش رو بهم معرفی کرد و قابلیتهاشو بهم گفت. بهم گفت که ازش نترسم و قرار نیست به جای من تولید محتوا کنه. اون فقط میتونه بهم کمک کنه تا من سریعتر کارم رو انجام بدم. بهم یاد داد چطوری باهاش تعامل کنم و ازش استفاده کنم. من هم خوشحال از ابزار جدید که بدست آوردم رفتم سراغ چالش آخر در ایستگاه پایانی سفر دوم.
سفینه من بالاخره به ایستگاه آخر رسید. اینجا آزمون دوم برگزار میشد. قبل از آزمون یک کتابچه بهم تحویل دادن. کتاب کلاف محتوا که به مهمترین سوالات در مورد تولید محتوا پاسخ داده بود. یک کتاب کاربردی و مفید که بتونم باهاش پروندهی آموزش تولید محتوا رو ببندم و دیگه فقط کار و تلاش نوشتن. از اینجا به بعد فقط نوشتم و اشتباه نوشتم و باز نوشتم تا آماده آزمون بشم. دیگه اسپرینت دوم تموم شده و من فقط دارم خودمو آماده این آزمون میکنم و امیدوارم این ایستگاه، پایان سفر من در این منظومه جذاب نباشه.
وقتی این دو ماه رو مرور میکنم و میبینم چه مسیری رو طی کردم، چه دوستانی پیدا کردم و چه چیزهایی یادگرفتم، فقط یک جواب دارم. قطعا به زحمتش میارزد! اصلا نمیتونم خودم و نوشتنم رو با دو ماه پیش مقایسه کنم. درسته یک نویسندهی حرفهایی نیستم ولی نویسندهی نابلدی هم نیستم. من هنوز باید یاد بگیرم و تجربه کنم و برای همین به اسپرینت سوم نیاز دارم. برای تجربهی کار حرفهایی تر. برای بهتر شدن. برای، بهتر و بهتر شدن!
سِفر واژهای عبری است، که به معنی کتاب و نسک است. در عربی جمع شکسته یا مکسرِ ش اَسفار است. این واژه در زبان فارسی کاربرد ویژه یافته است و برای نامیدنِ پنج کتاب تورات یا همهٔ عهد قدیم به کار میرود.