این بار داستانمون کمی متفاوته و میخوایم از کسی بگیم که توی چرخهی بی پایانی از مواد مخدر، مشروبات الکلی و مهمونیها غرق شده بود و پایه ثابت کلوپهای شبانه بود…!
در این مقاله داستان زندگی اسکات هریسون (Scott Harrison) را مطالعه میکنیم و میبینیم که چطور مردی که در بالا توصیف شد، رفتار و زندگی خودش اصلاح کرد و مسبب کمک به انسانهای زیادی شد و تو آبادی سرزمینهای مختلف نقش داشت.
اسکات متولد سال 1975 در فیلادلفیای آمریکاست و در یک خانوادهی معمولی به دنیا آمد. پدر او یک مدیر اجرایی در یک شرکت کوچک بود که ترانسفورماتورهای الکتریکی مخصوص به کشتی تولید میکرد. مادر وی، خانمی خانهدار بود که در 4 سالگی اسکات، دچار نشت دی اکسید کربن شد و اگرچه زنده ماند ولی تحت مراقبتهای شدید تنفسی بود. به نحوی که در اتاقی ایزوله به سر میبرد که محیط و تختش روزی 20 بار با مواد ضدعفونی کننده شستوشو میشد و ناچار به استفاده از ماسکهای تنفسی خاصی بود. اسکات هم تا سال آخر دبیرستان، علاوه بر درس مشغول رسیدگی و پرستاری مادرش بود.
اسکات، از 18 تا 28 سالگی خود را “دهه باشگاهها” نام گذاشت. زمانی که همزمان با بیش از 40 کلوپ کار همکاری می کرد. اما بعد از دبیرستان، اسکات برای ساختن زندگی خود و تجربهی تنها زندگی کردن، نیویورک را انتخاب کرد و در رشتهی راحت ارتباطات مشغول به تحصیل شد. از نظر خودش دانشجوی تنبل، شرور و وحشتانگیزی بود و 3 سال اول دانشجویی خود را با نوازندگی کیبورد و مدیرت گروه Sunday River سپری کرد و در کلوپهای معروف آن زمان در نیویورک اجرای موسیقی داشت. البته این ماجرا کوتاهمدت بود زیرا نوازندگان نمیتوانستند با هم کنار بیایند، اما نتیجهی این فعالیتها، اسکات را به مروج کلوپهای شبانه تبدیل کرد!
ما افراد زیبا را می آوریم، مشتریانی را میآوریم که میتوانند هزار دلار برای یک بطری مشروب 50 دلاری هزینه کنند. انگار ما واقعا مزدور بودیم!
درصدی از کل فروش آن شب را میگرفتیم اما هیچ وفاداریای به آن کلوپ نداشتیم و هر زمان جو مجموعه خنک (خلوت تر و آرام تر) میشد، تیم خود را به گرمترین کلوپ میرساندیم.
در آخرین سفری که رفته بود، این سوال تماما ذهنش را درگیر کرد که :
من بیشتر چیزهایی را که فکر میکردم باعث خوشحالی ام میشود را به دست آوردهام اما واقعا خوشحال نیستم! حتی اگر پشت BMW رانندگی میکردم و یک آپارتمان خوب در شهر نیویورک داشتم، باز هم زندگی من نابسامان بود
اما همینجا بود که این سوال برای اسکات پیش آمد :
دقیقا برعکس زندگی من چطور میشه…؟
بعد از این سوال با دور شدن از همه چی و اصطلاحا ورشکستگی اخلاقی و معنوی، داوطلبانه به عنوان عکاس یک موسسه خیریه با کشتیهای هلال احمر به غرب آفریقا رفت!
وی بعد از برگشت به نیویورک در سال 2006، اثرات آب کثیف را از نزدیک مشاهده کرده بود و توجه کامل خود را به بحران جهانی آب و 1.1 میلیارد نفری که در اون زمان بدون دسترسی به آب پاک و سالم زندگی میکردند، معطوف کرد.
اسکات میگه:
داشتم میدویدم و به همه میگفتم میخوام جهانی را ببینم که همه بدون در نظر گرفتن محل تولد، آب تمیز بنوشند.
تحول اسکات به نحوی بود که در نهایت در تولد سی و یک سالگی خود، استارتاپ خود را با نام Charity: Water در یک فضای کار اشتراکی در منهتن نیویورک راه اندازی کرد. دو روز بعد، اسکات یک مهمانی در یک کلوپ شبانه ترتیب داد و از همه خواست برای اینکار 20 دلار پول بدهند! وی مبلغ 15 هزار دلار جمع کرد و صد درصد پول را به یک کمپ پناهجویان در شمال اوگاندا اهدا کرد که هزینه تعمیر سه حلقه چاه شکسته و ساخت سه حلقه چاه جدید شد.
می توانید از طریق لینک زیر ادامه مقاله رو مطالعه کنید:
https://karmana.work/charitywater-startup/