از بیکاری یسرم به نمایشگاه کار شریف زدم.
ساعت ۹ صب بود از خواب بیدار شدم و طبق معمول گوشیمو برداشتم تا ساعت بیداریشو قطع کنم.اره من مثل شما نیستم گوشیمو چک کنم صبح به صبح.
بعد صبحانه گوشیمو برداشتم تا یه گشتی تو سایتای کار بزنم سایت جاب ویژن اومد بالا اولین پیغام سایت نمایشگاه کار بود . بنر رو که خوندم آخرش نوشته بود ۱۴ تا ۱۶ مهر . صبر کن ببینم امروز شونزدهمه. با یه بسم الله بلند شدم رفتم دانشگاه شریف ساعت یازده اونجا بودم .
ورودی دانشگاه، حراست کارت شناسایی برای ورود ازم خواست اطلاعاتمو یاداشت کرد تا اجازه دادند برم داخل . حالا هی برو هی برو که میرسی به سالن.
نزدیکای سالن که شدم دیدم غرفه زدن از کتاب و نرم افزار خشکبار و صنایع دستی بگیر تا چای و قهوه فوری ،جالبتر اینکه ی غرفه هم کباب ساطوری میزد میداد دست مردم .اَی خِدا
درب ورودی سالن رو دیدم عینک رِی بَن خوشگلمو گذاشتم تو قابش . هم زمان با ورود پرشور من گرما هم داشت خارج میشد و جلوی درب برخورد سنگینی با ایشون داشتم .
دست چپ ورودی سایت غرفه ای داشت که خلق الله بیکار داشتن رزومه درست میکردن اونم آنلاین .
اولا همیجا اعلام کنم اصلا خوشم نیومد از فضای این نمایشگاه یه سالن ورزشی کوچیک که همه ی غرفه ها توهم توهم مثل قارچ های گانودرما رشد کرده بود.
از این ک بگذریم گرما همه رو کلافه کرده بود اما رنگ و لعاب بعضی از این غرفه ها آدمو جذب میکرد .
شرکت های زیادی اومده بودن که من هم میشناختمشون هم نمیشناختمشون همشون کلی جایگاه های شغلی داشتن که برای جذب بهترین نفرات داشتن خودشونو به نمایش میذاشتن . از اونجایی که استادمون میگه هوش تجاری خوبی داری منم دنبال همچین شغلی گشتم که بهم بیاد اما هرچی گشتم پیداش نکردم . اینجا ۸۰ درصدشون تو حوزه های دیجیتال کار میکردن و دنبال برنامه نویس میگشتن و یا شغلهای مرتبط با این حوزه منم که تجربه و تخصصی تو این حوزه ها نداشتم بیخیال شده بودم که یه خانمی صدام کرد آقا میتونم کمکتون کنم ؟
گفتم نمیدونم میتونی؟ خودت چی فک میکنی؟
با لبخند گفت اگه شما بخوای بعله میتونم .
گفتم دنبال کاری ام که هوش تجاری من بدردش بخوره.
گفت تخصص و رشته ی تحصیلیتون چیه ؟
گفتم مهندس شهرسازم . تخصصم کارشناس مرکز تماس استادمم میگه هوش تجاری و دست به قلمت خوبه . کمکی از دستت برمیاد ؟
گفت الان که فکرشو میکنم میبینم نه اینجوری نمیتونم .
گفتم من خودم از اول میدونستم نمیتونی .
لبخند زدم رفتم .
به غرفه ایرانسل که رسیدم دیدم نوشته call center ajent خب منم که کارشناس مرکز تماس بودم تجربه اشو دارم رفتم رزومه دادم .
همینطور قدم میزدمو اسم شرکتارو میدیدم . یکتانت . علی بابا . توسن . همکاران سیستم . اسنپ . رهنما کالج . حصین . ترجمیک .بیمه سامان . ویسپار . توسن تکنو . بانک توسعه تعاون( البته این اومده بود وام بده به اساتید و فرهنگیان با بازپرداخت ۴۸ ماهه و مبلغ یک میلیارد ریال ? ).
نیت کردم برم دانشگاه خودمون قدم اولو برادشتم باز یه خانمه صدام کرد . #خدایا_بسه_دیگه
آقا ببخشید .
جانم بفرمایید .
یه نرم افزار بهتون معرفی میکنم اینو نصب کنید ۲۰.۰۰۰ تومن هم هدیه اولیه ماست به شما
خانم اول بگو نرم افزارتون چیکار میکنه تا به هدیه اشم برسیم .
نرم افزارمون درگاه اینترنتی پرداخت آنلاینه که شما میتونید پرداخت سوخت بصورت کیو آر کد انجام بدید انتقال وجه و فلان اینا . در حین حرف زدن، این خانم هی میومد جلو به ده بیست سانتی من می رسید منم هی میرفتم عقب میدونید که هزینه برخورد الان ۶ ماه تا دو سال حبس و جریمه نقدی غیره اس خلاصه حواستون باشه . فکنم ترمز دستیش خراب شده بود ولی خب جانب احتیاط باید رعایت میشد .
خانم یه سوال چرا من باید آپ رو بزارم کنار از شما استفاده کنم ؟ میتونی منو قانع کنی؟
هیچی نگفت منم با یه لبخند خداحافظی کردم .
تو افکار خودم درحال موج سواری بودم که برم دانشگاه خودمون از در شریف که چشمم به خیابون افتاد قالب تهی کرده و در قالب انسانی گمراه مقابل شریف شریفانه ایستاده کردم .
سه تا ماشین کلانتری با یه کفی جلو درب دانشگاه بودن .
منم موتور سوار بدون کاسکت... .
آخر سیاهمو براتون باز میذارم مثل فیلمای ایرانی. میخوام ببینم شما چجوری تو کامنت تمومش میکنید.
فقط اینقدی بدونید که من از غفلتشون استفاده کردم والان موتورم تو تمعمیرگاهه برای جیب صاحبش دعا کنید لطفا .
التماس دعا.