بی هیچ حرف اضافهای، بریم سراغ دو ایده دیگه از ۱۲ ایدهای که تا قبل از این، ۶ تاش رو بررسی کرده بودیم و قرار نیست که بیش از ۸ موردش رو بررسی کنیم چون چهار مورد آخر بیشتر از اینکه درباره زمان باشن، درباره آمال و آرزوهای انسان پیرامون زمان هستن که از نظرم، بررسیشون لزومی نداره و اگر خواستید خودتون از اینجا به مطالعه این سلسله ایدهها، ادامه بدید.
همونطور که در بخشهای ۴ و ۵ بررسی کردیم، دو نظریه A و B در پاسخ به نظریه مک تاگرت و همون ایدهی سری A و سری B سر بر آوردن. و بعد از اینها رسیدیم به بخش ۶ که تنها شکل رابطه بین هستیشناسی و زمان رو توضیح میداد؛ به وسیله دو نظریه ابدگرایی (اترنالیسم) و کنونگرایی (پرزنتیسم) (نظریه بلوک در حال رشد برای سادگی بیشتر کار در این بخش ذکر نشد). که دو نظریه اصلی درباره زمان، طبق همین دو نظریه پدید اومد.
نظریهپردازان A و کنونگرایان(پرزنتیستها)، معتقدن که تصور پیشانظری ما از زمان به عنوان شکلی از جریان که به صورت گذراست، با ابعاد فضا و همچنین با چیزی عینی و واقعی، مغایرت داره.
از یکسوی دیگه، نظریهپردازان B و ابدگرایان(اترنالیستها)، معتقدن ایدهی زمان به شکلی گذرا، باطله و زمان رو به عنوان بُعدی همچون فضا تعریف میکنن.
نوع ادراک گروه دوم به زمان، اثر مستقیم بر چگونگی روند تداوم اشیا یا رویدادها در طول زمان داره. بحث حول و محور دکترین "قسمتهای گذرا" یا Temporal parts میگرده که گروه اول با این مفهوم مخالفت، و گروه دوم با این مفهوم موافقت میکنن.
برای درک بهتر این ایده، نوار یک فیلم رو در نظر بگیرید که در حالی که دارید داخل اتاق راه میرید شما رو نشون میده. این نوار، در حال نشوندادن فریمهای زیادی به شماست و هر فریم داره یک لحظه خاص در زمان رو به شما نمایش میده.
حالا فرضن، تکتک فریمها رو بِبُرید و اونها رو روی هم قرار بدید. حالا فریمهایی که روی هم قرار گرفتن رو بچرخونید، طوری که تصاویر شما در حالت دوبُعدی، همگی در سمت راست قرار بگیرن. هر تصویری از شما که در هر کدوم از این فریمها وجود داره، نمایانگر "قسمت گذرا"ی شماست. در یک موقعیت خاص، در یک مکان خاص در فضا و در یک لحظه خاص در زمان!
اونچه که ذهن شما رو در این فرایند درگیر خودش میکنه، درک چندبُعدی شما از حضورتون در ساختار زمان و حتی فرازمان هست، در آمیختگی تمامی این مفاهیم.
طبق این رویکرد، شما یک کرم فضا-زمانی (Spacetime worm) هستید که در منیفولد (چندگونا یا خمینه) چهاربُعدی به نام فضازمان، منحنی میشید.
اما کرم فضا-زمانی دیگه چی بود که گفتم!؟
زمانی که من دانشجوی فلسفه در دانشگاه بودم، پایان نامه ای نوشتم که در مورد چگونگی ماندگاری اشیا در طول زمان بود. یکی از فیلسوفانی که در آن زمان بسیار تحسینش می کردم، تد سیدر بود که کتابی به نام چهار بعدی گرایی نوشت. این باعث شد بایستم و در مورد آنچه واقعاً هستیم فکر کنم.
آیا من کاملاً "من" هستم اگر فقط همین لحظه را تجربه کنم و هیچ چیز دیگری؟ همین الان، اینجا؟
ما گذشته ای داریم. با فرض اینکه همه زمان ها واقعی هستند، نه فقط لحظه حال، پس ما بخش هایی از خود را داریم که قبلاً وجود داشته اند. و اگر این درست باشد، پس ما بخش هایی از خود را داریم که در آینده وجود دارند.
ما به صورت سه بعدی وجود داریم.
سه بعدی؟ این امر بدیهی به نظر می رسد. هر چند هر سه ابعاد در در باب فضا صدق میکنند. اما بعد زمان چطور؟
اگر ما خود را در چهاربعد، به عنوان اجسام چهار بعدی ببینیم، پس فقط در لحظه حال وجود نداریم. ما مانند کرم هایی هستیم که مسیری در فضا-زمان دارند. همه اجزای ما در همه زمان ها و فضاها واقعی هستند.
ما بارها و مکان های زیادی را در طول سفرهای خود در زندگی اشغال می کنیم. یک تکه از این کرم فضا-زمان که ما آن را زندگی خود می نامیم، لحظه حال است. یک برش سه بعدی همان چیزی است که ما معمولاً به عنوان وجود "کل" خود در نظر می گیریم.
اما شاید بهتر باشد وجود را به عنوان یک شی زمانی در نظر بگیریم. ما فقط فضا را اشغال نمی کنیم، بلکه زمان می گیریم (درست مانند اشغال فضا، زمان هم اشغال میکنیم!).
یعنی اینکه ما در حال حاضر فقط از جنبه سه بعدی خود آگاه هستیم.
ما دائماً در حال عبور و پیشروی در ساختار زمان هستیم، اما به نوعی این را فراموش می کنیم و همه آن را یک تجربه ایستا می بینیم. بنا به دلایلی، ما فقط از سه بعد خود آگاه هستیم.
ما معمولاً به جای خود ابدی خود، فقط از "اکنون" آگاه هستیم. ما فکر نمی کنیم که احساسکردن تجربه لحظه حال و نه همه لحظهها، عجیب باشد.
اما من می پرسم چرا. چرا؟
چه چیزی باعث میشود که در فضا-زمان نسبت به همه بخشهای خودمان کور باشیم؟ از طریق مدیتیشن و خودآگاهی می توانیم با طبیعت ابدی خود ارتباط برقرار کنیم. بدین ترتیب گذر زمان را بهتر می توانیم درک کنیم.
ما می توانیم بدانیم "اکنون" به چه معناست. البته ما واقعاً قبل از هر چیز، آگاهی صرف هستیم.
قبل از تشکیل بدن و پس از پوسیدگی بدن، با کرمهای فضا-زمان بسیاری از چیزها و موجودات دیگر ترکیب میشود. اما ممکن است بگوییم…
- Emily Jennings
کرم فضا-زمانی صرفن یک شکل انتزاعی از ماهیت ما در ساختار چهاربعدی فیزیکی-زمانی بود که امیدوارم به خوبی متوجه این مفهوم شده باشید.
علاوه بر این، بر اساس این دیدگاه، داشتن یک ویژگی (دارا بودن شرایط خاص)لحظه ای در یک زمان، داشتن بخشی زمانی در آن زمان با این ویژگیست که مورد بحث ماست. بنابراین شما در حال حاضر به دلیل این واقعیت نشسته اید که بخش زمانی فعلی شما نشسته!
دکترین "بخشهای گذرا"، طبق چیزی که پیشتر گفتیم، مورد تایید گروه دوم بود. میشه طوری دیگه هم این حالت رو توضیح داد:
چهاربعدی گرایی:
هر جسم فیزیکی که در زمان های مختلف قرار دارد، برای هر لحظه ای که در آن قرار میگیرد، قسمت زمانی (قسمت گذرا) متفاوتی دارد.
با توجه به این تعریف، شما در حال حاضر یک قسمت گذرا(شما میتونید به جای کلمه گذرا، کلمات زمانی یا زمانمند هم بذارید) دارید که یک اسلایس زمانی سهبعدی از شماست.
یعنی شما یک بخش گذرای زمانی متفاوت در ظهر دیروز دارید. اما مشابه این رو برای سال 1900 که ندارید(چون شما هیچزمان در این بازه زمانی وجود نداشتید).
از طرف دیگه، طبق این دیدگاه، شیء فیزیکی که شما باشید، متشکل از مجموع تمامی بخشهای گذرای متعلق به شماست (در این باره اصطلاحی وجود داره تحت عنوان "the worm view"، طبق این اصطلاح، هر تکه از زمان که شما در اون وجود داشتید، که ما به این تکه گفتیم بخش گذرای متعلق به شما، خود به عنوان وجود شخص شما به صورت منفرد هست. یعنی چی!؟ یعنی شما، ترکیبی از بخشهای گذرای مربوط به خودتون نیستید، بلکه هر یک دونه از اون بخشها، خود به صورت منفرد، یک اینستنس یا نمونه از شما هستن که به خودی خود کاملان و هیچ فرقی با اونچه که شما در لحظه فعلی هستید، ندارن (این اصطلاح با دیدگاه سهبُعدی ارتباط تنگاتنگی داره که در ادامه به اون خواهیم پرداخت))
در مقابل، دیدگاه سهبُعدگرایی (سهبُعدیگرایی) رو داریم که در مقام مخالف چهاربعدگرایی بر میاد. چرا!؟ فقط و فقط به واسطه همین مفهوم /بخشهای گذرا/ که توضیح دادم و بررسی کردیم. این دیدگاه بر این اساس شکل گرفته که این ادعا که اشیاء فیزیکی، دارای بخشهای گذرای زمانی به صورت موقتی و در طول زمان وجودشون هستن، از پایه غلط هست!
در همین رابطه داریم:
سه بعدی گرایی:
هر جسم فیزیکی که در زمان های مختلف قرار گرفته باشد، در هر لحظهای که قرار می گیرد، کاملاً حضور دارد.
یعنی چی!؟ یعنی جامه شک و شبههای که در چهاربعدگرایی وجود داشت از بین میره. اون شخصی که دیروز ظهر کاری انجام میداد، خود شما بودید و نه هیچ کس دیگهای، و همون شخص همین الان ممکنه کار دیگهای در حال انجامدادن داشته باشه که اون شخص هم باز، شما هستید.
در این حالت، شما هر بار به صورت ایستا، قابلیت شناسایی (آیدنتیفیکیشن) نسبت به ساختار زمان رو دارید.(توسط عباراتی همچون "شما"، "آقای محمودی"، "جاسم آقا"، "سمیرا خانم"، "داداش بهروز" و امثالهم)
اما در دیدگاه چهاربعدی، این حالت وجود داشت که تمایزی بین شمایی که دیروز ظهر در حال انجام کار بودید، با شمایی که امروز در حال انجام کار هستید، قائل میشد و این دو حالت از شما رو، یکسان در نظر نمیگرفت.
کلی بخوایم بگیم، یعنی در حالت سهبُعدی، شما همواره قابلیت اینکه به صورت کلی و یکجا در نظر گرفته بشید و نسبت به مفهوم زمان، یکتا و جدا شناسایی بشید، وجود داره.
اما در حالت چهاربُعدی، حضور شما در دیروز ظهر و امروز صبح، هر کدوم بخشی از شماست که به خودی خود، کلیت شما رو نشون نمیده. (مثلا یکی حکم دست راست شما و دیگری حکم دست چپ شما رو داره که هر دو بخشی از شما هستن، اما کلیت شما رو نشون نمیدن)
دیوید لوییس از حامیان اصلی ایده چهاربعدگرایی، پذیرش این ایده رو به این دلیل پیشنهاد میده، که از دیدگاه اون، حلکنندهی مشکلی تحت عنوان "the problem of temporary intrinsics" یا "مشکل ذات موقتی" هست. مثلن مطرح میکنه که یک چیز واحد مثل خود من (شخص لوییس)، چطور میتونه ویژگیهای ذاتی متفاوتی داشته باشه؟ مثل حالت صاف و عمودی هنگام ایستادن، و یا حالت خمیده در حالت نشستن و در زمانهای مختلف!
در جواب خودش میگه که، با پذیرش این ایده که این ایستادهبودن و خمیدهبودن، به صورت پیوسته و متصل به هم وجود دارن (در زمانها مختلف). همچنین فقط یک واقعیت نداریم، واقعیت تنها حالت ایستاده یا تنها حالت نشسته شخص لوییس نیست، بلکه همهی اینها در کنار هم هست. و رد اینکه، چیزی که فقط در حال وجود داره، در هیچ زمان دیگری وجود نداره.(در اینجا لوییس خاطرنشان میکنه همه ما معتقدیم گذشته و آیندهای، علاوه بر حال خود داریم)
بنابراین لوییس پس از همه این موارد، برای پاسخ به سوال "چگونه یک چیز واحد در زمانهای مختلف میتونه ویژگیهای ذاتی متفاوت داشته باشه؟"، اذعان میکنه که چنین چیزی، دارای بخشهای زمانی (همون بخشهای گذرای زمانی) متفاوتی هست که خود، دارای ویژگیهای ذاتی متفاوتی هستن!
با همه اینها اما یک پاسخ طبیعی از منظر سهبعدیگرایی برای این نوع دید وجود داره..
این پاسخ، متوسل به همون بخش یک هست که در پست اول از این سری بررسی کردیم که شامل شیوه خاصی از تفکر در مورد زمان، حقیقت و گزارههایی در این باب میشد.
گزارههای زمانمند در برابر گزارههای بیزمان!
درباره ایده اولی که در پست اول بررسی کردیم، گفتیم که گزارههایی ارزش صدق دارن که حتمن به وقوع پیوسته باشن. در اینجا اما یک فکت دیگه رو میخوایم بیان کنیم، اون هم این هست که گزارهها ممکنه ارزش صدقشون در طول زمان، دچار تغییر و دگرگونی بشه.
ما نمیتونیم افعال زمانی مثل was, is , will یا معادل اینها رو از یک زبان ایدهآل، حذف کنیم. و با توجه به این نکته، عبارت "Sullivan is eating a burrito" (مثلا به فارسی بگیم محسن در حال خوردن قیمه است) بیانگر گزارهای هست که قبلن درست بوده، اما در حال حاضر نادرسته چون سالیوان دیگه در حال خوردن بوریتو نیست!
حال برای حل این مسئله، ما دیدگاه بیزمانی و خارج از زمان رو به گزارهها اختصاص میدیم که مبتنی بر نظریه سری B مک تاگرت هست.
چطور!؟ یعنی زمانی که میگیم "Sullivan is eating a burrito"، گزاره نیز داره همزمان با خود واقعه طرح میشه. یعنی گزاره ارزش صدق داره چون در اون لحظه خاص همزمان با واقعه ، طرح شده..
در این یکی، گزارهها نمیتونن ارزش صدق خودشون رو در طول زمان تغییر بدن. این ایده پشتوانه این موضوع هست که ما میتونیم افعال زمانی همچون was, is, will و معادل اینها رو از یک زبان ایدهآل حذف کنیم!
بررسی نظریات دیوید لوییس درباره ذات موقتی، نشون داد که یک فرد سهبعدگرا باید احتمالن با مفهوم "زمانمند" در معناشناسی موافق باشه تا بتونه حقایق همواره در حال تغییر جهان و اشیاء رو توضیح بده.
از این گذشته، این رو هم پی میبریم که طرفداران نظریه A، که شامل کنونگرایان، ابدگرایان و نظریه بلوک در حال رشد، همگی دلایل مشابهی برای پذیرش مفهوم زمانمندی در معناشناسی دارن.
چون این نظریهپردازان معتقد بودن، حقایقی در حال تغییر پیرامون زمانهای گذشته، حال و آینده وجود داره. و طرفداران کنونگرا و نظریه بلوک، معتقد بودن که حقایق در مورد آنچه که هست، قابل تغییره!
میدونم تا اینجا خیلی مفاهیم رنگارنگی رو بررسی کردیم که تفکیکشون از هم یا ترکیبشون با هم و ... کار توانفرسایی به نظر میاد. ما از نظریه مک تاگرت به بعد که سلسلهای به هم متصل از تئوریها رو داشتیم، یعنی نظریات A یا B، کنونگرایی، ابدیت، بلوک در حال رشد(جهان در حال رشد) و در نهایت اختلاف بین سهبعدگرایی و چهاربعدگرایی، همگی نشوندهنده یک چیز هستن؛ و اون، وجود دو روش کاملن متمایز برای تفکر درباره ماهیت زمان هست.
اولی نظریه ایستایی زمان هست، یعنی زمان به مثابه مکان وجود داره و هیچ چیزی تحت عنوان "گذر زمان" نداریم. و دومی نظریه پویایی زمان هست، یعنی زمان ماهیت متفاوتی نسبت به مکان داره و "گذر زمان" یک پدیده واقعی هست که رخ میده.
این دو روش، تنها راههای اندیشیدن به مفهوم زمان نیستن. با این حال این دو، ترکیبی بسیار محبوب برای دیدگاههایی هستن که عمدتن در ادبیات دیده میشن که البته، طبیعیترین دیدگاهها درباره این موضوع در دنیای ما میباشن!
در ادامه این دو دیدگاه رو به صورت مبسوط توضیح میدم تا شما در نهایت بتونید با دشواری کمتری، دید و جهانبینی خودتون نسبت به این موضوع رو اصلاح کنید و شکل بدید و از شر پیچیدگیهایی که قبل از این باهاشون برخورد داشتیم هم خلاص بشیم.
در واقع، در ادامه به یک جمعبندی از تمامی ایدهها میرسیم و پرونده این سلسله ایدهها رو میبندیم.(اگر مشتاق بودید که ۴ ایدهی باقی مونده که ایدههای فرازمانی هستن رو بررسی کنید، میتونید با مراجعه به اولین پست از سلسله پستهای ایدههای زمان و از طریق پیوندهایی که اونجا قرار دادم، خودتون ادامه بدید..)
فقط قبل از ادامه کار، این رو در نظر داشته باشید که نظریه ایستای زمان، به طور خلاصه یعنی زمان مانند مکان هست. که در ادامه شش روش معمول پیرامون این قضیه رو بررسی خواهیم کرد. (ترکیبی از این شش روش، دیدگاه رایج ما نسبت به زمان هست و البته اجتنابناپذیر، همچنین امکان ادغام نظریه ایستا با پویا نیز وجود داره!)
⏰ جهان در چهار بعد مشابه گسترده شده که با هم یک چندگونای چهار بعدی واحد رو تشکیل میدن که فضا-زمان نامیده میشه.
⏰ هر جسم فیزیکی که در زمانهای مختلف قرار میگیره، و برای هر لحظهای که در اون قرار میگیره، بخش زمانی متفاوتی (بخش گذرا) داره.
⏰ هیچ ویژگی اصیل و غیرقابل تقلیل درباره یک چیز وجود نداره. هر آنچه که درباره ویژگیهای x بیان بشه، میشه درباره ویژگیهای y هم مطرحاش کرد. در عین حال، حقایق زمانمند در مورد جهان که شامل حقایقی پیرامون مورد x باشن، هیچ واقعیتی رو پیرامون مورد y شامل نمیشن.
⏰ برداشت هستیشناختی ایدهآل(در حال حاضر)، در طول زمان تغییر نمیکنه و همیشه شامل شرح حال هر گونه اُبژهای در طول زمان از هر ناحیه فضازمانی میشه.
⏰ گزارهها ارزش صدق خود را در طول زمان از دست نمیدهند(به این دلیل که گزارهها نسبت به زمان، بیقید و شرط و غیر وابسته هستند). و در همین راستا ما میتوانیم افعال زمانی همچون was, is, will یا معادل اینها را از دستور زبان ایدهآل حذف کنیم.
⏰ هیچ جنبه پویایی برای زمان وجود ندارد، گویی زمان اصلن نمیگذرد.
البته نظریهپردازان ایستا، در جایی دیگه اذعان میکنن که معتقدن زمان براشون مفهوم خاصی به نظر میرسه و همچنین ماهیتی گذرا و موقتی در موقعیتهای مختلف رو دارا هست.
با این حال اصرار میورزن که این حالت، به واسطه درک و آگاهی اونها شکل گرفته نه اینکه این ویژگی ماهیتی رو در ارتباط با خود زمان به صورت جدا از آگاهی فرد، پیشآگاهانه و مستقل از او ببینن.
از اینها که بگذریم، میرسیم به دومین روش مرسوم در باب دیدگاه به زمان، نظریه پویا..
قبل از ادامه کار، این رو در نظر بگیرید که طبق این نظریه، ماهیت زمان با ماهیت مکان، بسیار متفاوت هست.
در ادامه شش روش پیرامون این یکی قضیه رو بررسی خواهیم کرد.(همچون نظریه قبلی، ممکنه ترکیبی از هر شش مورد پایین، دیدگاه رایج نسبت به زمان رو شکل بده. و این احتمال هم وجود داره که نظریات ایستا و پویا به شکلی خاص با هم در آمیخته بشن و مفهوم خاصی رو شکل بدن که در دیدگاه ما رایج هست)
⏰ جهان در سه بعد فضای فیزیکی گسترده شده، و زمان نیز به همین ترتیب، ابعادی کاملن متفاوت از ابعاد مکانی رو داراست.
⏰ هر جسم فیزیکی که در زمانهای مختلف قرار گرفته باشد، و در هر لحظهای که قرار میگیرد، به صورت کامل حضور دارد.
⏰ ویژگیهای x ، واقعی و غیرقابل تقلیلاند که نمیتوان آنها را به درستی از منظر ویژگیهای y استنتاج کرد. حقایقِ زمانی درباره جهان، شامل حقایق دائمن در حال تغییراند که شامل ویژگیهای x میشوند، از جمله حقایقی در مورد اینکه چه زمانهایی گذشته، کدام زمان حال و چه زمانهایی آیندهاند.
⏰ برداشت هستیشناختی ایدهآل(در حال حاضر)، در طول زمان تغییر میکند. و اُبژه فقط در زمان حال وجود دارد و این موضوع، همیشه صدق میکند.
⏰ گزارهها وابسته به زمان، ممکن است در طول زمان دچار تغییر و تحول در ارزش صدق خود شوند. به همین مموال، ما نمیتوانیم افعال زمانی همچون was, is , will و معادل اینها را از دستور زبان ایدهآل حذف کنیم.
⏰ گذر زمان، یک پدیده واقعی و مستقل از ذهن و ادراک ماست.
مخالفان نظریه پویایی زمان (و گاهن موافقان)، مایلاند که نظریه زمان رو طوری تنظیم کنن که گویی با یک نورافکن متحرک (مفهوم The moving spotlight خود به عنوان یک ایده مجزا در نظر گرفته میشه که اگر خواستید میتونید خودتون بیشتر دربارهاش تحقیق کنید) طرف هستیم. همچون صحنه نمایش یک خواننده روی استیج که زیر نور قرار میگیره، زمان حال هم با همین نسبت در ساختار کلی زمان، همواره محل تمرکز و تغییرات مهم هست که نورافکن پیرامون اون متمرکز هست. و این در حالی هست که گذشته تنها سایهای بر سر حال هست و آینده در مه محو شده که حال رو دچار شک و تردید میکنه!
این نورافکن انتزاعی، راه حل بسیار خوبی برای تبیین ایده پویاست، با این حال صرفن میشه در حد یک استعاره براش حساب باز کرد.
اونچه که این استعاره نشون میده، بر محور این ایده هست که ویژگیهایی همچون آیندهبودن، اکنونبودن، و در گذشتهبودن، ویژگیهای عینی و متافیزیکی مهم زمانها، رویدادها و ... که در نهایت میرسه به اصطلاح نورافکن متحرک، بر این واقعیت اشاره دارن که هر بار و به اشکال عجیب و غریب اما اجتنابناپذیر، با وقایعی رو به رو هستیم که دچار فرایندی موسوم به "تبدیل زمانی" میشن.
مثلن آیندهای دور به ناگهان تبدیل به آیندهای نزدیک میشه، با همین سرعت وارد زمان حال میشه و به اوج فرایند رخدادن میرسه و بعد با سرعتی سرسامآور در گذشته فرو میره.
به بیان برخی طرفداران نظریه پویا، اصطلاح نورافکن متحرک به رغم جذابیت شهودی خاصی که داره (به ویژه برای نظریهپردازان ایستایی زمان، که اون رو کاریکاتوری از نظریه پویا میدونن)، یک اشکال بزرگ هم داره؛
و اون مشکل، این هست که ما رو به سمتی سوق میده که زمان رو به عنوان چیزی نزدیک به بُعد چهارم، شبیه به ابعاد فضا در نظر بگیریم. برای بسیاری از طرفداران نظریه پویایی زمان، این طرز فکر "فضایی سازی زمان" یک خطای آشکار در اتخاذ روشی خاص و متناسب با موضوع به حساب میاد. زیرا ما باید اینطور در نظر بگیریم که چطور راههایی پیدا کنیم که به وسیلهشون مفهوم زمان رو به شکل کامل، مجزا از مفهوم فضا برای خودمون تعریف کنیم.
برای مثال، جهتگیری ظاهری زمان، و روشهای متمایزی که زمان بر اشیا و تجربیات تاثیر میذاره.
حالا به من بگید، هنوزم وقتی ازتون پرسیده میشه "ساعت چنده؟" ، صرفن میگید ساعت چنده یا فکرتون هم به کار میفته؟ آیا اعتقاداتون در ارتباط با زمان، نسبت به قبل، همچنان یکسان هست؟؟