شما رو نمیدونم اما من، در دنیایی از گزارههای آشنا و تکراری، و توضیحاتی از پیش مشخص شده برای هر پدیده خسته شدم. اگر ما صرفا به عنوان جستجوگرانی رهاشده در حیات وحشی به نام "زمین" برای کائنات تعریف شدیم که دستشون از هر نوع "حقیقت مطلق" یا "معنای نهایی" کوتاهه، راهی جز انتخاب نمیمونه و احتمالا باید از یک جایی به بعد، به توصیه یکی از اسطورههای نیم قرن اخیر توجه کنیم:
People said I should accept the world. Bullshit! I don't accept the world.
Richard Stallman
آیا میشه دنیا رو همونطور که هست پذیرفت!؟ خیر!
چرا!؟ چون "همونطور که هست" به معنای واقعی کلمه، وجود نداره. تعریفاتی که درون ذهن خودمون داریم صرفا اعتقادات یا یافتههای گذشتگان ما هستن که ممکنه در طول زمان، رد بشن، اصلاح بشن یا تغییر کنن.
همونطور که استالمن از خطرات شکلگیری مونوپولی در اکوسیستم فعال در حوزه نرمافزار و به فنا رفتن آزادی خبر داشت؛ ما هم باید بدونیم که اگر رفتارمون در قبال دنیا، "پذیرش همین که هست" باشه، به فنا خواهیم رفت. چون اساسا امکان نداره تا ابد و ابدیت، تعریف صد درصد درست و مطلقی از "آنچه که هست" شکل بگیره که مو لا درزش نره!
پس زمانش رسیده که باور رایج از زمان رو به چالش بکشیم، حتی اگر استدلالمون قانعکننده نباشه یا نتونیم در برابر باور محکم عام به زمان ایستادگی به عمل بیاریم.
یک اتفاق شروع به رخدادن میکنه، رخ میده، حالا این اتفاق رخ داده، اتفاقات دیگری هم ممکنه رخ بدن!
ما به دنیا میاییم، رشد میکنیم، حوادثی رو از سر میگذرونیم، همواره در حال حاضریم، گذشتهای غیر قابل تغییر و ثابت داریم و آینده ناشناخته و دور از دسترس ماست.
تعریفی که ما از زمان در ذهنمون داریم، مطابق با روایت ساده و رایجی که کردم، یک تعریف کاملا خطی هست که از نقطه a به b رسیده. a گذشته ماست که همیشه به همون شکلی که هست باقی میمونه، b لحظه حال هست که برامون ملموسه و به اون دسترسی داریم و احتمالا نقطه c یک نقطه با جایگاه کاملا نامشخص هست که هیچکس نمیدونه قرار هست که چطور از نقطه b به c برسیم و ممکنه میلیونها یا میلیاردها یا بهتره بگم، بینهایت سناریو برای رسیدن به نقطه c وجود داشته باشه.
اما..
آیا واقعا گذشته، حال و آینده در فریمهای جدا از هم رخ میدن که به وسیله یکسری ارتباطات و کابلکشیها که میشن همون علت و معلولها به هم متصل هستن!؟ یا همگی در بلوکی یکسره و یکپارچه واقع شدن که بدون توجه به خواص علت و معلولی، صرفا وجود دارن!؟ یا شاید حتی این ساختار بلوکی یکپارچه، به یکباره حادث بشه و فقط این ادراک ما باشه که زمان رو به شکلی خطی به نظرمون بیاره!؟
آیا واقعا زمان خطیه و ما باید این رو بپذیریم!؟
تک تک حالات موجود برای رد این سیستم رو بررسی خواهیم کرد؛
قبول دارید بسیاری از پرسشهایی که حول زمان مطرح میشن، دغدغههای جبرگرایانه در دل خودشون دارن و از طرف دیگه هم هراسِ از قبل مشخصبودن سرنوشت رو بازتاب میدن؟
جبرگرایی رو میشه اینطور تفسیر کرد، هر آنچه که قرار هست در آینده اتفاق بیفته، اجتنابناپذیر و از قبل مشخص هست. زمانی میگیم یک رویداد، اجتناب ناپذیره که منظورمون این باشه که هیچ عاملی قادر به جلوگیری از وقوع اون رویداد نباشه.
استدلال مربوطه:
//* در حال حاضر، گزارههایی درباره آنچه که قرار است در آینده رخ دهد، وجود دارد. *//
//** هر گزارهای میتواند درست یا نادرست باشد. **//
//*** با توجه به موارد 1 و 2، حال گزارههای درستی وجود دارند که در کنار هم، آینده را ضمن اینکه قابل پیشبینی میکنند، رقم نیز خواهند زد. ***//
//**** با توجه به مورد 3، اگر گزارههای درستی وجود داشته باشند که بتوانند آینده را قابل پیشبینی کنند؛ آنگاه هر اتفاقی که در آینده رخ دهد، اجتنابناپذیر است. ****//
//***** در نهایت، هر آنچه در آینده رخ دهد، از قبل مشخص و اجتنابناپذیر میباشد. *****//
نتیجهای که میشه گرفت، بسیار مورد تکاندهندهای هست. آینده از قبل مشخصه، هر تصمیمی که بگیرید، مقدر بوده که بگیرید و هر نوع فاجعه اخلاقی که رخ بده، از قبل قرار بوده که اتفاق بیفته!
این نوع دیدگاه، علاوه بر دیدگاه رایج به مفهوم زمان، چالشهای جدی در باب منطق و عاملیت رو سبب خواهد شد.
اصل 1، بر این فهم از ماجرا استوار هست که گزارهای نه به وجود میاد و نه از بین میره. گزارههایی در حال حاضر وجود دارن که میتونن آینده رو به دقت پیشبینی کنن. اما آیا نباید هر آنچه که وجود داره، آغازی داشته باشه یا پایانی!؟ آیا این آغاز و پایان باید درباره یک مفهوم انتزاعی هم صدق کنه!؟
اصل 2، یک اصل دوظرفیتی در دیدگاه معناشناختی این گزاره وجود داره.
اصل 3، این فرض رو یادآوری میکنه که تمام سلسله گزارههای موجود، ابتدا تا انتهای رخدادها رو شامل میشن و به یک باره وجود دارن. یعنی در یک زمان واحد، 0 تا 100 آنچه که قرار هست رخ بده، مشخصه!
اصل 4، در باب گزارههای درست در این سیستم، بیان میکنه که ظرفیت نادرست جلوه دادن گزارههای مذکور، 0 هست و بدون شک اتفاق خواهند افتاد.
اصل 5، جمعبندی بر سیستم هست با این حال پارادوکس بزرگ این سیستم رو در اینجا مطرح میکنم. چطور ممکنه که از دل مجموعهای از گزینههای احتمالی، یک گزینه مطلق بیرون بیاد در حالی که میشه در هر لحظه از زمان، نقطهای برای بازشکلگیری آینده متصور شد!؟ البته از دید من، این قضیه ممکنه که پارادوکس نباشه و بلعکس، جایی باشه که این ایده محکمتر از قبل میشه. یعنی تمام سیستم گذشته و حال و آینده، با توجه به این سیستم مشخص شدن و با وجود اینکه احتمالات اولیه متنوع بودن، اما حال یک سلسله رخداد مشخص و غیرقابل تغییر داریم که مو لا درزشون نمیره و تا بیخِ ماجرا، به همین شکل پیش خواهند رفت.
فرض کنید شما تصمیم میگیرید که فردا برید پیادهروی. ممکنه شما فردا به پیادهروی برید یا نرید. هر دو گزاره ممکن هستن اما در حال حاضر ارزش صدق ندارن و در عین حال یک حالت سوم هم وجود داره، نامعین.
این گزاره که شما فردا به پیادهروی میرید تا لحظهای وضعیتش مشخص نشه، نامعین هست اما بعد از رخداد گزاره، تا ابد ارزش صدق تعیین شده رو حفظ خواهد کرد. احتمالا ما با سیستمی مواجه هستیم که طی اون، وقایعِ از پیش مشخص، به صورت تدریجی رخ میدن..
با این حال گزاره از پیش مشخص شده، تا قبل از رخدادن، ارزش صدق نداره بنابراین کل این سیستم رو متزلزل میکنه. یک مسیر از قبل کاملا مشخص، به صورت تدریجی رخ مینمایانه که هر تیکه از اون خودش از دل یکسری گزارهها در میاد که وضعیت اونها هم تا قبل از وقوع، نامشخصه!
روند پیوندِ گزارهها، فرایند گذشت زمان و ارزش گزارهها همگی جای سوال دارن.
برای مثال در مواجهه با یک رویداد؛
آیا/ محسن در حال پیادهروی است/ !؟ (نامشخص)
یا /محسن در تاریخ 17 شهریور 1402 پیادهروی میکرد/ !؟ (مشخص و باارزش صدق)
از اونجایی که یک گزاره فقط بعد از وقوع، ارزش صدق داره، بنابراین اون گزارهای که ممکنه رخ بده و تمام ساختار زمان و رویدادها رو رقم بزنه، از اونجایی که نامشخص هست، ارزش صدق هم نداره و قابل تغییر هست!
بنابراین جبرگرایی به یک بیان خاص، رد میشه اما همچنان گزینهی روی میزه..!
اگر روزی همهچیز در همهجا متوقف بشه، چه اتفاقی میفته!؟ یک مسابقه فوتبال در اوج خود و در میان گرماگرم و هیجان تماشاگران، ناگهان از جریان بیفته، پرندهی در حال پرواز سر جاش خشکش بزنه، مردی در حال رانندگی به همراه ماشینش متوقف بشه و تمام دنیا مثلا برای یک سال از کار بیفته و زمان از حرکت بازایسته!
اگر فرض کنیم که همچین چیزی ممکن هست، در صورتی که به روند غیر قابل تغییر زمان باور داشته باشیم، در این صورت زمان چیزی مستقل از رویدادهای درون خودش خواهد بود.
و حال که زمان و رویدادهایی که در دل خودش داره از هم مستقل هستن، آیا امکان این وجود داره که سرعت فرایندهای فیزیکی رو آهستهتر یا سریعتر کنیم!؟
اگر هر رویداد میتونه زودتر یا دیرتر رخ بده، حتی اگر توزیع و روند رخدادن رویداد یکسان باشه، باز هم زمان و رویدادها از هم مستقل هستن و به هم ارتباطی ندارن!
اندیشمندانی همچون ارسطو و لایبنیتس، استدلال کردهان که زمان مستقل از رویدادهای درون خودش نیست. به این دیدگاه، "تقلیلگرایی بسته به زمان" یا "رابطهگرایی بسته به زمان" گفته میشه.
چرا!؟ چون با توجه به این دیدگاه، هر نوع صحبت یا نظر درباره زمان، میتونه به نحوی بیانگر تقلیل زمان به روابط زمانی میان چیزها و رویدادها باشه.
در مقابل، بزرگانی همچون افلاطون و نیوتن، دیدگاهی متفاوت با دیدگاه قبلی رو بیان کردن که با عناوینی همچون "افلاطونگرایی بسته به زمان"، "جوهرگرایی بسته به زمان" و یا "مطلقگرایی بسته به زمان" شناخته میشه.
طی این دیدگاه، زمان، ظرفی خالی هست که ممکنه با اشیا و رویدادها پر بشه. ظرفی مستقل از اون چه که درونش قرار میگیره.
این دو دیدگاه متفاوت نسبت به فضا و زمان، تفاوتهای زیادی رو در دیدگاه در قبال حرکت پدید میارن. اگه رابطهگرا (نسبیگرا هم میشه تعبیرش کرد) هستید پس باید همه حرکتها رو اینطور فرض کنید که همواره نسبت به چیزی رخ میدن. اما اگر مطلقگرا هستید، علاوه بر نسبیتی که در حرکت وجود داره، باید به مطلقبودن اون هم معتقد باشید که نسبت به مکان و زمان، مطلق و جدا هست.
اما یک مثال وجود داره که میتونه خیلی در دیدگاه ما و انتخاب ما بین این دو دیدگاه تاثیر بذاره؛
حرکت قطار روی ریل رو تصور کنید. آیا قطار بسته به پستیها و بلندیهای زمین، با سرعت و شرایط متفاوتی به حرکت خودش ادامه میده یا با وجود در نظر گرفتن نسبیت موجود، حرکت خودش رو به صورت مستقل از شرایط و فیزیک موثر بر خودش، ادامه میده؟
خب احتمالا اولی رو منطقی میدونید.
> اما چرا عدهای موافق دیدگاه مطلق در قبال زمان هستن!؟
خب شاید خندهدار باشه، اما اصطلاح ظرفِ خالی از دیدگاه شهودی خیلی جذاب و سکسی به نظر میاد و میشه از دل اون بینهایت معنا و تعبیر شاعرانه و عارفانه و ... بیرون کشید!
اما از منظری دیگه، اندیشمندان و دانشمندان با دیدگاه فلسفی، به این فکر میکردن که با توجه به تمام عواملی که بر شتاب تاثیر میذارن، اما باید عاملی مطلق و منفرد برای حرکت وجود داشته باشه که جدای از نسبیت این حرکت و دیدگاه نسبی به اون هست.
> از طرف دیگه، چرا عدهای وجود دیدگاه مطلق رو رد میکنن!؟
افرادی که این دیدگاه رو رد میکنن، گیر فلسفی به ماجرا میدن. معتقدن که زمان و مکان جدای از هم و مطلق، از لحاظ فلسفی دردسرساز میشن. مثلا لایبنیتز معتقد بود که این دیدگاه منجر به نقض اصل دلیل کافی و اصل هویت غیر قابل تشخیص میشه.
[~
اصل دلیل کافی بیانگر این هست که هر چیزی دلیلی داره.
هیچ چیز نیست که زمینه یا دلیلی برای این که چرا به جای این که نباشد هست، نداشته باشد.
Christian Wolff
اصل هویت غیر قابل تشخیص هم بیانگر این هست هیچگاه، دو شی ویژگیهای یکسان ندارن هر چند عین هم باشن. (در اینجا مثال معروف یکساننبودن دانههای برف مطرح میشه)
~]
برای مثال، در نظر بگیرید، همه چیز همونطور که واقعا هست، هست. یعنی چیزها و رویدادها هیچ تداخلی در فرایند خودشون ندارن و همهچیز در سر جای خودش قرار داره.
از طرف دیگه اگر فرایند وقوع اینها رو یک ثانیه از آنچه که واقعا هست، جلو یا عقب ببریم چی!؟ اون وقت دو مفهوم کاملا متفاوت از هم داریم که از نظر لایبنیتس، در اینجا اصل دلیل کافی نقض میشه.
زیرا اگر فرض کنیم که زمان مطلق و زمان با یک ثانیه تاخیر، کاملا یکسان هستن، رویدادها و فعل و انفعالات فقط زمانی که در ساختار زمان مطلق باشن، دلیلی برای وجود دارن!
از طرف دیگه اصل هویت قابل تشخیص زمانی نقض میشه که بفهمیم، زمان مطلق و زمان با یک ثانیه تاخیر کاملا یکسان هستن و اگر واقعا متمایز از هم بودن، پس چرا عینا مثل هم هستن!؟
دیدگاه مورد نظر لایبنیتس به مزاق خیلی از فیلسوفان و اندیشمندان خوش اومد. چرا!؟ چون اساسا نگرانیهای عمیق و قابل توجهی نسبت به ماهیت زمان و مکان وجود داره. پذیرش اینکه موجودیتی بدون هیچ نقطهای برای مشاهده یا حتی مشاهده عواملی که ذرهای از این موجودیت تاثیر گرفته باشن، کابوس شبانه خیلی از افراد اهل تفکر و تعقل هست و خواهد بود.
به همین دلیل حتی اگر شرایط به گونهای بود که دو اصل پیشتر گفته شده هم نقض نمیشد، باز هم خیلی از اندیشمندان در صدد این برمیومدن که دیدگاه مطلقگرایی رو رد کنن.
این ایده بیش از هر چیز، به خاطر رها کردن ما در دنیایی ناشناخته و نامفهوم از مفاهیم رد میشه که تمایلی به پذیرش اونها در اکثریت قریب به اتفاق ما وجود نداره!
- خب برای اینکه خیلی زیاد نشه و خسته نشید، فعلا کافیه..
ایدههای بعدی باشه برای پستهای بعدی...
;)