وقت بخیر عزیزان،
میخوام در یک سری پست های به هم پیوسته و مرتبط به شکل دنباله ای، مجموعه ای از بحران های مربوط به ایران رو بررسی کنم و کمی نظر شخصی خودم رو بیان و همچنین کمی هم از نظرات سایرین استفاده کنم تا بتونیم بهتر وضعیت فعلی رو بررسی کنیم.
مشخصا استفاده از آمار و ارقام به منظور اعتباربخشی بیشتر به محتوای این پست (و البته سایر پست ها) اهمیت ویژه ای برای من داره و همچنین نظرات شما میتونه به جامع تر شدن دید من از ادراک عمومی نسبت به شرایط فعلی، کمک زیادی بکنه. تنها هدفم از نوشتن این سری پست ها، نشون دادن نگرانی خودم نسبت به وضعیت فعلی کشورم و به دلیل احساس خطر نسبت به آینده تاریکی که با توجه به شرایط فعلی برای اون متصورم هست ولاغیر.
باتوجه به سن و سالی که دارم و دهه ای که در اون به دنیا اومدم، مایلم که ابتدا از چالش NEETها شروع کنم و ابربحران های دیگه رو بذارم برای پست های بعدی که به زودی می نویسمشون..
عبارت NEET که سرواژه عبارت طولانی تر Not in Education, Employment or Training هست، در واقع به افرادی اشاره داره که معمولا در رده سنی ۱۵ تا ۲۴ سال قرار می گیرن (ممکنه کمی بیشتر یا کمتر از این بازه رو هم شامل بشه)، خارج از هر نوع سیستم آموزشی، شغلی بوده و همچنین تلاشی در راستای خودآموزی یا فراگیری دانش یا مهارت خاصی هم نمی کنن!
طبق آمار جهانی، از هر ۵ جوان ۱ نفر از اونها دارای وضعیتی هست که میشه اون فرد رو به عنوان NEET در نظر گرفت. عوامل مختلفی رو میشه در این پدیده دارای تقصیر دونست، از هزینه بالا به منظور آموزش و تربیت حرفهای نیروی کار یا عدم برخورداری از امکانات تحصیلی و آموزشی گرفته تا مشکلات اجتماعی همچون تبعیض منفی بین اقشار مختلف جامعه رو میشه برای این منظور فهرست کرد.
از طرفی دیگر در یک پژوهش در انگلستان، حدود نیمی از جمعیت جوانان NEET نسبت به وضعیت خود در آینده ابراز ناامیدی کردن که این میتونه تا حدودی به سایر کشورها نیز تعمیم داده بشه. وضعیت نابسامان روحی و روانی NEETها در سایر نقاط دنیا نیز بهتر از این نیست و مهم ترین نگرانی مسئولان و دلسوزان هر ملت من باب این پدیده نه چندان نوظهور اجتماعی، باید همین بُعد از ماجرا باشه!
برای جستجوی رد پای این قشر خاص در جامعه باید به بخشی از آمار توجه کنیم که به جوانان بیکار اشاره میشه. هرچند در بریتانیا که از سال ۱۹۸۰ برای اولین بار این عبارت و این شاخص ارزش گذاری اجتماعی معرفی شد، عنوانی تحت همین عبارت NEET به عنوان یک شاخص رایج توسط کمیته استخدام کمیسیون اروپا پذیرفته و سپس وارد گفتمان و فرهنگ عمومی شد.
البته در بریتانیا سخت گیری بیشتری برای محاسبه مقدار این شاخص اعمال میشود به طوری که حتی افراد جویای کار نیز در وهله اول به عنوان یک NEET در نظر گرفته میشن!
از قول داریوش معمار چنین داریم:
جوانانی که نه درس میخوانند، نه به دنبال شاغل اند و نه مهارتی می آموزند، طی سال های اخیر به دلیل افزایش جهانی جمعیت شان با عنوان «نیت ها» (NEET) مشهور شده اند.
نیت در تعریف جهانی به جوانانی گفته می شود که نه در فهرست آماری مشغول به تحصیل قرار دارند و نه در آمار شاغلان و مهارت آموزان جامعه محاسبه می شوند.
ایران طی سال های اخیر با رشد چشمگیر این گروه از جوانان، رتبه بالایی در آمارهای جهانی کسب کرده است و همین امر نگرانی جامعه شناسان را در پی داشته است.
اگرچه در جوامع مختلف بازه سنی نیت ها متغیر است، اما در نمودارهای جهانی به طور معمول افرادی نیت خوانده می شوند که در محدوده سنی ۱۶ تا ۲۴ قرار دارند که نه تمایلی به تحصیل دارند و نه علاقه ای به یافتن شغل مناسب برای خود. این موضوع تامین هزینه های زندگی آنها را بعهده والدین می گذارد.
آنچه این پدیده را در ایران مورد توجه قرار داده افزایش آماری آن طی سال های اخیر است. براساس برخی آمارها در سال ۱۳۹۷ دستکم ۳۰ درصد از جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله در این گروه قرار داشتند.
آمار منتشرشده نشان می دهد که ایران پس از برخی کشورهای آفریقایی بالاترین آمار نیت ها را دارد.
نرخ ۳۰درصدی نیت ها در ایران از آن نظر قابل تامل است که در جوامع توسعه یافته این عدد تنها ۲ تا ۱۰ درصد جوانان ۱۶ تا ۲۴ را دربر می گیرد.
نرخ نیت ها در میان مردان ایرانی در سالهای ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۰ حدود ۱۵ تا ۱۷ درصد و در میان زنان از ۴۷ درصد در سال ۱۳۹۴ به ۳۹ درصد در سال ۱۴۰۰ رسیده است.
مطابق آمارها، در سال ۱۳۹۴ از ۵.۷ میلیون زن در گروه سنی ۱۵ تا ۲۵ سال، تعداد ۲.۷ میلیون نفر آنان نه مشغول تحصیل بودند و نه به دنبال شغل یا مهارت آموزی. این آمار در سال ۱۴۰۰ به یک میلیون و ۹۸۵ هزار نفر رسیده است.
سهم ۱۳.۲ درصدی جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله از پنجره جمعیتی ایران باعث می شود افزایش این پدیده موجب تشدید برخی بحران های اجتماعی همانند احساس بی آیندگی، تجرد قطعی، رخوت اجتماعی و افسردگی شود.
طبق این تحقیق جامع سازمان جهانی کار (از سازمانهای زیرمجموعه سازمان ملل)، میشه مشاهده کرد سهم جمعیت NEETها از کیک اقتصاد جهانی در بازه سال های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲ با افزایش قابل توجهی تا حدود یک سوم از کل جمعیت موجود را در بر می گیرد!
اگر کشورها رو بخوایم در نظر بگیریم، آمریکا بدترین وضعیت از نظر رشد تعداد نیت ها در بین کشورهای توسعه یافته و در سال های اخیر رو ثبت کرده و اگر بخوایم منطقه ای در نظر بگیریم، کشورهای عرب، غرب آسیا (همچون ایران) و همچنین آسیای مرکزی بدترین وضعیت رشد تعداد نیت ها رو نسبت به کل جهان بعد از کشورهای آفریقایی و آسیای جنوبی، ثبت کردن!
طبق آمار فوق، در سال ۲۰۲۲ حدود ۳۳ درصد از نیروی کار کشورهای آسیای غربی و مرکزی در وضعیت NEET قرار داشتن و از این ۳۳ درصد، حدود ۶۰ درصدشون هیچ گونه فعالیتی رو برای یافتن کار یا ادامه تحصیل نشون ندادن!
باتوجه به نسبت نیروی کار نسبت به جمعیت و همچنین مقیاس اکوسیستم های شغلی و حرفه ای در مناطق مختلف، میشه اینطور اذعان کرد که وضعیت رشد تعداد نیت ها در ایران، حداقل طبیعی نیست و افزایش چشم گیری پیدا کرده.
به گزارش اکوایران، در سال ۱۴۰۲ حدود ۲۵.۱ درصد نسبت به کل جمعیت افراد بیکار در ایران رو گروه سنی بین ۱۵ تا ۲۴ سال تشکیل می داده. همچنین در توضیح اینکه ممکنه معیارگرفتن افراد ۱۵ تا ۱۸ سال که ممکن هست جذب بازار کار نشن اومده که در این پیمایش آماری، معیار «جویای کار بودن» افراد بوده و از این جهت که افراد ۱۵ تا ۱۸ سال هم این معیار رو داشتن، لذا در این پیمایش ازشون یاد شده که نکته قابل توجهی هست.
در این باره به صورت خاص به ایران اشاره دارم و به دلایل جهانی افزایش این پدیده کاری ندارم. از نظر من، یکی از مهمترین عوامل رشد تعداد نیت ها در ایران، «ناامیدی طبقه متوسط» هست!
شاید عجیب به نظر برسه که از بین این همه عامل، چرا باید عبارت «ناامیدی» رو در صدر فهرست علت های این پدیده ببینیم؟ ساده ست. موتور پیشران هر جامعه توسعه یافته یا در حال توسعه، بی شک طبقه متوسط اون جامعه هست که این وظیفه رو بر عهده می گیرن و دولت های مدرن نیز برای تسهیل این امر معمولا تمهیدات حمایتی رو از طریق تصویب قانون و طرح پیش می برن.
همه ی اینها در حالیه که در کشور ما، سرخورده ترین و مغموم ترین قشر موجود، طبقه متوسط هستن!
به انواع و اقسام روش ها و به دلایل مختلف، هر روزه شاهد سرکوب امیال و خواسته های قشر متوسط در کشوری هستیم که بیش از هر زمان دیگری به توسعه به معنای واقعی کلمه نیاز داره. در شرایطی که حداقل نسبت به ۲۰ سال اخیر، کشور بیشترین استهلاک زیرساختی و اقتصادی رو تجربه میکنه و اگر بخوایم تعارف رو کنار بذاریم، دیگه رسما وارد وضعیت ورشکستگی به انواع و اشکال مختلف در اکثر حوزه ها شده؛ نظام حاکم در ایران کمر بر تحقیر و تهی کردن مهم ترین و تاثیرگذارترین قشر جامعه بسته و هر روز این جمعیت بزرگ رو بیش از قبل دچار پوچی و سردرگمی می کنه.
نباید یادمون بره که نابودی طبقه متوسط رابطه مستقیم با افزایش ناامنی و افراطی گری، کاهش امنیت، فروپاشی اقتصادی و از هم گسیختگی فرهنگی رو در پی خواهد داشت.
در واقع برای راحت تر شدن تفسیر، شما باید طبقه متوسط رو مثل یک جور ضربه گیر و لایه محافظ برای جامعه و ملت در نظر بگیرید که وظیفه داره انواع و اقسام مسئولیت ها رو به دوش بکشه و کشور رو در مسیر توسعه هُل بده. حال کشوری رو تصور کنید که فاقد این نیروی اجتماعی و پشتوانه محکم مردمی هست! بقیه اش واضحه..
دومین دلیل، «فاصله گرفتن اقتضائات فضای کار در ایران با معیارها و ارزش های نسل جدید» هست. باتوجه به رشد شبکه های اجتماعی و تسهیل ارتباط در یک مقیاس بسیار وسیع جغرافیایی، اکنون به گوش ایرانیان داخل کشور به خصوص جوانان رسیده که در دوردست ها شرایط کاری و اکوسیستم های استارتاپی چه شرایطی رو دارن و علی رغم همه مشکلات اقتصادی و بحران سال های اخیر همچون کرونا، اونقدر از شرایط اکوسیستم داخل ایران فاصله گرفتن که شاید کمتر کسی دیگه بتونه رسیدن به اون سطح از پیشرفت رو حتی تخیل کنه!
البته لازم نیست خیلی راه دور بریم، ترکیه و امارات مثال هایی خوبی برای مقایسه با شرایط داخل ایران هستن که دقیقا همزمان با ما فعالیت اکوسیستم استارتاپی شون آغاز شد. (اوایل دهه ۹۰ خورشیدی)
این در حالیه که برای مثال در حوزه تک و صنایع فناور، از حدود سال ۹۴ تا ۹۷ تلاش هایی خوبی صورت گرفت و به واسطه جوی که در کشور و در پی قرارداد «برنامه جامع اقدام مشترک / برجام» شکل گرفته بود، عده زیادی از نخبگان ایرانی از خارج از کشور به ایران و تهران برگشتن و همچنین میشه دوره اوج گیری استارتاپ های بزرگ ایرانی که امروز اسمشون رو زیاد می شنویم رو به اون دوران نسبت داد.
نسل اولی هایی همچون گروه اسنپ، دیجی کالا، علی بابا و گروه هزاردستان (کافه بازار و دیوار) از همون زمان و با جذب سرمایه مناسب تونست این بزرگ شدن و گسترش رو تجربه کنن اما دیگرانی همچون ریحون یا فروشگاه اینترنتی بامیلو که از قافله عقب افتاده بودن، در نهایت با فروش امتیاز با اعداد ناچیز از این رقابت خارج شدن و البته اخیرا شاهد محوشدن نامهایی همچون سرآوا بودیم یا بلع دیجی کالا توسط همراه اول که هیچ کدوم نمیتونن پیام های مثبتی برای اکوسیستم استارتاپی ایران باشن!
از سال ۹۷ و با بازگشت کشور به شرایط انزوای بین المللی، درهای نیمه باز مجددا بسته و دوباره شرایط یک پرش بزرگ منتها به عقب رو تجربه کرد.
در واقع مشکل نسل جدید نیروهای کار به خصوص در حوزه فناوری، عدم تناسب خواسته ها و ایده آل های نیروی کار با شرایطی هست که کارفرما توان یا میل به فراهم سازی اون داره. این گپ یا شکاف بین نوع عرضه با نوع تقاضا و همچنین میزان تقاضا نسبت به میزان عرضه در نوع خودش کم نظیره!
شما می تونید تنها گوشه ای از شکاف رو در روایت های سایت ویکی تجربه مشاهده کنید و ببینید که پارادوکس «تقاضاهای سوئیسی - عرضه های آفریقایی» داره با چه سرعتی تولید داده (پند و درس) میکنه برای آنهایی که پند میگیرن!
دلیل سوم که البته بهتر بود اون رو در صدر دلایل میاوردم؛ «مشکلات مالی و هزینه های سنگین آموزش و پرورش نیروی کار متخصص یا اخذ تحصیلات مناسب برای کار در صنعت» هست. البته بهتره بگیم که مشکل فقط هزینه های سنگین این امر نیست، بلکه عدم تناسب بین هزینه ها و توان پرداخت این هزینه ها توسط افراد جویای کار و تخصص هست.
من با توجه به حوزه ای که خودم در اون فعالیت میکنم؛ در ادامه چند مثال از هزینه های سنگین آموزشی خواهم زد که هرکسی توان پرداخت اون به منظور فراگیری دانش مربوطه و ورود به بازار کار رو نداره (جدای از اینکه متولی آموزشی آیا قیمت گذاری منصفانه کرده، کیفیت آموزش در حد قیمتش هست و اینکه چه نسبتی بین قیمت و شرایط اقتصادی جامعه وجود داره و صرفا با تمرکز بر اینکه آیا همه میتونن همچین هزینه ای رو متقبل بشن(؟)):
⚪️ بوت کمپ طراحی محصول رهنما کالج (یکی از معتبرترین برندهای فعال در حوزه آموزش فناوری های مختلف برای ورود به بازار کار) - لینک:
⚪️ آموزش مهندسی داده سون لرن - لینک:
⚪️ آموزش برنامه نویسی سی شارپ آکادمی مدحج - لینک:
⚪️ دوره آموزش دواپس داکرمی - لینک:
البته چند نکته رو باید در خصوص قیمت های آموزش های بالا بگم. یکی اینکه قطعا نمونه آموزش ها با موضوع مشابه وجود داره که در اون با قیمت کمتری این خدمت رو ارائه میدن و این یک امر بدیهی هست. دلیل انتخاب گزینه های بالا دو معیار «مطرح و معروف بودن آموزش یا آموزش دهنده» یا کیفیت آموزش از نظر مدت زمان دوره، نوع پشتیبانی و تکنولوژی های استفاده شده در اونها بود. مثلا من مورد آکادمی مدحج رو فقط به واسطه معروف بودن این فرد گذاشتم نه کیفیت اون و بلعکس دوره جناب رفیعی رو صرفا به خاطر کیفیت اون گذاشتم نه قیمتش. همچنین در خصوص احمد رفیعی، میشه به دوره های رایگان آروان آکادمی یا پست های داخل همین ویرگول هم اشاره کرد اگر از حق نگذریم.
اما همون طور که پیشتر گفتم، آیا همه افراد جویای کار در بازه سنی ۱۵ تا ۲۴، توان پرداخت این هزینه ها رو دارن؟ (اگر کمک مالی خانواده یا شرایط خاص رو در نظر نگیریم)
و از طرف دیگه این عدم وجود امکانات مناسب و معقول برای آموزش، صرفا محدود به آکادمی های مستقل نمیشه. دانشگاه های دولتی و بعضا مطرح کشور بیش از هر بخش دیگری در این اتفاقات نقش دارن. امکانات آموزشی ناعادلانه، وجود یک سیستم غربال به شدت معیوب و رانتیر به نام کنکور برای پذیرش، سیلابس درسی به روزنشده و کمابیش نامربوط با نیاز بازار و صنعت و هزاران دلیل دیگه همچون سهمیه و و و ..
همچنین دوباره یادآوری میکنم که من چون تخصصی در سایر حوزه ها ندارم؛ همچنین اطلاعی هم از وضعیت محتوای آموزشی که برای سایر موضوعات ارائه میشه و قیمتشون ندارم، فقط به وضعیت در حوزه کاری خودم اکتفا کردم و پوزش من رو از این بابت پذیرا باشید. (احتمالا وضعیت در سایر حوزه ها هم کمابیش به همین شکل باشه)
و صد البته خدایی نکرده یک وقت برداشت چپ یا اقتدارطلبانه-دولتی از محتوای بالا نشه چون منظور من به هیچ عنوان قیمت گذاری دستوری و دخالت در این بازار که باعث میشه بیشتر گند زده بشه توش نبود؛ بلکه صرفا میخواستم به عدم وجود تعادل میان توان پرداختی با عرضه قیمتی اشاره کنم.
و برای حسن ختام این بخش، یکی به من بگه وسط این آشفته بازار، چرا یوتیوب که میتونست نقش یک آلترناتیو بسیار قدرتمند رو برای همه اینها ایفا کنه تا در صدد بهبود خودشون بر بیان و سود این فضای رقابتی برای مصرف کننده نهایی تموم بشه، امروز فیلتر هست!!!!؟!؟؟؟؟؟ (دیگه بحث محروم بودن از امکان پرداخت دلاری و تهیه آموزش از امثال کورسرا یا داشتن یک شبکه پایدار و تمیز برای استفاده از محتوای امثال خان آکادمی و ... رو باز نکنم بهتره!)
برای دلیل چهارم میخوام به «فاصله امکانات بین تهران به عنوان پایتخت و همچنین مراکز استانی با سایر نقاط کشور» اشاره کنم. به یک سیستم به شدت ناعادلانه و متمرکز که کمکم به خودم جرئت میدم از ناکارآمدی این تمرکز بیش از حد بر تهران هم روایت کنم.
البته دقیقا اطلاع ندارم که بوتکمپ هایی همچون بوتکمپ های رهنما کالج، مکتب شریف یا لایتک (دانشگاه صنعتی شریف) به صورت کامل حضوری هستن یا نیمه حضوری یا ..
اما مشخصا برای گذروندن بوتکمپ باید به صورت حضوری در محل مربوطه حضور پیدا کرد پس احتمال زیاد این ها اصلی ترین بخش آموزش رو برای قسمت آموزش حضوری میذارن. (باز هم دقیقا اطلاعی ندارم و فقط حدس میزنم)
اما شما کافیه به تفاوت فاحش تعداد فرصت های شغلی در تهران و سایر شهرها دقت کنید. دقت کنید که اصلا نمیخوام تهران رو با یک منطقه محروم مقایسه کنم. حتی کلان شهری مثل مشهد در مقایسه با تهران واقعا فرصت های ناچیزی رو به خصوص در حوزه فناوری ارائه میده.
براتون یک نمونه ساده میارم؛
⚪️ جستجو برای عنوان شغلی «توسعه دهنده نرم افزار» بدون هیچ فیلتر خاصی در شهر تهران:
⚪️ جستجو برای عنوان شغلی مشابه بالا در شهر مشهد:
⚪️ جستجو برای عنوان شغلی مشابه قبل در تمام شهرهای هرمزگان:
این تنها یک مثال ساده در حوزه نسبتا پررونقی مثل «نرم افزار» بود. ممکنه وضعیت در سایر حوزه ها از این هم بدتر باشه. درصدی از این نابرابری به طور قطع قابل درک هست کما اینکه در تمام کشورهای دنیا این قضیه وجود داره و یک چیز طبیعی هست. مثلا شما نمیتونی فرصت های شغلی در آستین در ایالت تگزاس رو با موقعیت مشابه در سیلیکون ولی یا خلیج سن فرنسیسکو مقایسه کنی اما نکته اینجاست که اختلاف فرصت ها در حدی نیست که در یک جا ۱۰۴۵ آگهی داشته باشی و در دیگری تنها ۶ موقعیت شغلی!
تهران نه تنها ظرفیت پذیرش این حجم از جمعیت و تامین خدمات رو نداره، بلکه لیاقت این حجم از توجه و انباشت منابع و امکانات رو هم نداره و میشه به همون سبکی که قرار بوده تولید داخل نسبت به تولید خارج بصرفه تر تموم بشه (جدای از اینکه این اتفاق افتاده یا نه)، سیاست مربوطه در قبال تولید و ارائه خدمات در سایر نقاط ایران به جای تهران هم همین باشه. ممکنه خدمات در سایر شهرها بسیار بصرفه تر و بهتر از تهران ارائه بشن؛ به شرطی که حداقل یک بار هم که شده به سایرین هم فرصت داده بشه!
توجیه اینکه تهران به علت جمعیت زیادش این توجه رو می طلبه، معکوس کردن علت و معلول هست. در واقع جمعیت زیاد تهران به واسطه توجه بیش از حد حکومت به پایتخت و انباشت تمامی فرصت ها و امکانات در مرکز بوده نه بلعکس!
گذاشتن تمام بارها بر دوش تهران و البرز جنوبی، هیچ توجیه عقلانی ای نداره.
سایر دلایلی که میشه مثال زد برای علتی که باعث افزایش نیت ها در ایران شده رو باید با مثال دیجی کالا شروع کنیم. دیجی کالا در همون بازه طلایی ۹۴ تا ۹۷ در حد زمزمه، قرار بود که به خارج از مرزهای ایران توسعه پیدا کنه و به قول معروف اسکیل کنه. امری که برای هر استارتاپ موفقی در دنیا یک امر طبیعی هست و اگر امروز آمازون یا مایکروسافت شدن آمازون و مایکروسافت؛ این هست که تونستن خدمات خودشون رو به شکل وسیعی و با مداخله نسبتا کمی از سمت دولت ها توسعه و بسط بدن. اما دیجی کالا و امثالش در ایران به واسطه نعمتی به نام تحریم (خدا رو شکر) از این امکان محروم هستن و یکی از مهم ترین دلایل عدم توسعه اکوسیستم استارتاپی ایران (برای هر حوزه ای مصداق پیدا میکنه) عدم حضور سرمایه گذار خارجی و منابع مالی مورد نیاز برای توسعه هست. از دیگر عوامل میشه به داشتن یک اقتصاد به شدت مریض و البته تقریبا ورشکسته اشاره کرد که با نوسنات پی درپی و دخالت های بی حد و مرز دولتی، امکان عرض اندام و رشد ارگانیک و طبیعی کسب و کارها رو محدود میکنه.
یعنی در موقعیت فعلی نمیشه همواره کارفرما رو مقصر دونست چون هر کس دیگری هم بود در این شرایط ممکن بود دست به تصمیمات عجیبی بزنه که بقای کسب وکارش همچین تصمیماتی رو می طلبیده.
تبدیل شدن شرکت های خصوصی به خصولتی و تعریف پروژه های هرز صرفا برای دریافت ردیف بودجه های بیشتر در سال بعد و دوره پیش رو، سفارشی شدن استخدام و به کارگیری نیروهای خاص و غیرمتخصص در شرکت های بعضا مطرح، نبود امکانات شایسته و درخور نیروی کار ایرانی و عدم رعایت حداقل استانداردهای فضای کاری، مکر بیش از حد برخی از کارفرماها برای بیشینه کردن سود و کمینه کردن هزینه ها تا سر حد مرگ(!)، ایجاد اختلالات غیرعادی در فرایند کار و تولید همچون قطعی برق دوره ای در تابستان ها و قطعی گاز دوره ای در زمستان ها برای صنایع، عدم تناسب بین آهنگ رشد جمعیت و افزایش فرصت های شغلی، استفاده شرکت ها از نیروی منابع انسانی غیرمتخصص و نامرتبط با حوزه های کاری مربوطه، ثبت شرکت های خانوادگی و هیئت مدیره پسرخاله دختردایی(!)، نبود قوانین شفاف و کارآمد در حمایت از نیروی کار و یا کارفرم، حضور پررنگ اتباع و نیروی کار غیرمجاز (بازار سیاه)، عدم پرداختی مناسب و به موقع نیروی کار، دخالت بی جای دولت در بازار و نظام قیمتی، تعیین کف حقوقی که مسبب ایجاد بازار سیاه می شود و آسیب های بعضا جدی تری به فضای کاری میزند و و و...
به این لیست بلند بالا، توقعات بسیار متفاوت نسل جدید رو هم اضافه کنید که در میان دوراهی پذیرش زندگی تورمی و تابع شرایط بودن | جستجوی یک زندگی معنادار و تناسب میان زندگی و کار گیر کرده!
بخوایم واقع بینانه بگیم، هیچی!
بخوایم امیدوارانه بگیم، خوشبینانه ترین انتظار ممکن این هست که فقط جلوی بدتر شدن اوضاع گرفته بشه. با برداشتن قوانین دست و پاگیر و طرح یک قانون درست و منطقی برای اکوسیستم استارتاپی کشور که به رشد و توسعه روزافزونشون کمک کنه نه اینکه بدتر خودش مانعی برای رشد و پوست اندازی استارتاپ ها بشه (شما فقط بهش دست نزن، همین).
غیر از این انتظارات حداقلی که از معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری میره، انتظار خاص دیگه ای حداقل در این ساختار و این سیستم، نمیشه داشت. (باید بر مبنای شدن به ماجرا نگاه کرد نه صرف خواستن)
اگر بخوایم خیلی خیلی خلاصه به دوای درد این مشکلی که باهاش رو به رو هستیم اشاره کنیم؛ خیلی کوتاه و ساده ش میشه: «بازگشت به عقل».
جوانان و نیروی کار تازه نفس این ملت، بیش از هر زمان دیگه ای نیاز به اکسیژن و هوای تازه دارن و لازمه تا با قانون زدایی، بذاریم این اکوسیستم خودش راه خودش رو پیدا کنه. ادامه وضعیت موجود به افزایش موج مهاجرت و تخلیه بازار کار از نیروی کار متخصص منجر میشه و اگر فرض بگیریم که هنوز دیر نشده باشه؛ باید سریعا زمینه ساز برداشتن چکمه دولت از روی گلوی بازار بشیم.
تمام مشکلات کشور از ریزش گرفته تا دونه درشت ترین ها و ابربحران هایی که تنها یکی شون برای نابودی کامل یک تمدن کافی هستن (و ما همزمان به چند تا ازشون گرفتاریم)؛ تنها و تنها با بازگشت به عقل و گرفتن تصمیمات سخت، اما عقلانی حل میشن.
در پست های بعدی بیشتر درباره این ابربحران ها و اهمیت بازگشت به عقل و عقلانیت حرف میزنیم (البته به شرط اینکه من مشکلم با نیمفاصله در ویرگول و ... رو حل کنم :)).