ویرگول
ورودثبت نام
Kasra
Kasra
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

مقدمه‌ی آنا کارِنینا

چیزی جز این وجود نداره برای گفتن در این پُست که ،
خشونت در هر شکل ، به هر بهانه و به وسیله‌ی هر سبب و ابزاری ،
زشت بوده ، هست و خواهد بود..



دوستان می‌دانند ، جز تولستوی و داستایفسکی چیز دیگری از گلوی چفت شده‌مان پایین نمی‌رود!
دوستان می‌دانند ، جز تولستوی و داستایفسکی چیز دیگری از گلوی چفت شده‌مان پایین نمی‌رود!


مقدمه‌ی آنا کارِنینا ، ترجمه‌ی منوچهر بیگدلی


الف-چکیده‌ی زندگی تولستوی
کنت لو تولستوی (Count Leo Tolstoy) در روز نهم سپتامبر 1828 در یاسناپلنایا (Yasna Planaya) در روسیه زاده شد. در نُه سالگی یتیم و توسط عمه‌ی سالخورده‌اش پرورده شد و نزد آموزگاران خصوصی فرانسوی درس خواند.
در 1844 به دانشگاه کازان (Kazan) رفت ، اما تحصیلاتش را ناتمام گذاشت و چندین سال از عمر خود را بی‌هدف سپری کرد!
سپس به صورت داوطلبانه به خدمت ارتش تزاری درآمد و با درجه افسری جزء در 1857 در جنگ کریمه شرکت جست. در 1862 ازدواجی کرد که به تلخ‌کامی انجامید. از 1847 ، نوشتن خاطراتِ خود را آغاز کرد و این خاطرات که جنبه‌ی خودآموزی و خودانتقادی دارد ، به عنوان منبع و ماخذی به کار رفت که تولستوی مصالح و مواد لازم برای آفرینش شاهکارهای بزرگش همچون جنگ و صلح و آنا کارِنینا را از آن برگرفت.
تولستوی که در پی یافتن توجیه مذهبی برای زندگی خود برآمده بود ، بر پایه تفسیر خود از اناجیل اربعه ، مسیحی نوین را عرضه نمود.
تولستوی در هشتاد و دو سالگی بیمار شد و در آستاپوو (Astapovo) ، واقع در استان ریازان (Riazan) ، و در روز بیستم نوامبر 1910 زندگی را بدرود گفت.
اکنون یاسناپلیانا زادگاهِ او ، همچون مزار حافظ شیرازی ، زیارتگهِ «رندانِ جهان» است!



همچنین بخوانید: در جستجوی معنا (فرازی دیگر از سخنان تولستوی در نوشته‌هام)


ب-تولستوی و حکومت شوروی
همچنان که خشم محمود غزنوی ، سلطانِ غاصب ایران ، نتوانست نام بزرگ فردوسی را به دست فراموشی سپارد و یاد او را از خاطره‌ها بزداید و حماسه‌ی جاودانش را به توفانِ فنا دهد؛
چرا که فردوسی «تخمِ سخن را پراکنده» بود و نامه شاهوارش را از نظمی بلند پی افکنده بود ، که از باد و باران گزند نمی‌یافت ، و آواره و در به در می‌گذشت و حال آن‌که مدیحه‌سرایانی چون عنصری از نقره دیگدان می‌زدند و از زرآلات خوان می‌ساختند؛
فرمانرایان روسیه ، بعد از 1918 نیز نتوانستند خورشیدِ تابناکی را که تولستوی بود ، به گل بندازند و به ناچار در برابر عظمت و شکوه آن مرد بزرگ زانوی تسلیم بر زمین نهادند و می‌خوانیم درباره‌اش که می‌نویسند:
« "بزرگ‌ترین رمان‌نویسان این دوره ، لئو تولستوی و فئودور داستایفسکی ، بهترین آثارشان را در نیمه دوم سده نوزدهم پدید آوردند." »
آندره موروا ، رمان‌نویسِ فرانسوی می‌گوید:
« "تا پیش از نگارشِ جنگ و صلح و آنا کارِنینا ، هیچ اثری باشکوه‌تر و واقعی‌تر از این دو رمان برای مردم نوشته نشده بود. لئو تولستوی ، این نابغه‌ی بزرگ ، با دانش عمیقش از روانشناسی انسان در جنگ و صلح و آنا کارنینا ، رستاخیز ، داستان‌های کوتاه و نمایشنامه‌هایش ، نیروی تاریکی ، ثمرات آموزش و پروش ، جسد زنده؛
تصاویر واقعی و خیره‌کننده‌ای از حیات دهقانان روس و طبقات فرادستِ جامعه و در مراحل گوناگون تکاملی این قرن ترسیم می‌کند.
لنین ، تولستوی را «آیینه انقلاب روسیه» می‌نامید!
فلسفه تولستوی و آثارش ، جنبه‌های قوی و ضعیف نظر دهقانان را نسبت به جهان و مبارزات دهقانی بیان می‌کرد. او از بهره‌کشی فئودالی و سرمایه‌داری ، دولت ، طبقه‌ی حاکم ، کلیسای رسمی و نظامی‌گری تنفر داشت.
با این‌همه ، تولستوی خود را از لحاظ ذهنی از انقلاب بیگانه کرد و راه نجات مردم را نه در خشونت، حتی خشونت انقلابی ، بلکه در اصلاح اخلاق فردی می‌دانست!
تولستوی به عنوان یک نویسنده‌ واقع‌گرای برجسته ، بیش از هر نویسنده دیگری در رشد و تکامل ادبیات و جهان تاثیر گذاشت. ولی نویسندگان گوناگون از تولستوی تاثیرات متفاوتی گرفتند.
نویسندگان و مردان(ما یه زنانم اضافه می‌کنیم که چیز نشه) و زنان برجسته‌ای هم در شرق و هم در غرب وجود دارند که تنها به جنبه‌های ضعیف میراثِ ادبی تولستوی می‌پردازند(انگار زنان رو نباید اضافه می‌کردم /:) و چشمان خود را به روی افشاگری‌های او و روحیه نیرومند مبارزه‌جوی که آثارش را آکنده است ، می‌بندند.
ولی در عوض هنرمندان و نویسندگان بسیار هستند که از تولستوی آموختند که چگونه به بشریت خدمت کنند ؛ چگونه واقعیت زندگی را بی‌رحمانه منعکس کنند و از پلیدی‌های اجتماعی و جنگ به زشتی نام برند.
نویسندگان برجسته‌ای چون آناتول فرانس ، رومن رولان ، جان گالس ورثی و برنارد شاو از جمله کسانی هستند که به تولستوی ارج بسیار می‌نهادند و از واقع‌گرایی او پیروی می‌کردند." »
و در جایی دیگر چنین می‌خوانیم:
« آثار و تعلیماتش عمدتن منعکس‌کننده‌ی دوره‌ی بین 1861 تا 1904 است. یعنی دوره رشد شتابنده سرمایه‌داری و نابودی کشاورزی پدرسالارانه. به گفته لنین ، تولستوی در آثار خود به نحوی حیرت‌انگیز و دلبرانه جنبه‌های خاص تاریخی تمامی نخستین انقلاب روسیه و قوت‌ها و ضعف‌های آن را تجسم بخشیده است..
تضادهای عقیدتی او از این قرار است:
" از یک سو انتقاد سرسختانه از سرمایه‌داری و کلیسای رسمی و افشاگری ماهیت ضدمردمی دولت استثمارگر را می‌بینیم و از سوی دیگر موعظه‌ی تسلیم و رضا ، آموزه عدم مقاومت در برابر شر و شکل تهذیب‌شده‌ای از مذهب. "


فیلمی که سال 2012 ساخته شده با بازی کیرا نایتلی هم دیدنش خالی از لطف نیست
فیلمی که سال 2012 ساخته شده با بازی کیرا نایتلی هم دیدنش خالی از لطف نیست


پ-آموزه‌های تولستوی
عقاید فلسفی-دینی تولستوی ، تحت تاثیر مسیحیت ، کنفوسیونیسم ، بودیسم و نیز آثار روسووشو ینهاور قرار دارد. مفهوم اساسی آموزه‌های تولستوی ، مفهوم ایمان است.
او ایمان را معمولن به نحوی منطقی و خودگرایانه درک می‌کند:
"ایمان معرفت انسان از هسته خویش و معنای زندگی اوست. مفهوم و ارزش حیات انسانی در یگانگی و عشق و اتحاد با خدا بر اساس شناخت ملکوتی بودن جوهر انسانی قرار دارد.
تولستوی حقیقت دینِ مسیح را هم در همین آرمان می‌بیند. به عقیده او ، دولت ، کلیسا و به‌طور کلی تمدن ، مانعی است بر سر تحقق این آرمان!
تولستوی حیله‌های تمدن بورژوایی را برملا و فرهنگ آن را انکار می‌کند و منادی زندگی بی‌آلایش و در پیش گرفتن حیات ساده روستایی برای همگان است.
به عقیده تولستوی ، انسان فقط هنگامی آزاد است که بنده خدا ، یعنی نیکی مطلق باشد.
که این گفته ما را به یاد حافظ می‌اندازد:
"من از آن روز که در بند توام آزادم!"
فراگرد تاریخ به هدایت خداوندی صورت می‌پذیرد و تحت تاثیر فعالیت توده‌ها قرار دارد. بدین‌گونه ، فرد در عمل فاقد اهمیت است!!!!(از این قسمتش زیاد خوشم نیومد!)
پس تولستوی تقدیرگر است.
او در «هنر چیست؟» که در سال 98-1897 نوشته شد ، قوین با هنر رسمی به مخالفت برمی‌خیزد و هنر را فعالیتی تعریف می‌کند که افراد بشری به وسیله‌ی آن ، احساسات خود را به یک‌دیگر منتقل می‌کنند.
تولستوی هنر را یکی از شرایط اساسی زندگی آدمی می‌شمارد. به نظر وی ، هنر وظیفه‌ای دارد و آن به وحدت رساندن مردم و کمک به آنان برای شناخت آرمان‌های ایشان است که در ضمن باید برایشان قابل ادراک باشد.
بدین ترتیب ، با مفاهیم بورژواییِ ، هنر برای هنر و هنر مجرد مخالف است!
تولستوی هدف نهایی انسان را استقرار سلطنت خداوند بر روی زمین می‌داند(البته این عقیده در سال‌های پایانی زندگیش به کلی رنگ می‌بازه و نویسنده صرفن داره بر اساس کتاب‌هایی که تا سال 1904 نوشته این رو میگه!!!).
از همین رو معتقد است که یک آرمان مذهبی باید دلیل راه هنر باشد. تولستوی نه به عنوان منادی واپس‌گرایی و آرمان‌های پنداری ، بلکه به عنوان یک نویسنده‌ی واقع‌گرا ، به عنوان نویسنده‌ی جنگ و صلح ، آنا کارنینا ، رستاخیز و آثار بسیار معتبر دیگر ، به منزله یک انسان‌دوست ، اعتراض توده‌ها را علیه نابرابری‌های اجتماعی و ستم و بیداد به فریاد می‌گوید.
آثار عمده فلسفه مذهبی او عبارت‌اند از:
< «تحقیق در بابِ الهیاتِ مردم‌فریبانه» --> 1880 ، «اعتراف» --> 82-1880 ، «من به چه چیز ایمان دارم؟» --> 1883 ، «ملکوت خدا در درون ما» --> 1891 و «راه زندگی» -->> 1910 >




ت-تولستوی و آنا کارِنینا
تولستوی را جهانیان بیشتر با نام دو اثر عظیمش ، جنگ و صلح و آنا کارنینا می‌شناسند.
اما جنگ و صلح ، بیش و پیش از آن که رمان باشد ، یک حماسه است!
از این رو برخی آنا کارنینا را بزرگ‌ترین رمانی خوانده‌اند که تا کنون نوشته است(نمیدونم منظور در کل دنیاست یا فقط بین آثار خود تولستویه(؟)). به گونه‌ای ، آنا کارنینا ارائه منطقی جنگ و صلح است.
جنگ و صلح جهانی شاد است ؛ زیرا شخصیت‌های آن درست همان‌هایی هستند که زندگی و اجتماع از آن‌ها انتظار دارد که باشند ، اما آنا کارنینا جهانی سوگمندانه است.
چرا که قهرمانان آن یا پای از حدود قوانین اجتماع بیرون گذاشته و از آن بریده‌اند ، و یا چون «له‌وین» میان عمل و بی‌عملی در شگفت و سرگردان‌اند.
آنا آرکادی یونا ، که رمان نام خود را از او گرفته است ، زنی از طبقه اشراف است که سر به شوریدگی برمی‌دارد و مطرود می‌شود و زبانِ حالش این بیت فارسی است:

"عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست"

بیگانگی از دیگران و از خودبیگانگی کلید شناخت آناست. له‌وین ، قهرمان دیگر کتاب ، بخش عمده‌ای از شخصیت و آرمان‌ها و اندیشه‌های خود نویسنده را منعکس می‌کند و تولستوی افکار خود را از زبان او بیان می‌کند و حتی گفته می‌شود: صحنه خواستگاریِ له‌وین از کیتی و بازی آن دو با حروف ، عینن حدیث نفس تولستوی از چگونگی خواستگاری خود او از همسر آینده‌اش برای خوانندگان است!
تولستوی در این اثر ، زندگی معاصر خود در قرن نوزدهم را به ما نشان می‌دهد و تا ژرفنای طبیعت گوناگون آدمیان رخنه کرده می‌کند.
- منوچهر بیگدلی خمسه


این نوشته صرفن برای این بود که اگر دوست داشتید و تا حالا این کتاب رو نخونده بودید ، بخونید و همچنین بهانه‌ای و جهتِ یادآوری به خودم برای اینکه بیام یک نیمچه تفسیری هم بعد از خوندنش بنویسم..





آنا کارنینالئو تولستویادبیات جهانکتابخشونت زشت است
در آینده انحراف معیار دیده شد!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید