خیال میکنید، زمانی که یک نفر قصد میکنه برای اولین بار با یک کشور جدید آشنا بشه؛ سراغ کدوم منبع برای شکلگیری انگاره (ایماژ یا تصور) اولیه خودش از اون کشور میره؟
خب احتمالا سوال درست اینه:
انگاره درست از یک کشور، کدوم منبع رو میطلبه؟ چه چیزی رو باید خوند تا به نزدیکترین انگاره ممکن رسید؟ تاریخ کشور؟ فرهنگ کشور؟ فتوحات؟ اختراعات؟ پیشرفت؟ علم؟ ادیان و مذاهب؟
شاید هم زبان؟ مکتوبات چطور؟
این دوتای آخری شما رو به جواب نزدیک میکنه...
جواب سوال پرسیده شده، ادبیات هست!
ادبیات برخاسته از روایتها و داستانهاست. بازیهای زبانی که برای ابراز بهتر دیدهها و شنیدههاست. تاریخ یک ظن یا احتمال هست و نه بیشتر، میشه با دقت به واژه History به شباهت، و احتمالا همریشهبودن اون با واژه Story نیز پی ببرید.
تاریخ، یک داستان تکرارشده در طول زمانه و تایید واقعیبودن داستان کار راحتی نیست. لذا موضع تاریخ لق و ناپایدار هست. منتها در این میان، یک راهحل پدید اومد..
اکثریت بر این باور هستن که ادبیات، تابع تاریخ و معلول تاریخ هست در حالی که باید گفت، این رابطه علیت جدای از اینکه برعکس باشه، اصلا وجود نداره!
ادبیات، زاده تاریخ نیست و همواره مسیر متفاوتی رو طی کرده..
به زعم من، تاریخ یک روند ثبت وقایع از نوع سخت بوده و هست. سخت در اینجا بدین معناست که در تاریخ، شما باید واو به واو وقایع رو شرح بدید و قاعدتا نباید فراتر از آنچه بوده، پیش برید. لذا تاریخ موضعی خاکستری به خود میگیره و حتی تا حدی سرد، وقایع رو به شیوهای ماشینی و بدون بالا و پایین خاصی، ثبت میکنه.
اما ای کاش که واقعا همینطور بود(!). تاریخ هنوز هم دادههای سخت رو در دامن خودش نگهداری میکنه اما موضع تاریخ به ندرت خاکستری بوده.
از اونجایی که تاریخ علیرغم مشخصبودن روششناسیاش، همواره دستخوش تغییرات دلبخواهی شده و پر است از کجروایات فاتحان؛ ابزار دیگری برای شناخت گذشتگان و آنچه بر سرزمینها و مردمانش گذشته مورد استفاده قرار گرفت به نامِ ادبیات.
روش ادبیات برای بیان وقایع، بسیار متفاوت با تاریخ هست. سبکی نرم، ساختارمند، ادیبانه، گرانسنگ، کنایهای و حتی با غرایزی معنوی که باعث شده پس از سالها، حتی فاتحان هم کمتر میلی برای دستبردن در اون داشته باشن زیرا ادبیات، ورای فهم فاتحان بیخردیست که فکر میکنن با پوشاندن کژیها به دروغ و تحریف، آراسته میشن. احتمالا نمیشه ادبیات رو در دایره مدعیانِ خاکسترینویسی جای داد و اتفاقا اونچه که ادبیات رو خاص میکنه، بالا و پایینها یا همون سیاه و سفیدهای داخلش هست.
منتها در نهایت، ترکیب قانعکنندهای از سیاه و سفید ایجاد میکنه، که واقعیت رو به شکلی غیرمستقیم و البته عبرتوار به ما نشون میده. و حال میرسیم به اصلیترین وسیلهکار یا ابزار ادبیات، یعنی زبان که به نثر یا شعر در این ساحت، ختم میشه و در نهایت میرسیم به اصیلترین سبک ارتباطی انسان، یعنی نبشته.
خدا از ما خسته شد، اما از نبشتههامون نه!
- مندرآوردی :)
امروزه به درستی بیان میشود که وسعتِ تمدن یک سرزمین را میتوان به کمک ادبیات و داستانهای منسوب به آن پی برد. داستان و ادبیات هم که چیزی جز نبشته و مکتوبات نیستند. (به غیر از داستانهای بازگفتی)
با گذشت قرنها، قلم هنوز هم قدرتی دارد که هیچ سلاحی حریفاش نمیشود؛ زیرا طبیعت انسان، متفاوت با طبیعت حیوان است. شاید حیوان را بتوان با زور و اسلحه از میان برداشت، اما در طول تاریخ، انسان را نه زور و نه اسلحه، نتوانسته که از رسیدن به {یگانه آرمان} خویش بازدارد. (یگانه آرمان هر کس با دیگری متفاوت است لذا برداشت خود از یگانه آرمانتان را بین آکولادها قرار بدید)
هرچند که نبشته، عمری به درازای چند هزار سال دارد اما سواد استفاده از آن، تنها ۲۰۰ سال است که بهطور گسترده در جهان گسترانیده شده. یعنی حتی نبشتن و مهارتهای نوشتاری نیز در انحصار خردهنخبگان بوده و عوام علم نوشتن نداشتهاند.
یکی از موفقیتهای تجارت آزاد، نه تنها امکان پیشرفت هر شخص در مسیر دلبخواهش بود، بلکه امکان رد و بدل اطلاعات میان افراد بیشتر را محقق ساخت و در کنار دیگر مزیتاش، یعنی افزایش ثروت، در طول زمان منجر به گسترش دانش و مهارت نوشتن شد.
در واقع اگر نوشتن را یک کالای لوکس در نظر بگیریم، وظیفه کارآفرینان و تاجران این بود که در طول زمان، آن را به کالایی ارزانتر تبدیل کنند تا در نهایت تبدیل به یک کالای همگانی و در دسترس جامعه شود. لذا ما گسترش مهارتهای نوشتاری و سواد عمومی را مدیون همان جماعتی هستیم که خودشان در ابتدا، زمینه شکلگیری نوع جدیدی از ارتباط را باعث شدند که به خلق نبشتهها ختم گردید.
عمل کشت و برداشت اولیه به حدود ۲۳۰۰۰ سال پیش بازمیگردد. منتها اولین باری که کشاورزی، شکل زندگی انسان را به کلی تغییر داد و این عمل از شکلی حاشیهای و فرعی، به پیشهای بنیادین و محوری تبدیل شد، تاریخی ۱۲۰۰۰ ساله دارد. تا حدود ۹۵۰۰ سال قبل از میلاد، هشت محصول پایهگذار دوران نوسنگی، گندم سبز، گندم سیاه، جو پوست(کند) شده، نخود، عدس، ماشک تلخ، نخود و کتان در شام کشت میشدند. برنج در سال ۶۲۰۰ قبل از میلاد در چین قابل کشت شد. پس از آن (۵۷۰۰ قبل از میلاد) ماش، سویا و لوبیای آزوکی نیز قابل کشت شدند. خوکها در حدود ۱۱۰۰۰ سال پیش در بینالنهرین اهلی شدند و پس از آن نوبت به گوسفندان نیز رسید.
صحبت از بینالنهرین یا میانرودان شد. جایی که بشر میتواند مسائل زیادی را از آن بیاموزد. اولین نشانههای تمدن و شهرنشینی، به قوم سومر در میانرودان و با اختلاف کمی، به مصر باستان بازمیگردد که قدمتی نزدیک به ۷۰۰۰ سال برای سومریان و ۵۰۰۰ سال برای مصریان را نشان میدهد.
در این میان کار اصلی ما با قوم سومریست (Sumer) که در جنوب محدودهای بین دو رود دجله و فرات (Mesopotamia) میزیستهاند (در شهرهای عبید یا همان شوش و اوروک (اسم کشور عراق نیز برگرفته از آن است) که در جنوب عراق و شمال خلیج پارس واقع میشده) و قومی پیشابابلی بوده که رازهای بسیاری را در دل خود جای دادهاند.
قوم سومری، کسانی بودند که برای نخستین بار دست به خشککردن مردابها برای توسعه کشاورزی و تجارت زده و صنایعی چون بافندگی، چرمگری، فلزکاری، بنایی و کوزهگری را ایجاد کردهاند.
این قوم به زبانی خاص تحت عنوان "سومری" سخت میگفتند که زبانی منزوی یا آیسولیت بوده، بدین معنا که نیای مشخصی نداشته و نمیتوان خویشاوندی برای آن یافت.
تمدن اصلی سومری، در دوره اوروک شکل گرفت که به ۶۰۰۰ سال قبل بازمیگردد و در امتداد دوره جمدت نصر ادامه مییابد.
در ادامه قوم سومری با قومی سامیزبان به نام "اَکَدی" برخورد داشت که همزیستی جالبی را رقم زده و منجر به دوزبانهشدن منطقه میانرودان گشت. این دو زبان تاثیرات زیادی از یکدیگر پذیرفتند، از وامگیری واژگان گرفته تا همگرایی صَرفی، نحوی و واجشناسی.
اما در سالیان بعد، این همزیستی تبدیل به نزاعهای مختلف شد و اتفاقات متفاوتی رخ داد. سومریان در حدود سال ۲۲۷۰ پیش از میلاد توسط شاهان سامیزبانِ امپراتوری اکد (اولین امپراتوری تاریخ) مغلوب شدند اما زبان آنها به عنوان زبانی ارزشمند (تاحدی که زبان سومری مقدس شمارده میشد) ادامه حیات داد. حاکمیت بومی سومریان بار دیگر به مدت یک سده در قالب سلسله سوم اور (رنسانس سومریان) در حدود سالهای ۲۱۰۰ تا ۲۰۰۰ پیش از میلاد پدیدار شد اما این زبان اکدی بود که همچنان مورد استفاده قرار میگرفت. شهر سومری اریدو در ساحل خلیج پارس نخستین شهر جهان بود که مردمانی با سه فرهنگ متفاوت را درون خود جای میداد؛ کشاورزان عَبیدی که در کلبههای آجری گِلی میزیستند و از سامانهٔ آبیاری استفاده میکردند؛ چوپانهای سامینژاد که در چادرهای سیاه زندگی میکردند و گوسفند و بز پرورش میدادند، و مردمان ماهیگیر که در بناهای نیساز در حاشیه تالابها میزیستند و احتمالاً از نسل سومریان بودهاند.
نبشته یا همان مکتوبات (هر نوع نوشتار و متن (Writing)) در سه نقطه متفاوت از جهان و به شکل مستقل برای اولین بار پدیدار گشت. دلیل معرفی سومریها به عنوان اولینهای تاریخ در مبحث نبشته و مکتوبات، قدمت بیشتر این قوم (و تبعا نوشتههایشان) نسبت به اولمکهای خلیج مکزیک (Olmecs) با ۲۶۰۰ سال و همچنین سلسله شانگ در چین با ۳۴۰۰ سال قدمت است. همهچیز از زمانی شروع شد که سومریها برای اولین بار نسبت به مقوله مرگ، بیش از حد حساس شده و مقدمات حضور نوشتار در خارج از سیستم حسابداری محلی را فراهم ساختند. احتمالا تا به حال نام "حماسه گیلگمش" به گوشتان خورده، اصیلترین داستان تاریخ که با خط میخی نوشته شده و روایتی درباره پادشاهی دوسوم خدایی و مستبد را روایت میکند که پس از برخورد با انسانی متفاوت به نام انکیدو، دوستی عمیقی بین این دو شکل میگیرد که منجر به تغییر رفتار اساسی در گیلگمش میشود. طوری که پس از تراژدی مرگ انکیدو، گیلگمش به دنبال یافتن راز جاودانگی زندگی، امپراتوری خودش را رها کرده و به سرزمینهای دور سفر میکند..
این حماسه مربوط به قوم سومریست که برای اولین بار به زبان اکدی که نوعی زبان با نوشتار میخی (با چکش روی گُوه کوبیده شده و بر روی سنگ) بود، به صورت نبشته ثبت شد و تا به امروز چندین نسخه از آن وجود دارد که همگی نقاط مشترکی نیز با یکدیگر دارند.
زبان سومری قدمتاش به ۱۰۰۰۰ سال میرسد اما شکل نوشتاری آن نیمی از این مقدار را پشت سر گذاشته است. این زبان، تکاملی ۴ مرحلهای را پشته سر گذاشت و از استفاده ابتدایی در امور حسابداری، به مرور وارد امور روزمره و اداری شد که در ادامه آن را بررسی خواهیم کرد.
نکتهای که باید بدانید این است که با وجود اینکه زبان سومری در ۵۰۰۰ سال پیش، ۵۰۰۰ سال نیز قدمت داشته اما چرا وارد سیستم نوشتاری نشده(؟)؛ این است که مردمان تا قبل از شکلدهی اولین تمدنها و شکلگیری ساز و کارهایی همچون سیستم حقوقی، اداری، کشاورزی، حسابداری و تجارت اصلا نیازی به شکل نوشتاری زبان نمیدیدند. آنها اطلاعات را به خوبی در ذهن خود ذخیره کرده، و به صورت گفتاری و کلامی به نسلهای بعدی منتقل میکردهاند. لیک با شکلگیری اولین شهرنشینیهای منطقه میانرودان، کمکم نیاز به مکتوبات نیز پدیدار گشت..
همانطور که گفتم، تکامل فرم نوشتاری زبان سومری به ۴ مرحله تقسیم میشود که اولین استفادههای آن در سیستم حسابداری و برای امورات تجاری بودهاست؛
اولین قدم قوم سومری به سمت ابداع نوشتار، ژتون یا توکنهای گِلی با اشکال مختلف و برای ثبت دادههای حسابداری بود. این نوع نوشتار همانطور که ذکر شد، نمادهایی سهبُعدی و نشانگر کالاهای مختلف بودند. اشکالی هندسی همچون کره، مخروط، دیسک، استوانه، خاگدیس، در محل مبادلات استفاده میشدند که قدمتشان به ۱۰۰۰۰ سال میرسد.
ژتونها برای شمارش کالا به کار گرفته میشد، این سبک از تبادل اطلاعات، اولین نوع رمزگذاری شده تبادل اطلاعات در تاریخ محسوب میگردد. هر شکل معنای خاصی داشت و واحد مشخصی از یک کالا بود.
برای مثال یک مخروط و یک کره، به ترتیب به یک پیمانه کوچک و بزرگ از دانههای جو اشاره داشتند. یا مثلا خاگدیس، نشاندهنده ظروف روغن بود.
تحت این سیستم، بیش از ۳۰۰ نوع شمارنده به کار گرفته شد و ذخیره اطلاعات درباره دستهبندیهای مختلف کالا را میسر ساخت.
این سیستم اشتراک چندانی با زبان گفتاری نداشت، جز اینکه همچون کلمهای که به یک مفهوم خاص اشاره کند، هر شکل هندسی نیز به یک کالای خاص اشاره میکرد.
بر خلاف زبان که در آن، کلمات ممکن است به مفاهیم مختلفی اشاره کنند، یک ژتون تنها و تنها به یک نوع کالای خاص اشاره داشت. همچنین بر خلاف سیستم گفتاری، استفاده از ژتونها، نحو (Syntax) خاصی را مورد استفاده قرار نمیداد. یعنی معنایشان مستقل از ترتیب قرارگیریشان بود و نشانه تاکید یا عدم تاکید در رابطه با این ژتونها وجود نداشت. یعنی سه شکل مخروطی و سه شکل خاگدیسی با هر نوع چینش و ترتیبی، همواره فقط و فقط اشارهگر به سه سبد جو و سه کوزه روغن بودند ولاغیر.
از طرف دیگر از آنجایی که این ژتونها در گستره پهناوری از سرزمینها مورد استفاده قرار میگرفتند، گمان میرود که ربطی به آواشناسی کلمات نیز نداشتهاند زیرا تنها برای اشاره به کالا از آنها استفاده میشده، نه استفاده خاصی که ربطی به صوت یا آواشناسی کلمات مربوطه داشته باشد.
نکته آخر در باب ژتونها این است که واحد شمارش کالا و ژتون یکی بوده، یعنی x ژتون دقیقا به x واحد از یک کالای خاص اشاره دارد و عین به عین آن را در سیستمی حسابی، شبیهسازی میکرده است.
پیکتوگرافی یا تصویرنگاری، راه جایگزین برای استفاده از اشکال سهبُعدی همچون ژتونهای هندسی بود. نقطهای از تاریخ که نشانگرهای محاسباتی تاریخی، وجه z خود را از دست داده و بر مدار x و y بوسه زدند!
با گذشت حدود ۴۰۰۰ سال، سیستم ژتونی کمکم تبدیل به اولین نسل از سیستم نوشتاری شد. اما چطور این اتفاق افتاد؟
شمارندههای ژتونی بهطور همزمان توسط دو قوم سومری و ایلامی (جنوب عراق و غرب ایران) به اولین نسل از سیستمهای نوشتاری تبدیل شدند. در آن زمان ایلام نیز تحت سیطره سومر بود.
این اتفاق اولین بار زمانی رخ داد که ژتونهای یک عده از تجار، به نشانه بدهی ایشان، در یکسری جامهای سفالی از جنس خاک رُس نگهداری میشدند. این جامها به شکل یک توپ توخالی بوده و عیبی که داشتند، پنهانکردن ژتونها از دید افراد بود. این امر باعث میشد که بدهی هر فرد از دیگری تمایز داده نشود زیرا ژتونها در جامهای یکسانی قرار گرفته بود و همچنین بعضا عدهای تعداد ژتونهای داخل جام را دستکاری میکردند.
به همین دلیل بود که حسابداران برای تسهیل کار خود، هر ژتون را ابتدا روی قالب جام حک میکردند و سپس ژتونها را داخل آن قرار میدادند. اینطوری محتوای داخل هر یک از جامها، روی بدنه آن نیز منقش میشد و شناسایی ژتونهای خاص را راحتتر میکرد. (مثل این میمونه که روی بسته بیسکوییت بنویسن، بیسکوییت 12 عددی با طعم کاکائو)
البته دگردیسی از مصنوعات سهبعدی به نشانهگذاریهای دوبعدی تفاوت در کارکرد اصلی سیستم محاسبات ایجاد نمیکرد، یعنی اهمیت ژتونهای داخل جام با نشانههای حکشده روی بدنه آن یکسان بود.
اما با رسیدن به ۳۲۰۰ سال پیش از میلاد، استفاده از تصویرنگاری به استفاده از ژتونها ترجیح داده شد. زیرا راه سادهتر و شسته رفتهتری به نظر میآمد. به همین دلیل، به مرور زمان این لوحهای گِلی به شکل بالشتک بودند که جایگزین جامهای سفالی شدند و استفاده از ژتونها متوقف شد.
مثلا زینپس بهجای استفاده از مخروط برای اشاره به یک سبد دانه جو، از شکل گُوه و بهجای استفاده از کُره برای اشاره به یک سبد با سایز کوچکتر حاوی دانه جو، از دایرههای کوچک استفاده میشد. (منظور از شکل گُوه، شکل نوک گُوه است که به وسیله ضربه چکش روی لوح حک میشد)
به این نشانهها، ایدئوگرام گفته میشود که نمایانگر مفاهیم خاصی در آن زمان بودند. از الواح بالشتکی که نمونه آن را زیاد در طول تاریخ دیدهاید، در ابتدا فقط به عنوان سیستم ثبت مبادلات تجاری و مقادیر کالاهای دریافتی استفاده میشد؛ اما به مرور زمان، از این فراتر رفت..
گام بعدی، ایجاد واحدهای بزرگتر شمارشی برای کالاها بود. برای مثال، تصمیم گرفتند که هر یک نماد گُوه را معادل ده سبد کوچک دانه جو در نظر بگیرند که مشابه سیستم دهگان در اعداد امروزی است.
اما چیزی که باعث تولد راستین مفهوم اعداد مشابه امروز شد، این بود که پس از مدتی، حسابداران سومری و ایلامی تصمیم گرفتند که به جای استفاده از اشکال به عنوان اشارهگر به یک کالای خاص، اشکال را فقط برای اشاره به تعداد آنها مورد استفاده قرار دهند.
یعنی حال دیگر منظور از شکل گُوه، فقط به ده سبد جو نبود. بلکه گُوه حالا نماینده تعداد ده بود. یعنی گُوه ده عدد از هر نوع کالایی را بر روی الواح نمایندگی میکرد. (کارکردی مشابه عدد ۱۰)
این اولین بار در طول تاریخ بود که مفهومی انتزاعی به نام "اعداد" (شمارشی) پدیدار گشتند..!
شکل بالا دیگر نمایانگر سه سبد کوچک و سه سبد بزرگ جو نیست. بلکه نشانگر ۳۳ کوزه روغن است. یعنی هر شکل گُوه نماینده عدد ۱۰ و هر دایره نیز نماینده عدد ۱ هست.
در ادامه نیز به همین ترتیب پیش رفت و شمارندههای مصنوعی جای خود را به سیستمی نوشتاری دادند که میتوانست کاربردهای جدید و بیشتری داشته باشد. منتها در موارد فوق، رسانه پیام تغییر کرد اما محتوای پیام دستخوش تغییر چندانی نشد. تنها گام مثبت در این مرحله، استفاده از نشانهها به عنوان واحدهای شمارشی جدید و شکلگیری اولین اعداد انتزاعی بود که تصویرسازی دنیای واقعی را آن هم در مقیاسی بزرگتر، در مقیاس کوچکتری در عالم تصویر (حکاکیهای روی الواح) ممکن ساخت.
در حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد، با ایجاد علائم آوایی، نشانههایی که صداهای موجود در گفتار را نمایندگی میکردند، مرحله دوم تکامل سیر نوشتار در میانرودان را به منصه ظهور رساندند. زمانی که در نهایت، نوشتار از حالت تصویرنگارشی خود جدا شد تا زینپس بتواند ساختاری جدید، یعنی ساختار زبانِ گفتاری را تقلید کند. در نتیجه، نوشتن از چارچوب حسابداری صِرف، به دنیای آواهای گفتاری تغییر مکان داد. از دنیای بصری به دنیای شنیداری وارد شد.. (لوگوگرام یا نمادنگاری)
با تشکیل دولت، مقررات جدید ایجاب میکرد که نام افرادی که کالاهای ثبتی در سیستم باستان را تولید یا دریافت کردهاند، بر روی الواح حک شود.
نامهای شخصی نیز از آن زمان، به صورت لوگوگرام ثبت میشدند. لوگوگرافی یا نمادنگاری، سیستمی بود که در ظاهر عملکردی مشابه به الفبا داشت، اما یک مرحله پیشتر از آن بود. یعنی به جای حروف خاص، این نمادها بودند که نقش واژگان را ایفا میکردند. هر نماد باید نزدیکترین مفهوم به آوای تولیدی را داشته باشد که بر حسب معنای واژهها در یک زبان خاص، ممکن است متفاوت باشد. (برای مثال لوگوگرافی حرف i یا آی، میتواند در انگلیسی به شکل یک چشم ترسیم شود ولی در پارسی میتوان به کمک مفهوم درد، به آن اشاره کرد..)
از آنجایی که سومری، یک زبان عمدتا تکهجایی بود، لوگوگرامها نیز عمدتا نشانگر واژههای تکهجایی بودند.
هجا واحدی از زبان گفتاری است که از یک یا چند صدای مصوت به تنهایی یا به همراه یک یا چند صامت تشکیل میشود. (آنچه از گفتار که با هر ضربه هوا از ریه خارج میشود)
بهطور مثال در پارسی، واژه آب، تکهجایی است و همچنین ترکیبی از از صامت و مصوت میباشد.
جالب اینجاست که اگر واژهای از چند واحد آوایی تشکیل میشد، آنها از روش رفوس برای سازماندهی به شکل نوشتاری واژه، استفاده میکردند:
برای مثال، آنو (Anu) به اکدی (𒀭𒀭 از 𒀭 {دو نماد اول حاکی از "یک ستاره" و تکنماد دوم اشارهگر به آسمان است}) یا آنوم (Anum)، یا آن (An) به سومری (𒀭)، نمادی از الهه آسمانی یا پادشاهی از جنس خدایان است.
برای مثال "خدای زندگی" که به صورت دیگر میشود "خدایی که زندگی میبخشد"، در سومری به صورت یک شکل ستارهمانند همچون چیزی که پیشتر دیدید، و سپس یک نماد پیکان یا تیر به نمایش در میآمد. زیرا در زبان سومری، واژههای "تیر" و "زندگی" مشابه هم بودند؛ درست مانند واژههای I و Eye در انگلیسی. (چیزی شبیه به ترکیب 𒀭🏹)
یعنی چیزی تحت عنوان نوشتن به معنای امروزی، هنوز معنی نمیداد بلکه کار کاملا بر مبنای استنباط بود و البته این امر نیز فقط در باب نامهای رایج ممکن میشد.
علائم آوایی سرانجام امر نوشتن را از حسابداری جدا کردند. کتیبههای روی مهرهای سنگی یا ظروف فلزی نهشته شده در مقبره های «قبرستان سلطنتی» اور، مربوط به ۲۷۰۰ تا ۲۶۰۰ قبل از میلاد، از جمله اولین متونی هستند که به تجارت پرداختند، اما شامل اعداد نبوده و کاملاً بر مبنای آواها بودند.
در ادامه شکلی را خواهید دید که احتمالاً متوناش، بیانگر تشییع جنازهای با هدف جاودانهکردن نام متوفی بوده و در نتیجه، طبق عقیده سومری، زندگی ابدی آنها را تضمین میکند.
به همین منوال، کتیبههای تدفین، آزادی در امر نوشتن را بیش از پیش کردند. برای مثال، مجسمههایی که ویژگیهای یک فرد را به تصویر میکشند، کتیبههای طولانیتری داشتند. پس از نام و عنوان متوفی از نامهای پدری، نام معبد یا خدایی که مجسمه به او تقدیم میشد میآمد، و در برخی موارد درخواست برای زندگی پس از مرگ، و پس از آن نیز یک فعل قرار میگرفت. این کتیبهها برای اولین بار، نحو یا سینتکس را جا انداختند، بنابراین نوشتن باز هم یک قدم دیگر به گفتار نزدیک شد.
با گذشت زمان، بین ۲۶۰۰ تا ۲۵۰۰ پیش از میلاد، خط سومری تبدیل به سیستم پیچیدهای از ایدئوگرامها تبدیل شد که مدام در حال آمیختن بیشتر با علائم آوایی بود.
ایدئوگرام یا اندیشهنگاشت، شکلی پیچیدهتر از لوگوگرام یا نمادنگاشت است که بهنوعی زیرمجموعه آن قرار میگیرد.
به کمک این سیستم جدید، امکان تبدیل واژههای بیشتری از عالم گفتار به معادلهایی در عالم نوشتار به وجود آمد.
از آنجایی که توضیح ایدئوگرام کمی سخت و نامفهوم خواهد بود، با یک مثال آن را یاد بگیریم بهتر است؛
بهطور مثال واژه Foot به معنای پا را در نظر بگیرید،
آیا میتوان گفت؛ "Foot = "Walk", "Stand", "Run ؟؟
بله تاحدودی میتوان از مفهوم سه فعل "راهرفتن"، "ایستادن" و "دویدن" ، به معنای واژه Foot پی برد. عملکرد ایدئوگرام بهطور خلاصه، مشابه مثالیست که بررسی کردیم. یعنی برای اشاره به پا در دنیای واقعی، باید به چند چیز مربوط به پا اشاره میکردند و نمادهایی مربوط به پا را نشانه میگرفتند که در اینجا ما، راهرفتن و .. را مثال زدیم..
این دستور نوشتاری جدید با مجموعهای شامل حدوداً ۴۰۰ نشانه، میتوانست تقریباً هر موضوعی مبتنی بر خواست سومریها در آن زمان را به خوبی بیان کند. برخی از اولین متون هجایی، شامل کتیبههای سلطنتی و متون مذهبی، کیمیاگری و ادبی میشدند.
در این هنگام، مرحله دوم توسعه خط میانرودانی، نهتنها تقریباً به شکل کامل از حسابداری جدا شده بود؛ بلکه به سرزمینهای مجاور نیز صادر گشت. اولین کتیبههای مصری، مربوط به اواخر هزاره چهارم قبل از میلاد، که متعلق به مقبرههای سلطنتی بوده و شامل برچسبهای عاج و مصنوعات تشریفاتی مانند گرز و پالتهایی (لوحه) بودند که نامهای شخصی رویشان حک شده بود و به صورت آوایی به صورت یک ربوس نوشته میشدند؛ به وضوح از سبک سومری تقلید میکردند.
برای نمونه، لوحه نارمر (The Palette of Narmer) دارای هیروگلیفهایی است که نام و لقب فرعون، خدمتکاراناش و دشمنان شکست خورده او را به تصویر میکشد:
هیروگلیف یا نگارییک، تصویری تلطیف شده از یک شی که نشاندهنده یک کلمه، هجا یا صدا است. همانطور که در مصر باستان و برخی دیگر از سیستمهای نوشتاری یافت میشود.
این واژه (Hieoglyph) ریشه یونانی دارد و از دو بخش تشکیل یافته است: "hieros به معنای «مقدس» و glupho به معنای «کندهکاری».
بدینترتیب، سبک نوشتاری جدید و چند وجهی به سایر ممالک منتقل شد و در سایر امپراتوریها مورد استفاده قرار گرفت. مصریان باستان از این سبک تقلید کردند، اما هیچگاه واژهای از زبان سومری قرض نگرفتند. آنان فقط زبان خودشان را در این قالب گنجاندند و از حیث غنای واژگانی، زبانشان آنقدری غنی بود که نیازی به وامگیری از سایر زبانها نداشته باشند.
همچنین در ادامه، خط تکهجایی سومری توسط بسیاری از فرهنگهای خاور نزدیک که آن را با خانوادههای زبانی مختلف، به ویژه سامی (اکدیها و ابلیها)، هندواروپایی (میتانیها، هیتیها و پارسیها)؛ قفقازی (هوریها و اورارتوییها)؛ و همچنین ایلامی و کاسیتی میشناسیم، پذیرفته شد. این احتمال وجود دارد که خط آوایی کرت و سرزمین اصلی یونان، در ۱۴۰۰ تا ۱۲۰۰ قبل از میلاد نیز تحت تأثیر خاور نزدیک باستان قرار گرفته باشد.
از حدود ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد بود که فرایند تکامل نوشتار، مجددا وارد وضعیت جدیدی شد و سومین مرحله از رشد خود را آغاز کرد. اولین ساختار الفبایی، اصطلاحا الفبای پیشاسینائی یا پیشاکنعانی نام داشت که در نزدیکی لبنان کنونی ایجاد شد.
در این الفبا بر این اصل تکیه شد که با وجود گستردگی زبان و حالاتی که میتوان از طریق آن، ابراز کرد، اما تعداد صداهایی که یک انسان میتواند تولید کند، محدود است.
مبتنی بر همین فرض، یک الفبای ۲۲ حرفی که هر حرف به یک صدای خاص اشاره میکرد، ایجاد شد. اوضاع طوری پیش رفت که به کمک همین الفبا، امکان ایجاد تعداد زیادی واژه جدید فراهم گردید.
نکته اول درباره این سیستم، آکروفونی بودن آن است. آکروفون در زبانشناسی، اشاره به اولین صدای ایجادشده مبتنی بر یک واژه را دارد.
برای مثال "سر گاوِ نر" (Ox head) یا "alpu" معادل با a میشود، یا که مثلا "خانه" (House) یا "betu" معادل با b میشود.
نکته دوم اینکه این سیستم به حروف بیصدا وابسته بود. یعنی فقط با حروفی کار داشت که مشخصه آنها انقباض یا بسته شدن در یک یا چند نقطه از مجرای تنفسی باشد؛ مانند b، d، l، m، n، p و امثال اینها..
و در نهایت نکته سوم اینکه تعداد کل حروف الفبا را به ۲۲ حرف تقلیل داد. یعنی حال به جای چند صد نشانه لوگوگرافیک یا پکتوگرافیک، ما تنها ۲۲ حرف الفبا داریم که کارمان را خیلی راحت میکند.
عبور از خط میخی و استفاده از الفبا به جای آن، در خاور نزدیک باستان (کشورهایی همچون اردن، مصر، سوریه، لبنان، فلسطین، اسرائیل، ترکیه و قبرس امروزی) طی چندین قرن صورت گرفت. در قرن هفتم قبل از میلاد، پادشاهان آشوری هنوز احکام حاکمیتی خود را به دو کاتب دیکته می کردند. اولی به زبان اَکَدی و به خط میخی، احکام را روی لوح گلی حک میکرد، و دومی به زبان آرامی و به خط شکسته حروف الفبا، احکام را روی یک طومار از جنس کاغذ حصیری یا پاپیروس، ثبت میکرد.
بازرگانان فِنیقی که در سواحل سوریه و لبنان امروزی مستقر بودند نیز، نقش مهمی در انتشار الفبای اولیه ایفا کردند. برای مثال، آنها سیستم الفبای مبتنی بر حروف بیصدا را در اوایل یا حتی قبل از ۸۰۰ سال قبل از میلاد، به یونان انتقال دادند. یونانیان الفبای سامی را با افزودن حروف مصوت یا صدادار (صداهایی که در بیان آنها مجرای تنفس مسدود نمیشود، مانند a، e، i، o، u) در نتیجه الفبای یونانی ۲۷ حرف داشت و رونویسی کلماتی که در گفتار استفاده میشد را تسهیل میکرد، زیرا هماینک تمام صداهای موجود پوشش داده میشدند.
باتوجه به این نکته که ساختار الفبایی تنها یک بار ابداع شد و پس از ابداع اولیه، تغییر چندانی نکرد؛ تمام الفباهای موجود و مختص به زبانهای مختلف در نقاط مختلف جهان، همچون لاتین، عربی، عبری، آمهری، برهمانی و سیریلیک، از همان الفبای پیشاسینائی نشأت گرفتهاند.
برای مثال الفبای لاتین که در دنیای غرب استفاده میشود، از نسل مستقیم الفبای اتروسکی (Etruscan) است. اتروسکها که در منطقه توسکانی در ایتالیای کنونی مستقر بودهاند، در ابتدا الفبای یونانی را پذیرفته و فقط شکل حروف آن را کمی تغییر دادند. به همین ترتیب، زمانی که روم، اتروریا را در قرن اول قبل از میلاد فتح کرد؛ الفبای اتروسکی به الفبای رومیان باستان نیز تبدیل شد. ارتش روم، گسترش الفبای خود را ناگزیر میدانست و به همین دلیل، تمام مللی که تحت سلطه امپراتوری روم قرار میگرفتند، باید این الفبا را میآموختند.
این گسترش با هدف چندین قوم همچون گولها، آنگلها، ساکسونها، فرانکها و آلمانیهایی بود که ساکن فرانسه، انگلستان و آلمان امروزی بودند، صورت گرفت.
در ادامه، شارلمانی (۸۰۰ سال پس از میلاد) با ایجاد یکسری استانداردهای خاص، تأثیر عمیقی بر توسعه خط لاتین گذاشت. برای مثال، خطی شکسته، ریز و خوانا ابداع شد که حروف کوچک انگلیسی امروزی از آن ریشه گرفته شده. چاپخانهای که در سال ۱۴۵۰ اختراع شد، انتشار متون را به طور چشمگیری افزایش داد و نظم جدیدی را در چاپ حروف و صفحه آرایی به وجود آورد.
نکتهای که در تمام مسیر تکامل نبشتهها وجود داشت، این بود که مسئله صرفا توسعه نوشتار نبود.
علاوه بر توسعه نبشته، اتفاق عمیقتری که در حال رخدادن بود، افزایش توانایی مدیریت دادهها آن هم به شکلی انتزاعی بود.
در گام اول، وظیفه انتزاع بر عهده ژتونهای هندسی بود که کالاهای موجود در دنیای واقعی را به اشکال عمدتا هندسی در مقیاس کوچک، ترجمه میکردند.
گام دوم شامل این میشد که ژتونها به مرور زمان، معنای مستقلی از موجودیتهای دنیای واقعی کسب کردند. یعنی دیگر نیازی نبود که برای محاسبه خرید مثلا دام، لزوما زمینه ماجرا در دنیای واقعی در نظر گرفته بشود.
این امکان وجود داشت تا تنها با اتکا بر همان ژتونهای محاسباتی و شمارنده، معاملات را پیش برد. به بیان خلاصهتر، داده از داننده جدا شد. یعنی بحثهای معاملاتی حال با اتکا بر ژتونها پیش میرفت و لزومی به وجود موجودیت مذکور نبود.
این در نوبه خود، یک تغییر اساسی در سیستم انتقال اطلاعات در آن زمان محسوب میشد. جایی که تا قبل از این، دانش فقط به صورت دهان به دهان و چهره به چهره منتقل میشد!
اما از سوی دیگر اشکالی در شمارش ژتونها وجود داشت. اینکه اگر تعداد x ژتون عینا به x موجودیت نیز اشاره کند، مشکل کثرت به وجود میامد. برای مثال برای خرید ۲۰ گوسفند باید همین مقدار ژتون نیز استفاده میشد که کاری مشخصا عبث و مسخره نمود میکرد.
یعنی درست بود که ژتونها حالا به صورت مستقل، خود بیانگر مفهوم بودند؛ اما همچنان به صورت مستقیم به موجودیت خارجی مربوط به خود وابسته بودند که کار محاسبه را دشوار میکرد.
در ادامه، سیستم دیگری آن هم برای ثبت بدهی ابداع گردید. یعنی همان جامهای سفالی. اما مشکل اینجا بود که برخی افراد در این فرایند مرتکب تقلب شده و ژتونهای داخل جام را دستکاری میکردند تا بدهی خود را کاهش دهند.
از این رو حسابداران علاوه بر قرار دادن ژتونها درون جام، اقدام به ثبت شکل این ژتونها بر روی بدنه جام سفالی نیز کردند که خود مقدمه گام سوم شد.
در گام سوم، جام سفالی به مرور حذف شد و کمکم الواح گِلی جایگزین ژتونها و جامهای سفالی شدند. همچنین سیستم ثبت داده از حالت سهبُعدی به دوبُعدی تغییر پیدا کرد.
با ظهور الواح گِلی، ایراد کثرت در شمارندهها بیش از پیش خود را نشان داد. لذا سیستم یک بار دیگر تغییر کرد و حال به جای اشاره عین به عین از عالم انتزاع به عالم واقع، این امکان به وجود آمد تا به وسیله ترکیب نمادهای پیشین، واحدهای شمارشی بزرگتری در نظر گرفته شوند.
در اینجا مفهوم اعداد و شمارندههای عددی، اولین بار خودشان را نشان دادند که این بخش از فرایند تکامل نبشته، گام چهارم آن محسوب میگردد.
به مرور واحدهای تکی، جفتی، چهارتایی، دهتایی و .. به سیستم شمارشی اضافه شدند که بحث کثرت را به کمک شکل قویتر از یک سیستم ثبت داده انتزاعی، حل میکردند.
در نهایت، این واحدهای آوایی (فونتیک) بودند که گام پنجم در راه تکامل نبشته را برداشتند. جایی که نشانههای فوق دیگر صرفا برای اشاره به اشیا به کار نمیرفتند، بلکه حالا به آوای ایجادشده از بیان یک کلمه خاص اشاره داشتند.
فونتیکها به زبان کمک کردند تا از حالت بازنمایی به حالت مفهومی تغییر کند. بدین معنا که نبشته را قادر میساخت تا قلمرو کالاها و موجودیتهای واقعی را رها کند و وارد دنیای کلمات و ایدههایی شود که برای مردم زمانه مطرح بود.
سرانجام، روندی که با ایدئوگرامها و در ادامه با نشانههای آوایی مربوط به صدای کلمات تکهجا آغاز شد، به یک سیستم تقسیمبندی معنایی منسجم ختم گردید. همانطور که مارشال مک لوهان (۱۹۹۷) گفته:
الفبا از حروف بیمعنی (در ساحت معنا) اشارهگر به صداهای بیمعنی تشکیل شده است. الفبا سیستم پردازش دادهها را به یک مرحله انتزاعی دومرحلهای نهایی رساند. (مرحله اول به عنوان تمایزگر و مرحله دوم به عنوان ساختاردهنده)
در پایان بخش اول، به نظر شما تمایز نبشته با سایر سیستمهای ساخت دست بشر در چیست؟
-------------------------------
منبع۱
منبع۲
منبع۳
منبع۴
منبع۵
منبع۶
منبع۷
پ.ن: استفاده بیش از حد از افعال گذشته استمراری رو متوجه شدین؟