فیلمها و آثار سینمایی باعث میشوند انسان به درچهی جدیدتری از فکر و کنشگری دست پیدا کند و در کنار ساعاتی لذت بردن، بتواند فکر کند و ذهنش را بهکار بیندازد. لازم نیست همهی فیلمها مانند «رستگاری در شاوشنگ» یا «فارست گامپ» شاهکار باشند و کمنظیر. یکسری فیلمها هستند که هدفشان این است که بیننده لذت ببرد و حالش خوب شود. اینجور فیلمها معمولاً موضوع آنچنان جدید و بینظیری ندارند و میخواهند ذهنتان را قلقلک دهند و لابهلای خنده و اوقات خوش، یکچیزی هم بهتان اضافه کنند، حتی اگر آنچیز، جدید و خاص نباشد. دو فیلمی که قصد معرفیشان را دارم، از همین دسته آثارند. موضوعشان شاید تکراری باشد، اما حالتان را خوب میکنند و باعث میشوند دنیا را، بامزهتر و متفاوتتر ببینید.
«خرس پدینگتون» را یادتان میآید؟ همان خرس مهربان و بامزهای که از پرو به لندنِ شلوغوپلوغ میرود و ماجراهای زیادی برایش پیش میآید و ماه شاهد عشق و علاقهی او نسبت به دنیا و عمه لوسیاش هستیم. «لایل» شکا را یاد این خرس بامزه میاندازد. فقط فرقش این است که پوستی دارد سبز و زیر و قدش دو-سه متری میشود و در نیویورک زندگی میکند. هروقت دلش تنگش بخواهد میزند زیر آواز با صدایی دلنشین و جذاب. لایل هم مثل پدینگتون با خانوادهای از لحاظ عاطفی آشفته آشنا میشود و ماجراهای نسبتاً جذاب و بامزهای برایشان پیش میآید.
فیلم فضای دلنشین و لذتبخشی دارد. فیلم بهخوبی نشان میدهد که هرکدام از اعضای خانواده دغدغهای منحصربهفرد دارند و با این وجود، سعی دارند که ستونهای خانواده را مستحکم و استوار نگه دارند و باعث نشوند که حال بقیهی اعضا از چیزی که هست خرابتر و بدتر بشود. در میان این غلغله و همسایهای بدعنق و مدرسهای وحشتناک و دانشآموزانی فاجعه و حس نکردن آن عشق قدیمی، «لایل» سروکلهاش پیدا میشود. لایل که کروکودیلی است عظیمالجثه، اما بهشدت لطیف و مهربان با صدایی جادویی. اتفاقاتی که در فیلم یکی بعد از دیگری رخ میدهند، حسوحال جالبی دارند. انگار سرمهاییاند که کارشان تزریق حال خوب است؛ حالی که شاید تکراری باشد و کلیشهای، اما کارش را بهنسبت خوب انجام میدهد. آوازهای فیلم حال و فضای دوستداشتنیِ خوبی دارند و باعث میشوند برای چند دقیقه هم که شده، مخاطب در موسیقی جذابش غرق شود و شاد باشد. اتفاقات فیلم غالباً قابل حدساند و بعضی جاها هم با عقل جور در نمیآیند. اما با این احوال، میتواند گزینهی معرکهای باشد برای تماشا در کنار اعضای کوچکتر و حتی مسنتر خانواده.
همهمان فیلم زیاد دیدیم و کتاب خواندهایم رجع بهآدمهایی که متفاوتند و بچههایی هستند که در مدرسه طرد و مسخره میشوند. قبول دارم که موضوعی است تکراری، اما بخش بزرگی از قضیه بستگی دارد به آن فیلمساز یا نویسنده که چگونه از این سوژه استفاده میکند و بهش میپردازد. «نیت، بهتر و معرکهتر از همیشه» هم در حول سوژهای است تکراری با کمی چاشنی تازگی و تابوشکنی و اندازهی چنتد قاشق غذاخوری حس خوب و آرامش. فیلم داستان پسری را روایت میکند که آرزو دارد در معروفترین و بهترین سالن تئاتر آمریکا (و حتی جهان) در نقش اصلی نمایشی موزیکال حضور پیدا کند و آواز بخواند. داستان دست ما را میگیرد و میبردمان درون زندگی این پسر و بهمان میگوید که زندگی این پسر کلاس هفتمی چه نکات عمیق و عجیبی دارد.
فیلم بهروش جالبی آغاز میشود. آوازی که پخش میشود در حین آمادهشدن برای یک روز خاص. به وضوح میتوان ذوق و اشتیاق و در کنارش نگرانی «نیت» را برای تستِ بازیگری دید. بازیگِر نقشِ نیت و بازیگر نقش دوستش، لیبی، بهتر از همه بازی کردهاند. طبیعی هستند و بیشیلهپیله، همانطور که باید باشند. توی نقشهایشان فرو رفتهاند و خوب میدانند چگونه باید مثل یک پسر مضطرب و متفاوت و دختری پرجنبوجوش کار انجام بدهند و حرف بزنند و زندگی کنند. واقعگرایانهبودن داستان باعث شده بود مخاطب راحتتر بتواند سیر اتفاقاتی که درحال رخدادن هستند را باور کند و منطقشان را، البته نه در همهی مواقع، بپذیرد.
روند فیلم تند است و این تندبودن باعث شده یک جاهایی از فیلم بیمعنی باشند و جذابیت خودشان را از دست بدهند. اثر میتوانست آرامتر پیش برود، گرههای بیشتری در داستان رخ بدهند تا مخاطب را بیشتر میخکوب کنند و کاری کنند که بیننده تا اخرین ثانیه بنشیند و منتظر یک اتفاق جدید باشد. سریعبودن روندِ پیشرفتن فیلم، باعث شده برخی اتفاقات خالی از معنا شوند و این بیمعنا شدن، غیرمنطقیبودن را هم همراه خودش میآورد. شخصیتپردازی فیلم در مورد برخی شخصیتها نیاز به بازبینی و کارکردن داشت و میشد کمی شخصیتها را خاصتر و جذابتر طراحی و خلق کرد. همهی این نکات خوب و بد دستبهدست هم میدهند و باعث میشوند که فیلم بیاید و کنار آثار متوسط روبهبالا بنشیند.
با تمام این احوالات، فیلم لذتبخش و قشنگی است و ارزش یکبار دیدن را دارد. بهویژه برای کمسنترها و حتی بزرگترهایی که رویایی در سرشان میپرورانند یا کسانی که دوست دارند دانهی رویایی را در ذهن و وجودشان بکارند و همه کار بکنند تا درخت رویایشان قد بکشد و رشد کند و بارور شود.