آدم کلمه‌برانگیز دیگر چه صیغه‌ای است؟!

داشت با اشتیاقی که قبلن نمونه‌اش را جایی ندیده بودم فارغ از الان دنیا با خلوصی غیرقابل تصور برایم از صحنه‌ی آخر رمان آناکارنینا می‌گفت. زل زده بودم به لب‌هایش وقتی کلمه‌ها را ادا می‌کردند. با تمام وجود توجهم را می‌خواست و موفق هم شده بود. تمام توجهم به او موقوف. گفت: این صحنه بی‌بدیل‌ترین صحنه‌ی ادبیات است؛ هم تحسین‌برانگیز است، هم اعجاب‌برانگیز!
نگاهش کردم. حالا خیالم پیش آناکارنینا و تولستوی نبود. پرسیدم: آدم کلمه‌برانگیز دیده‌ای؟! پرسید: آدم کلمه‌برانگیز دیگر چه صیغه‌ای است؟! گفتم آدم کلمه‌برانگیز دقیقن مثل همان صحنه‌ی تحسین‌برانگیز و اعجاب‌برانگیز آناکارنیناست؛ با این تفاوت که حضورش آن‌قدر سرشار از کلمه‌ست که در مواجهه با آن، چاره‌ای نداری جز اینکه با سرعتی بی‌وقفه کلمه خلق کنی و حجم حضورش را جا بدهی در کلمه‌ها! آدم کلمه‌برانگیز یعنی آدمی که می‌طلبد کلمه خرجش کنی... یعنی آدمی که کلمه‌برانگیز است؟! می‌فهمی؟!
گفت: اوهوم... می‌فهمم! قهوه‌ات را بخور تا سرد نشده...!
من هم مثل همیشه به حرفش گوش نکردم و محکم در آغوشش گرفتم.

و صدای خنده‌های ریز و شیطنت‌آمیزش...