Katty:)
Katty:)
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

این پست برای تو بله خود تو!

گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جارى است پیکارى سترگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چارهٔ این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست

اى بسا انسان رنجورِ پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش

وى بسا زورآفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته مى‌‌شود انسان پاک

وانکه از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان مى‌‌نماید، گرگ هست

وانکه با گرگش مدارا می‌‌کند
خلق و خوی گرگ پیدا می‌‌کند

در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیرى گر که باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر

مردمان گر یکدگر را مى‌‌درند
گرگ‌‌هاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این‌سان دردمند
گرگ‌‌ها فرمانروایى مى‌‌کنند

وان ستمکاران که با هم محرم‌‌اند
گرگ‌ هاشان آشنایان هم‌‌اند

گرگ‌‌ها همراه و انسان‌‌ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب ؟!

فریدون مشیریگرگ درونلایککامنتفالو
„ تو زیبایی، چو صلح در چشمان ملتی خسته از جنگ‌ها “
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید