اندک جایی برای زیستن🌱
بخشی از دو نگرش متفاوت
داشتم برایش میگفتم لحظهٔ انتخاب، همان لحظهای که جانمان به جانِ دیگریِ عزیزی سنجاق شده است و خیال میکنیم دنیا تا قبل از حضور او چه بیمعنا و خالی از زیبایی بوده، لازم است برای یک لحظه، فقط یک لحظه از خودمان بپرسیم «ما تا آخر عمر حرفی برای گفتن خواهیم داشت؟ ما میتوانیم بهدرازای عمر هر کداممان گفتوگو کنیم و از بیحرفی و غریبگی کلماتمات رنج نکشیم؟»
گفتم لازم است همهٔ ما موقع هر انتخاب برای حضور و همراهی با دیگریای که در نظرمان مطلوب است این سوال را، نه یکبار، که چندینبار از خود بپرسیم. چراکه همهٔ ما خوب میدانیم وقتی جذابیتهای اولیه نظیر جذابیت ظاهری، جنسی و... کم شد، باید برای لذتبردن از حضور دیگری چیزهای عمیقتر و ارزشمندتری داشت و به همان میزان در دیگری به جستوجوی چیزهای ارزشمندتر دیگری نظیر دغدغهها، حرفهای مشترک و جهانبینی خاص پرداخت.
برای دوامآوردن و ماندن تضمینشده باید اهل گفتوگو بود؛ باید اهل گفتوگو را انتخاب کرد.

دیشب بحث مفصلی بود دربارهٔ موی بلند. دربارهٔ اینکه زنها باید موهای بلندی داشته باشند، چون مردها از موی بلند خوششان میآید. من ساکت بودم و داشتم به ارائهٔ امروزم فکر میکردم. درگیر نوسان هورمونهام و هر چیزی از زبان من میتواند موجب دلخوری شود.
وسط بحث بود که برادرم گفت آخی! رابرت یه فیلم بامزه از دوستدخترش فرستاده. رابرت دوست آلمانی برادرم است. ۴۰ ساله و علاقهمند به زبان فارسی.
گوشی را طوری میگیرد که همهٔ آدمهای جمعشده توی آن اتاق، آن فیلم کوتاه کمتر از یک دقیقه را ببینند. شب است. یکی از خیابانهای برلین است. مردی گوشی موبایلش را میگیرد سمت زنی. بعد با فارسی شیرینی که معلوم است تازه یاد گرفته، میگوید «و اینک... زنی که عادت داره همیشه زیبا باشه.»
زنی جلوی دوربین ظاهر میشود. موهایش کوتاهِ کوتاه است؛ و بله... زیباست! خیلی زیباست!

مطلبی دیگر از این نویسنده
آن مرحله قبل از دوست داشتن
مطلبی دیگر در همین موضوع
خواص گردو٬ غذای مغز
بر اساس علایق شما
گاهی خودت را ورق بزن!