شراب زندگانیام؛
من مدتهاست که روحم زیر نگاه کنجکاو تو خود را بیارامیده (چی شد =/). منتظر هیچ چیز به خصوصی جز یک اعتراف ممنوعه (از تو، از خودم، از کششی که از دور ما دو نفر را تماشا میکند) هستم. از زمانی که تصمیم گرفتم تمام معناها را رها کنم و فقط وجود داشته باشم، فرای افکار و احساساتم شناور هستم، از چنگال عمیقا کُسشانخل و ورّاج و بیش از آن حوصله-تِرِکانندهٔ «چی میشد اگرها» گریختهام. در نجاتم شریک بودهای به لحاظاتی بِیب. باری، چیمیشد اگرهایم در حال تمام شدن هستند؛ موضوعی که این روزها توجهم را جلب خودش کرده است و امکان دارد چیز خوبی باشد. این آدِر هَند رمانتیکانگاریها و کمدیها و اشتباهات بزرگم، متوجهات هستی که من دارم از این آزادی تازهتأسیس، یک آشفتگی دلچسب، یک جنبش سبکی به وجود میآورم(اهوم؟=|):
اوپس ای مقدس؛
عَوچ ای عشق مهربان؛
مرا به جایی ببر؛
که اِند همهٔ زدن به بیراههها و جاهای رفته و نارفته است؛
که درونیترین آرزوهایت در آن جا نهفته است.
آن گاه فرهای زرّین بلندت را میبافم و از جهان میخواهم که کمی کوتاهترش کنند، کمی آرامتر بِزُکند، چون ما مشغول آشنا شدن با یکدیگر، عمیقا حل هم، و دوبلکسا یکی شدن با هم هستیم. ساچ عه پلژر!
از من مپرس که از کجا آمدهام یا به کجا میروَیَم، من هنوز با آمد و شدها دست و پنجه نرم میکنم؛ اما دست کم اکنون، هر بار که صدایم میزنی میتوانم نامم را به خاطر بیاورم. تو زرد منی. همیشه بودهای.
زرّین، زیبنده، و پر شِکوه از شُکوه!
پ.ن : بچهها کسیتان شعر میخواند این جا؟
اگر میخوانید و تووی نت هم سرچ میکنید، احتمالا سایت اکولالیا را میشناسید. یکی از درست و درمانترین سایتهایی است که شعرای معاصر را قرار میدهد.
جالب است بدانید اکولالیا وضعیتی تووی پزشکی است که فرد تقلید گفتاری انجام میدهد. این علامت تووی اسکیزوفرنی و سندروم تورت دیده میشود.
به همین مناسبت، دعوتتان میکنم آن شعری که در این یکی پورتال باز شده، فرستادهام را مستقیما از اکولالیا بخوانید. اگر دلتان خواست، بلندبلند برای خودتان بخوانید. چرا که آدمی زنده به شعر است. [شاید هم عشق!]