رفیق، پایهاش خوب است. دسته هم نه؛ پایه! از همین تربیون اعلام کردهام که از خانواده نزدیکتر، رفیقِ پایه فقط! آن سوی قضایا دیوانهها را داریم. مردمی که برای چطوری دوست بودن، شعارهای قشنگی دارند، فکر میکنند دیوانگی یک سبک است. انگار یاد گرفتنی باشد. فرمولی که بخواهی به کارش بگیری. تردید با ترسیمهای لطیفش پاسخ داده دیوانگی اما یک سبک زندگیست. آنجا که در خودآگاهت محو میشود و به ناخوآگاهت میرود. یاد میگیری چطور رندگیاش کنی. برای دیوانه ماندن، نیازی به سعی و اعمال شاقه نیست. قوانین بازی ساده است. اینجا به اندازهٔ هیچی، قانون برای شمردن وجود دارد. این پاسخ من است به آنها که الفبای دیوانگی را از من میپرسند. البته مطمئنم هیچوقت در شهر عاقلها – که از پنجرههای باز و نور گریزانند –، نمیتوانم قانعشان کنم که چطور دیوانه بمانند. فرض کنید امیر مومنان که بر او باد درود، دیوانه خطاب میشد. و خیبر مثال مرز دوریِ دیوانهها از آدمهای دیگر است. نه قهرند. نه آشتی. درستش هم همین است. حالا رفیق پایهای که دیوانهٔ تو باشد چه نام دارد؟
گزینـهٔ یـک) شوهرت
گـزینــهٔ دو) قاتلت
گزینهٔ ســه) مرهمی بر دردِ سوزناکِ پوچگرایانهات
گزینهٔ چهار) خمینی
پاسختان هر چه که باشد، چیست این زندگییی که همهچیزش کرده تووی چـهـارچـوب و روتین؟
تجویزنامهٔ امشب واسهٔ اوسا است؛ جهت زدن بر بدن.