اگر چیزی را خالصانه بخواهی مسیرش را هم پیدا میکنی. امروز هزاران واژه نوشتهام. در بین این واژهها از لوفی مینویسم. مجموعه وان پیس را ندیده باشید هم احتمالا او را بشناسید. چیزی نزدیک به سه هزار اپیزود از زمان خود را ذخیره کردید. البته این احتمال هم وجود دارد که به اندازه آن سه هزارتا از دست داده باشید. نگران نباشید من اینجا هستم تا به دادتان برسم. لوفی پسرک نمکین بدبختی است که در طبقه دستتنگ جامعه دنیا آمده، گذشته سخت و تلخی دارد و از قهرمانبازی خبری نیست. کلاه پهن حصیریاش اول از خودش وارد چشمتان میشود. شکستهای متمادی و زیادی را پشت سر میگذارد. صبح و شب ناامیدی و تلخی نوش جان میکرد. مسخرهاش میکنند. خوردش میکنند. تحقیرش میکنند. در هزاران اپیزود و در پس سالها. روزی نوزده بار هم ریجکت میشد. با این حال میرسد. چون کوتاه نمیآید. از اپیزود اول میگوید من میخواهم پادشاه دزدان دریایی باشم، و در این شرایط از قایق و خدمه که بگذریم، کلاه هم ندارد. و میرسد. آرامآرام. نرم و آرام. زهرمار و آرام. مستمر و آرام. او میرسد. در موقعیتی به سر میبریم که برخلاف فیلمها و سریالهایی که شاهد کنش دیگران بودیم، خودمان کنشگر نباشیم، فاتحهمان خوانده است. گیمیفیکشن برخورد کردن با قضایا، متخصص شدن، سطح تجربهپذیری و جلوتر ابعاد یادگیری مسئلهها را هوشمندانهتر میکند.
شعر زیر خلاصهای کامل از تمام آن چیزیست که میخواهم بگویم. ظرافتی نهفته دارد که ممکن است مدنظر رویاهای شاعر هم نبوده باشد ولی برای من هست. خودآگاهی بر فانی بودن است. محصول رنجهای ناگهانی و عمیق است. انسانهای کمی به آن معترفاند و ازش فرار نمیکنند:
چون موج،
کوششِ نفس ما
در این محیط
رختِ شکست خویش
به ساحل کشیدن است
- بیدل دهلوی
در شعرهای بیدل، محیط یعنی دریا. بنا بر این است که بعضیهامان مبلغ زیاد کتاب نخواندن باشیم. درست خواندید! در این محیط حجم دانستهها ابدا مهم نیست. کدام خدازده لوفینشناسی این را نقض خواهد کرد!؟ چه بسیار دانشاندوزانی که میتوانند با کمتر زحمتی در فراگیری به چند برابر نتیجه برسند. تجربه کردن دانستهها، مواجهه تن به تن با اندوختهها، به عمل گرفتن الفبای حل مسئله، کنار آمدن با خر بودگی آغازیدنها، منتظر نشوی تا بیاموزی و شروع کنی، همه و همه امواج این محیط اند.
آزاداندیشییی که دنیای امروز شدیدا بهش نیاز دارد، چندینتا دسته آدم دارد. که دو تایش در واژههای امروزم هستند. آدمهای هیچکارینکنندهها و متخصصشوندگان در علوم جدید. هر دو یک معنا دارند: وقتی مسئولیت کاری را به عهده میگیری، تمامت را برای وظیفهات میگذاری. خودت فعالانه جلو میروی تا تجربه کنی. با زبان فکری خودت مینویسی، جستوجو میکنی و از آن میگویی. آوردش برای خودت و کارآمدیاش برای دیگران از دهها کتاب قلنبهسلنبه ارزشمندترست. امروز با امیر بهادر بهادری آشنا شدم. همین از او بس که بدانید لوفی درونش را خوب میشناسد.