کاوه کردگاری
کاوه کردگاری
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

و اکنون خوابم هم می‌آید..

قصه‌های مجید، اپیزود اردو
قصه‌های مجید، اپیزود اردو

در اپیزود «اردو»، مجید بعد از سرخوردگی در تلاش برای مسئول بیل و کلنگِ اردو شدن و طرد از سوی مسئولان و بچه‌ها، تک و تنها و «خالی از آرزو» به چادری برمی‌گردد که انبار بیل و کلنگ است. فضا مملو است از «غربت» و «تنهایی»؛ در میان بیلها، مجیدِ سرخورده شروع می‌کند به نوشتن- نوشتن پلی می‌زند روی «جای خالی».

در دفتر خاطراتش اینگونه می‌نویسد :

«و اینک چه شبی است!

چه شب غمگینی!

از دور صدای حیواناتِ وح.. نه نیمه‌وحشی به گوش می‌رسد.

اینک همه در خوابِ ناز هستند

بغیر از من و قورباغه‌ها

ای بی‌بی عزیزم!

که هستی بهار من،

دارم امید، که باشی در کنار من

من در اینجا «غریب» و غمناکم

هست بیل و کلنگ، املاکم!

...

و اکنون خوابم هم می‌آید.»

و چراغ را خاموش می‌کند.

[کات]

قصه‌های مجید و ظهر جمعه، تجربه‌‌ای بود از اشتیاق و اضطراب کودکی، کشمکش خیالات کودکانه با محدودیتِ برّنده‌ی واقعیت. مجیدی که گاه دن‌کیشوت‌وار خود و جهان را مبالغه‌آمیز و وهم‌آلود و گاه نارسیس‌وار تصویر آرمانی هنرمندی که قرار است «ترقی» کند را در آینه یا رویاهاش می‌دید. حضور همیشگی «پول» که اشتیاقهای مجید را سَر می‌بُرید. (اخته می‌کرد.) و هر بار پس از سرخوردگی به «بی‌بی»، برمی‌گشت. قصه‌های مجید «زندگی» را در توالی آرزومندی-سرخوردگی برایمان به تصویر می‌کشید.

ممنون و خدانگهدار آقای «کیومرث پوراحمد» برای به تصویر کشیدن زندگی ، اشتیاق و اضطراب در «قصه‌های مجید»

کاوه کردگاری

۱۷ فروردین ۱۴۰۲

کیومرث پوراحمدقصه های مجیدروانکاویهوشنگ مرادی کرمانیتصویر
«روان» را واکاوی می کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید