سوالی به ظاهر کلیشهای که اخیرا هم زیاد میبینیم که پرسیده شدن آن مورد انتقاد قرار میگیرد و حتی به تمسخر گرفته میشود. اما به نظرم این سوال، یکی از مهمترین سوالهایی است که قبل از شروع یک همکاری باید در مورد آن صحبت شود و در مورد آن بین کارجو و کارفرما توافق صورت گیرد. به نظرم دلیل اینکه این سوال به یک سوال کلیشهای در مصاحبهها تبدیل شده این است که یا توسط شخص درستی پرسیده نمیشود و یا بعد از پاسخ کارجو، مصاحبهکننده از این سوال میگذرد و پیگیری لازم را انجام نمیدهد و بنابراین به نتیجهای که باید هم نمیرسند.
این سوال از این جهت بسیار اهمیت دارد - و شاید باید یکی از مهترین سوالهای یک مصاحبه باشد- که تعیین میکند که مسیر توسعه حرفهای (و فردی) کارجو چقدر با شرح شغلی و مسیر پیشرفت در آن شرکت همخوانی دارد. و آیا کارجو در راستای مسیر توسعه حرفهای خود میتواند در آن شرکت پیشرفت کند و یک وضعیت برد-برد بین انتظارات و نیازمندیهای کارفرما و این مسیر وجود دارد یا خیر؟ فرض کنید در شرکتی که مدیریت آن به شکل ملوک الطوایفی مشخص میشود، یک برنامهنویس ارشد که در مسیر حرفهای خود میخواهد معمار و مدیر فنی شود، برای مصاحبه میآید. آیا با پرسیده شدن سوال «در پنج سال آینده خودتان را کجا میبینید؟» و پاسخ کارجو، مصاحبه نباید متوقف شود؟ چرا که کارجو هیچگاه در چنین شرکتی نخواهد توانست در راستای مسیر حرفهای مورد نظرش گام بردارد و همواره یک برنامهنویس ارشد باقی خواهد ماند! به راستی چه کسی از فالوآپ نشدن درست این پرسش در مصاحبه متضرر میشود؟ کارفرما یا کارجو؟
برعکس جو حاکم، به نظرم کارجو باید بیشتر از کارفرما به دنبال پرسیده شدن این سوال و اطمینان از پیگیریهای بعدی آن در مصاحبه باشد. فاجعه آنکه در راهنماهایی که برای پاسخ به این پرسش وجود دارد، نمایش اشتیاق برای اخذ شغل و دادن اطمینان از همکاری طولانی توصیه شده است! حال آنکه به نظرم یک همکاری یکساله با شخصی که بعد از یکسال در موقعیت برد-برد برای ادامه مسیر حرفهای خود شرکت را ترک میکند (و این موضوع از ابتدا برای دو طرف روشن و شفاف بوده)، بسیار بهتر از همکاری طولانی با کسی است که نه خود در شرکت ما به آنچه میخواهد خواهد رسید و نه کمکی در راستای رسیدن ما به اهدافمان خواهد کرد است!