این روزها ذائقه های فکری بشر مانند فهرست خوراکی های رستورانها باید متنوع باشد و همیشه هم چیز جدیدی برای عرضه به عالم افکار عموم در چنته داشته باشند.
از همین رو با نگاهی موشکافانه به عمق تحولات فرهنگی بشر از شروع تحولات رسانهای آن- تحولات رسانه به معنای پیشرفت تکنولژی در این عرصه است- که دست خوش تغییرات و دگرگونی های زیادی شده است بپردازیم.
شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی عنوان میکند با گذر زمان و عصر صنعتی شدن بسیاری از این دست ساخته و امکانات امروزی صرفا شکل تحول یافته و آسانتر همان نیازهای پیشین بشری هستند مانند خودرو که همان نیاز به درشکه و اسب است و بسیاری دیگر از پیشرفتهای بشری که اینک جای بحث نیست. اما در این میان صنعت سینما پاسخ هیچ کدام از نیازهای انسان اولیه نمیباشد! و میتوان از آن به عنوان یک خوراک و محصول جدید و نیاز امروزی نام برد. نیازی که امروزه بسیاری از معادلات جهانی را ایجاد و یا حل و فصل میکند قدرتی بنام هنر و از زبان هنر است.
همانگونه که در ابتدا هم گفته شد این نوشتار برای بیان نقش سینما و سپس رسانه های اجتماعی در تحولات فرهنگی میباشد، اگر بخواهیم که از نگاه رابطه تماشاگر یعنی هویت دهنده و صاحب اصلی سینما ، با فیلم و کارگردان به ماجرا بنگریم یک روایت زیبای بردهداری زیرپوستی در سالن های سینما به پرده نمایش درمیآید در عصر لیبرالیسم من مخاطب محکوم به قبول تفکرات کارگردان هستم. فیلم حاصل و برداشت تفکر کارگردان آن است معنایی و خیالی بدون خبط و خطا، پیراسته و تدوین شده، که پرسوناژها(شخصیت های نمایشی)، صحنهها و تمام اعضا و جوارح صحنه با هدف تولید معنایی از پیش تعیین شده کنار هم قرار میگیرند.
اما چه معنایی؟ همان معنا و منظوری که تماشاگر فقط و فقط دریافت کننده آن است و هیچ حق انتخابی در برابر پردهی تاریکخانه نخواهد داشت و ناگزیر و با اختیار خود به تماشای دنیای ذهنی و جهان رویایی کارگردان مینشیند، به عبارت دیگر یعنی وقتی در سینما به پای تماشای فیلمی مینشینیم ما در آن واحد نمیتوانیم داستان فیلم یا رابطه های بین شخصیتهای فیلم را عوض کنیم پس این یعنی تصمیم گیرنده در همه چیز آن فیلم کارگردان است و ما اختیاری نداریم.
جهان رویا همان عالم و فضای مثالی است که هرگز احکام دنیای واقعی، قوانین طبیعی، قرارداهای اجتماعی و احکام شریعت در آن راهی ندارند و هوا و حوس آدمی تعیین کننده همهی آنچه که گفته میشود است. در حالی که در دنیای واقع اینها تماما ضوابط و خطوط تعیین کننده رفتار ما هستند. اما خالق این عالم وهم کیست؟ بدون تردید بشر و تفکر غربی(لیبرال ، اومانیسم)، تفکری که ریشه در آمال اومانیسمی دارد. با این وجود این تفکر ما را به سوی خلق جهان رویا، دنیایی بدون قید و بند بدون ضابطه و عالمی که در آن نفس اماره حکم میکند هدایت میکند، و با عینیت کامل نقطه عطف خلق مجازستان(فضای مجازی) است.
خلق دنیایی که تعلقات فطری بشر، قوانین موجود احکام شریعت راهی نداشته باشند. حال زیبا ترین ادعایی که اینجا میتوان فریاد زد "آزادی" است. کلامی که شیرین تر از عسل بر جان همگان مینشیند. با ورود به این دنیا یعنی همان دنیای مجازی، دیگر تفکر غربی تو را از سیطره ضمیر خودآگاه رهایی داده و با ادعای آزادی عقیده و بیان قدرت تصمیم گیری درست را از تو میگیرد.
به کجا آمدهای؟ بدنبال کدام آزادی؟ اینجا به غیر از آزادی نفس اماره و هوا و هوس دیگر هیچ بویی به مشام نمیرسد که این قطعا در تضاد با معنای آزادی واقعی و کلام خدا است.
از ضمیر ناخودآگاه سخن گفتیم، درست از همان عصر هیچکاک ها و فیلم های بدوی صامت که باز میتوان معنای جهان رویا و استکبار سینمایی را بر آن اطلاق کرد؛ کارگردان قسمتی از باور و هویت خود را در آن فاش میکند و مخاطب مانند زمین حاصلخیر آماده زرعی آن باور غریب و تازه بر جان و روح خیال و تفکرش مینشند، پس با هر فیلم یک یا چند باور و هویت که دریافت میشود او را از ضمیر خودآگاه دورتر و دورتر میگرداند و سپس روز به روز به سوی افسارگسیختگی فرهنگی و بروز لایه های پنهان و خصمانه شخصیتش که هیچش از آن خودش نبود و با ذات فطری بشر که پاکی و نیکی است نزدیکتر میسازد، .
گیشه های فروش فیلم رنگ پول به مشامشان خورد و سینما دیگر هنر نیست و دیگر تبدیل به یک صنعت میشود. صنعت سینما دیگر رنگ و بوی تغییر فرهنگ و تفکر و انتقال باور و دیدگاه به خود گرفت. اینک مردم به تعداد نمایش های سینمایی میتوانستند رهیافت و بازخورد از ضمیر ناخودآگاه دیگران داشته باشند. این امر تا زمانی ادامه یافت که بشر خود را افتاده در دام جهان رویای جهانیان-کارگردانان- میدید. و نوبت به پیشرفت تکنولژی رسید که مانند تمام این سالها باز هم نسخه تازهای برای معنای آزادی و تقابل فرهنگی بپیچد. عصر زاکربرگها نفس تازهای به جهان رویا بخشید و همانگونه که گفته شد نقطه آغاز مجازستان بود.
حال با اندکی تامل به نوشتار پیش رو، بشر که محبوس و مجبور به دریافت تفکری غیر خود، بدون هیچ دخل و تصرفی بر روی پرده سینما بود اینک میتواند خودش یک پیام یک رسانه و یک خالقی باشد و همه اینا فقط با وصل شدن به شبکه جهانی اینترنت و ساختن یک شخصیت مجازی ممکن میشود و فریاد آزادی بیان سر میدهد.
رسولانی ویرانگر با تفکراتی برگرفته شده از اومانیسم تدریجی و تزریق شده در رگ های مغز ما ، که تنها منطق غالب بر جهان را علم و فلسفه علم میداند علمی که به خودی خود ناقص الخلقه است و فراتر از کشف مادیات در اختیار امیال بشر قرار گرفته چگونه میتواند نسخه فرهنگ برای ما بپیچد. آری اینک باید پرسید هیچکاک یا زاکربرگ فعل کدام است؟
ادامه دارد...