دانش آموخته دکترای مدیریت از دانشگاه شریف؛ همموسس کارآفرینی نارون، کاوان، ادتریس و مدیااد
ابتکار و اصالت در ساختن

اولین بار سال ۹۰ برایم فرصت تدریس در دانشگاه پیش آمد؛ درسی با عنوان «مبانی رفتار سازمانی» در دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف. آن موقع ۲۷ سالم بود و تدریس در این سطح برایم یک موفقیت بزرگ محسوب میشد. برایم خیلی مهم بود که درس خوبی ارائه دهم. به همین خاطر، خیلی به جوانب درس فکر کردم. به پرسشهای زیادی در مورد محتوای درس، ساختار کلاس و ارتباطم با دانشجوها باید پاسخ میدادم. در این بین یکی از مهمترین پرسشهایی که ذهنم را به خودش مشغول کرده بود، میزان بهکارگیری کاریزما و پرستیژ مرسوم استادی بود. من متاسفانه یا خوشبختانه چندان از این کاریزما و پرستیژ بهرهای نبردهام. لباسهایم، رفتارم، تن صدایم، حالت چهرهام و هر چیزی که در من هست از این موضوع تقریبا تهی است. دو راه داشتم و باید انتخاب میکردم. تلاش کنم شبیه اساتید با پرستیژی شوم که در ذهنم بهترین و اثرگذارترین استادهایم بودند. یا خودم باشم، خالی از پرستیژ مرسوم استادی.
اگر برای استاد موفقبودن به کاریزما نیاز باشد، در این مسیر موفق نخواهم بود. هر چقدر که برای تقلید از دیگران و کسب این کاریزما انرژی بگذارم، باز بدلی بیآب و رنگ از دیگران خواهم بود و به موفقیت نخواهم رسید. از طرفی انرژی که برای تقلید باید صرف کنم، یا بهتر بگویم انرژی که برای خودنبودن باید صرف کنم، من را از بقیه جنبههای کار حرفهای یا شخصیام باز خواهد داشت. در نهایت برای پاسخدادن به این سوال سخت، راه سعی و خطا را انتخاب کردم. تصمیم گرفتم خودم باشم، بیکاریزما و بیپرستیژ و استادی را تجربه کنم و نتیجه را بسنجم. خیلی زود متوجه خواهم شد با همه ویژگیهای خوب و بدی که دارم به درد این کار میخورم یا نه.
بدون تقلید از دیگران، خودم را در کسوت استادی بازتعریف کردم. سعی کردم زیربنای موفقیت الگوهای استادان موفق را کشف کنم و در قالب خودم (با همه ضعفها و قوتها) بازتعریف کنم. این شناخت و بهبود را هم البته در هر ترم تا حدی ادامه دادم. در نهایت به نتیجه بدی هم نرسیدم. سالها به همین منوال در دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف تدریس کردم و معمولا ارزیابیهای خوبی از سمت دانشجویان داشتم (بازخوردهای منفی که گرفتهام یا میگیرم در زمینههایی هستند که به پرستیژ مرتبط نیست و امیدوارم به تدریج مرتفع کنم).
استاد بیپرستیژِ نسبتا خوبی از آب درآمدم.
در تعریف مثال بالا تا حد امکان سادهسازی کردم تا موضوع مد نظرم را برسانم. به استدلالاتم خرده نگیرید. موضوع مورد نظرم پررنگکردن ابتکار و اصالت است. فکر میکنم در هر کسوتی و در هر مسیری، دو راهی تقلید از موفقها و خودبودن همیشه وجود دارد. همیشه فشاری از محیط وجود دارد که ما را شبیه دیگران موفق کند. ما هم بعضی وقتها به این فشار تن میدهیم. تلاش میکنیم که دیگرانی باشیم که از ما فاصله دارند، بلکه موفق شویم. متاسفانه به نظرم این تلاش بیهوده است و ما را به دیگری تبدیل نمیکند. ممکن است موفقیتهای کوتاهمدتی به دست بیاوریم ولی در بلندمدت ما را با بحران هویت و خستگی تقلید مواجه میکند. ما اصالت را فدای موفقیت میکنیم و در بلندمدت به خاطر این بحرانها و خستگیها، حتی موفقیت را هم به دست نمیآوریم.
تقلید و ابتکار، دو راهی کارآفرینها هم هست. به زعم بسیاری ساختن یک کسب و کار، الگوهای مشخصی از موفقیت دارد که باید آنها را تقلید کرد بلکه به موفقیت رسید؛ الگوهایی برای کارآفرینی، حل مسائل استراتژیک، برای تولید، برای برندینگ، برای رهبری تیم و برای همه ابعاد یک کسب و کار. اما این الگوها شبیه مثال استادی که گفتم، باید به آموزههایی تبدیل شوند که برای هر فردی و هر سازمانی در قالب شخصیتها و ارزشها بازتعریف شوند. سازمانهایی در بلندمدت موفق هستند که شخصیت خودشان را دارند و با حفظ ابتکار و اصالت، از دانش مدیریت بهره میگیرند تا خودِ قویتر و موثرتری باشند. گروه مالی فیروزه که این مطلب را به پیشنهاد آنها نوشتهام، در نظر من، با حفظ شخصیت خودش به موفقیت دست یافته است. به همین دلیل است که موفقیت این گروه در بلندمدت حفظ شده و امروز به ۱۸ سالگی خود رسیده است.
برای کمشدن نقدها در پایان این مطلب کوتاه به این نکته هم اشاره کنم که موفقیت دیگران یک زیربنایی دارد که آن موفقیت را توضیح میدهد. باید وقت بگذاریم، باید فکر کنیم و باید عمیق شویم تا به علل اصلی و زیربنایی موفقیت دیگران برسیم. این علل را باید یاد بگیریم و تلاش کنیم تا حد امکان متناسب با خودمان پیاده کنیم. هنگامی که بدون عمیقشدن تلاش میکنیم از الگوها یا شرکتهای موفق تقلید کنیم، در تغییرات محیطی نمیتوانیم راه درست را تشخیص دهیم (چون سازمانهای موفق را در این شرایط جدید محیطی ندیدهایم و نمیدانیم چه عکسالعملی دارند). از طرف دیگر نمیتوانیم شخصیت و ارزشهای خودمان را در پیادهسازی آن حفظ کنیم.
بگذریم که حتی موفقیت میتواند برای هر فرد و سازمانی معنای متفاوتی داشته باشد.
مطلبی دیگر از این نویسنده
معجزه اعتماد
مطلبی دیگر در همین موضوع
چرا کارآفرینان باید دنبال سرمایه گذار باشند:
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
چطور ۱۳۸ میلیون تومان قرض گرفتم