kdjcom
kdjcom
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

آقای الف

تفکر به این‌‎که حیله‌‎های بازاریابی دروغ‌‎های پوشالی بزرگی هستند و غالباً مخاطب‌‎های ساده و بی‌اطلاعی را که در پی آرزوهای بلندپروازانه‌ای هستند، نشانه می‌‎گیرند؛ تا حد زیادی فکر آقای الف را درگیر خودش کرده بود او که به امید درآوردن یک‌لقمه‌نان حلال، صبح روز شنبه کرکره‌‎ی مغازه‌‎ی فکسنی‌‎اش را بالا داده بود و تا الآن که دو ساعت از حضورش می‌‎گذشت حتی یک مشتری به قصد خرید مراجعه نکرده بود و تنها گوش‌‎هایش با تردیدی از حکم ادب، پذیرای شنیدن سخنرانی‌‎های بی‌ارتباط بازاریابان مراجعه‌‎کننده به حجره‌‌اش بودند را می‌‎شنید. دلش برای یک استکان چای لب‌‎سوز که مانند آب زلالی خستگی‌‎ این حرف‌‎های پوچ را بشوید، پَر می‌‎زد حتّی در زمان مراجعه‌‎ی اولین بازاریاب که از شبکه‌‎ی لوازم آرایشی شرکت خاصی آمده بود و ازقضای روزگار محصولاتشان با اعجاز خاصی در‌هم‌تنیده بودند تا نیمه‌‎ی راه هم رفت امّا در یک‌لحظه با بازسازی موقعیت فرضی خود و با علم به حضور در جبهه‌ای که خودش تمایلی به شرکت در آن نداشت، بازگشت و تبسم کج مقتدرانه‌‎ی خود را چون سربازی که یک آبادی را تک‌‎نفره از حریف جنگی‌اش پس گرفته باشد، گوشه‌‎ی لبش نشاند؛ به‌ویژه پس از آن‌‎که حریف فرضی بذر امیدی را که آقای الف در دل کاشته بود به جوانه‌‎ای بدل کرد و پس از گذاشتن آدرس سایت شرکت مذکور و آنچه را که لازم بود، بالاخره شرش را کم کرد.

آقای الف که مرد میان‌سال مبادی‌آدابی شناخته می‌شد، از گوشه‌‎ی عینکی با قاب مستطیلی شکلش به افراد پیاده در انتظار مشتری چشم دوخته بود و به این مسئله که شاید خود او هم اگر به‌جای این افراد لَنگ نان بود، اصول اخلاقی‌اش را زیر پا می‌گذاشت و با لجاجت به تبلیغ چیزی که باور نداشت، می‌پرداخت، دستش را در میان موهای جوگندمی‌‎ای که چون آبشاری شقیقه‌‎اش را پوشانده بود فروکرد و سلام گرمی با پانتومیم برای همسایه‎اش اجرا کرد.

تردیددروغموقعیت های فرضیدشمنفریبکاری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید