مثلاً به آقای کتابفروش محله مان بگوییم که خب حالا که دو هفته متاع ما قطع میشود چه کنیم؟ میگوید چیزی نمیگوید یادش میآید آخرین بار کتاب در جستجوی زمان از دست رفتهی آقای پروست را قیمت کرده ام حالا هم حتماً منظورم از تهیه متاع همین باشد، میگوید الان یا الان؟ الان 680 تومان است، راستش از خدا که پنهان نیست از شما هم بهتر است پنهان نماند معیار من از اوضاع زمانه نه مرغ است و نه تخممرغ، نه بنزین است و نه کبریت، نه هیچ سوخت دیگری من معیار تغییر احوال زمانه را کتاب در جستجوی زمان از دست رفته قرار دادهام، پارسال این موقع چهارصد تومان بود کمی قبلترش سیصد تومان و این برای من فقط یک نشانه برای آن است که اوضواع خیلی خراب است، اقتصاد خیلی هوا است و اصلاً بیایید اینطوری سرراست در چشمانتان زل بزنم و بگویم که آنقدر اوضاع رو به ونزوئلا شدن است که همین روزها در ونزوئلا ممکن است بگویند در ایران جستجوی زمان از دست رفته 680 تومن، فکر کن، از تشویش اذهان عمومی که بگذریم و کمی روزمرهنویسی بخواهیم کنیم اولین خبر دست اولی که برایتان دارم یک جملهی کوتاه شامل سه کلمه با مضمون دماغم گرفته است، میباشد، راستش نمیدانم ویروس منحوس چینی گلویم را گرفته است یا سینوزیت غربی تنها چیزی که میدانم اکنون دلم بیشتر از همیشه نه شرقی را میخواهد نه غربی را، راستش فکر میکنم هیچ کس پیدا نشود این چهار کلمه خط من را بخواند اما اگر خواندی باید بگویم جای من در سیاهچال نیست ضمناً من کمپوت گیلاس را هم دوست دارم، یعنی آناناس و انبه و اینا بهانه است لطفاً من را به یاد داشته باشید، اصلاً بیایید به همدیگر قول بدهیم خواننده عزیز من دیگر اسم خوردنی در متن های کودکانهام نیاورم، یک دوستی دارم که چالشش نگذاشتن ایموجی و عدم استفاده از آن در کانال است، حالا هم من اسیدهای معدهام گرسنگیم را در صورتم میکوبند، اجازه بدهید تا زمانی که 680 پول کتابهای زمان از دست رفته است فقط بتوانم این جام بلایم را پر کنم.