ویرگول
ورودثبت نام
kdjcom
kdjcom
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

در رد نظریه وسترن مدیسن

مثل پروانه‌ای در باد چه آسون میشه ما رو کشت، اولین چیزی است که بعد از تلاوت کلمه‌ی مثلِ در ذهنم شکوفه می‌زند، داستان این نیست که گم کرده‌ام تو را بل هرگزم نبوده‌ای هم یکی از پرتکرارترین عباراتی است که آن را سروده‌ام و در خاطرم متبادر می‌شود، حالا به وقت عادت موعد آن است که با بولدوزری به تخریب خودخواسته‌ی خودم این بنایی که می بایست و قرار بود با شکوه باشد بپردازم اما نمی خواهم حالا که به تخریب خودم خودآگاهم دلم نمی‌خواهد شاید برای آنکه واقعاً این واژه ها و این اشعار را دوست دارم، نمی دانم، مثلاً همین پروانه قرار بود شاعرانه باشد اما فضا، برای ابی هم فضای ناله و دیستنس است. بگذریم درباره ی عبارت خودم هم همینطور است عشق در معنای عام، علاقه ی دو سر برد دو انسان نیست، عشق قرار نیست به صلح بیرونی و قراردادی با فردی بینجامد کما اینکه منطق و در اصطلاح روانشناسی آگاهی باعث این صلح شود بلکه عشق کل فرایندی است که منجر به صلح درونی با هر انسانی ولو جفاکارترین موجود در بشریت باشد، منجر شود، باز هم بگذریم چون نمی خواهم وارد نظریات ضیافت افلاطون و عشق الهی و افلاطونی و این داستان ها شوم چون معلم ادبیات نیستم و اصلاً قرار نیست روی عشق هر انسانی به انسان دیگر ماله ی الهی بکشم و پای روحانیتی را وسط بکشم که نمی دانم چیست ولی این صلح با خود است که معنای عشق را زنده می کند، پس اگر جفا دیدی و دلت از غم پر گشت، از عشق با من هیچ مگو و غیر قمر و این داستانا عجالتاً همه بگو بگذریم این دفعه سخن کم نیست اما انگشتانم خسته اند، هوای پاییزی دلهای خسته تان روشن باشد و از گرگ و میش این هوا زوزه های گرگی که توبه کرده است را به گوش این میش بینوا برسانید، دوستدارت، من.

عشق افلاطونیضیافت افلاطونچه آسون میشه ما رو کشتبل هرگزم نبوده ایدر رد نظریه وسترن مدیسن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید