نویسنده: کوثر دُرّی نوگورانی
کارش رئیس جمهوری بود؛ کمک به محرومان؛ باز کردن کارخانههای خاک خورده و ایجاد اشتغال؛ راه اندازی پروژهی سد که ده سال روی زمین مانده بود ... کارش دفاع از قرآن در حضور نمایندگان کشورهای دیگر بود؛ حمایت از ایران در جریان ترور مظلومانهی شهید سلیمانی؛ نشست و برخاست با دیگر کشورها. وقت در کنار تمام اینها به ادارهی کشور جمهوری اسلامی ایران هم میرسید. با ایمان و اهل عمل بود؛ برعکس بعضی رئیس جمهورها که دستور میدهند و در دفترشان مینشینند. مانند شهید رجایی که رئیس جمهور بود، رئیس جمهور بود. مانند شهید رجایی که اهل عمل بود، اهل عمل بود. مانند شهید رجایی که به فکر پیشرفت ایران بود، به فکر پیشرفت ایران بود.
نیت خیر داشت؛ کارهای مهمش را که انجام داد، سوار بالگرد شد؛ تنها. به همراه امام جمعهی تبریز (آیت ا... آل هاشم)، استاندار آذربایجان، وزیر امور خارجه (حسین امیرعبداللهیان)، خلبان، کمک خلبان، و محافظشان ... هوا نامساعد و مهآلود بود. خلبان به علت آبوهوا مجبور شد فرود سختی در جایی داشته باشد؛ وسط راه. مردم ناراحت بودند و دعا میکردند سالم باشند ...
رئیس جمهور سه سالهی ایران، سید ابراهیم رئیس الساداتی، و همراهانش هرگز به مقصد نرسیدند. تمام بالگردهای دیگر سالم ماندند، اما ...
دیگر هرگز سخنرانی نکرد؛ صدای نفسهایش، مانند قامت بلند و گامهای استوارش، عمامهاش به نشانهی روحانیت، عبای قهوهایاش و کارهای بزرگش برای همیشه تمام شدند و تنها طنینشان به صورت خاطرات از دست رفته باقی ماند ... اینک در دنیایی بیرحم و بیوفا، و در میان ظلم و بیرحمی، نامردیها، ناجوانمردیها ... ما ماندیم و حسرتی که هیچ چیز را درست نمیکند؛ حسرتی که کاش میتوانستیم کاری کنیم این اتفاق نیفتد؛ حسرت دنیایی مثل قبل؛ دنیای قبل از رفتن حاج قاسم، آقای رئیسی، ابومهدی المهندس، و خیلی خیلیهای دیگر ...
حسرت قبل از اینکه اسرائیل به غزه حمله کند، قبل از اینکه بدی و ظلم دنیا بیش از پیش آشکار شود و دوران ثابت کند که چه کسانی ذات خوب دارند و چه کسانی بد؛ قبل از اینکه انسانیتها آشکار شوند یا حجاب مظلومیتهای دروغین از هم بپاشد ... حسرت قبل از اینکه حادثهای تفاق بیفتد که ما ...
دیگر تنها طنین حرفهای محکمش در خاطرهها باقیست؛ دیگر دیر شده و او هیچ وقت برنمیگردد ... هیچ وقت ...
حاج قاسم؛ نبودی ببینی چه بر سر کشورت آمد ... :(