Nabroman
Nabroman
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

معرفی 3 کتاب خارجی که در ایران چاپ شدند

قبل از معرفی 3 رمان باید بگم دانلود رمان یا کتاب از وب سایت کتاب به صورت نیم بها برای ایرانیان عزیز محاسبه میشه پس به ما سر بزنید


معرفی رمان یکی از ما دروغ می‌گوید اثر کارن ام. مک منس

  • مترجم: فائزه ابراهیمی

عناوین پرفروش نیویورک تایمز در سال 2017 است که داستان قتلی در دبیرستان توسط یک نوجوان را روایت می‌کند.

این رمان یکی از معروف‌ترین آثار نویسنده امریکایی، کارن ام. مک منس (Karen M. McManus) به شمار می‌رود

که تا به حال به 37 زبان ترجمه شده و همچنین نامزد بهترین داستان ادبیات کودک و نوجوان گودریدز در سال 2017 میلادی نیز شده است.

داستان یکی از ما دروغ می‌گوید (One of us is lying) درباره سرنوشت پنج دانش‌آموز مدرسه می‌باشد که با قتل پسری گوشه‌گیر به نام سایمون گره خورده است.




بخشی از کتاب :

«تو بی‌عرضه نیستی.» میو فقط لبخند می‌زد.

میو یکی از باهوش‌ترین افرادی است که تا به حال دیده‌ام.

اما تا سال اول دبیرستان، آن‌قدر ضعیف و بیمار بود که نمی‌توانست به مدرسه برود.

وقتی هفت‌ساله بود، متوجه شدیم که سرطان خون دارد. تا دو سال پیش، وقتی چهارده سال داشت هم، هنوز بهبودی کامل پیدا نکرده بود.

چند باری هم واقعاً داشت می‌مرد. یک‌بار وقتی کلاس چهارم بودم،

شنیدم که کشیشی در بیمارستان به پدر و مادرم گفت بهتر است مقدمات را انجام دهند. منظورش را فهمیدم.

چشمانم را بستم و دعا کردم: لطفاً اون رو از من نگیر.

اگه بذاری زنده بمونه هر کاری می‌کنم. دختر خوبی می‌شم. قول می‌دم.

بعد از گذشت آن‌همه از عمر میو در داخل و بیرون بیمارستان، هیچ‌وقت یاد نگرفت که چطور به‌درستی با دیگران ارتباط برقرار کند.

من به‌جای هردویمان این کارها را می‌کردم: عضو باشگاه‌های مختلف می‌شدم، مدال مسابقات مختلف را می‌بردم

و از همه مهم‌تر، بهترین نمرات را می‌گرفتم تا بتوانم مثل پدر و مادرم به ییل بروم.

این کارها پدر و مادرم را خوشحال می‌کرد و باعث می‌شد، میو کمتر خودش را به‌خاطر شرایطش سرزنش کند.



معرفی رمان یک ازدواج آمریکایی اثر تایاری جونز


  • مترجم: یاسمن ثانوی

تایاری جونز در کتاب مشهور و پرفروش رمان یک ازدواج آمریکایی تصویری تکان دهنده از آثار یک محکومیت اشتباه در زندگی مشترک و عاشقانه‌ی زوجی سیاه پوست را به نمایش می‌گذارد.

داستان درباره‌ی زوج جوان و سیاهپوستی است

که پس از گذشت حدود یک سال از ازدواجشان می‌خواهند برای دیدن والدین مرد به ایالتی دیگر بروند.

آن‌ها شب را در یک متل محلی می‌گذرانند و آن‌جا مرد به همسرش می‌گوید

شخصی که قرار است ببینند پدر واقعی او نیست و همین موضوع منجر به حوادث بعدی می‌شود.

بخشی از کتاب :

چرخیدم و از پنجره به درخت گردوی پیر ساکت آبا و اجدادی نگاه کردم.

حتی وقتی او دستش را دور کمرم انداخت برنگشتم. گفت: “همسرم باش.”

جواب ندادم، مرا مثل یک تکه الوار چرخاند و سرش را به حفره‌ی بالای گلویم فشار داد، دستش را روی پاهایم گذاشت. “بی‌خیال سلستیال، خیلی سال گذشته.”

“ما وسیله حفاظتی می‌خوایم” سنگینی این کلمات رو در دهانم حس می‌کردم.

دستم را گرفت و بر روی بدنش بر روی جای زخم برجسته‌ای گذاشت و گفت: “تو زندان یکی با دسته‌ی مسواکی که تیزش کرده بود به من ضربه زد. من هیچ کاری باش نداشتم.

حتی نگاهش هم نمی‌کردم. اما اون می‌خواست من رو بکشه.”

دستم را از روی زخم کنار کشیدم.

“تو داری منو می‌بینی. اما نمی‌دونی من چی‌کشیدم.

اگه درک می‌کردی که چه چیزی رو از سر گذروندم، هرگز با من این‌جوری برخورد نمی‌کردی!”

شانه‌ام را نوازش کرد.” لطفاً!”

گفتم: “باید از وسیله محافظ استفاده کنیم.”

گفت: “چرا سلستیال؟ چون من زندان بودم؟

من می‌دونم که بی‌گناهم. اون شب که به اون زن تجاوز شد، من پیش تو بودم.

تو می‌دونی من این کار رو نکردم. با من مثل یک تبهکار رفتار نکن سلستیال.

تو تنها کسی هستی که منو می‌شناسی.

پس خواهش می‌کنم با من طوری رفتار نکن که انگار بیماری واگیردار دارم


معرفی رمان کاش کنارم بودی اثر رنه کارلینو


کاش کنارم بودی اثر پرفروش و معروف رنه کارلینو، داستان واقعی و شوکه کننده‌ای‌ست که نشان می‌دهد

چگونه یک اتفاق ساده، بزرگ‌ترین عاشقانه را پدید می‌آورد.

کاش کنارم بودی (Wish you were here) که جزو 10 رمان برتر گودریدز 2017 و بهترین رمان عاشقانه‌ی آگوست 2016 به شمار می‌رود، روزگار زنی 80 ساله به نام «شارلوت» را بازگو می‌کند

که زندگی‌اش را با سرگردانی و بی‌هدفی سپری کرده است.

او حالا و در چنین موقعیتی به دنبال جرقه و یا شاید الهامی می‌گردد که به انگیزه و هدفی تازه برسد.

بخشی از رمان :

وقتی سز رو به من کرد، احساس کردم ساعت‌ها گذشته ‌است. «الان می‌برمت خونه.

فکر کنم باید تنها باشی تا در این مورد فکر کنی. من به‌هیچ وجه در مورد تو قضاوتی نمی‌کنم.

به نظر خیلی ناراحت می‌آی و انگار روز طولانی‌ای برات بوده.»

پیشنهاد تنها بودن مرا ترساند و نمی‌دانستم آیا سز را ترسانده‌ام و او برای همین می‌رود؟

در حقیقت می‌دانستم که این کار را کرده‌ام، از طرفی هم می‌خواستم تمام شب هیچ کاری نکنم

جز خیره شدن به آن نقاشی.

از جای‌مان بلند شدیم.

نشانۀ کوچک عابر پیاده به ما اشاره می‌کرد که راه برویم.

سز دستم را گرفت و من به دست‌هایمان نگاه کردم. و بعد به صورتش.

او لبخند زد و گفت «من پسر خوبی‌ام. می‌برمت خونه چون نگرانتم.

به نظر می‌آد خیلی پریشانی. شاید باید بهش تلفن بزنی، شارلوت. یه جوابی پیدا کن.

ببین چرا هفت ماه بعد از دیدن تو این نقاشی دیواری رو کشیده.»

گفتم «حق با توئه.» ولی نمی‌دانستم شماره‌اش را از کجا باید پیدا کنم.

وقتی به خانه برگشتیم، سز ناگهان گفت «من از دخترهای پیچیده خوشم می‌آد.

من از چالش خوشم می‌آد و آدم‌های بامزه رو دوست دارم.

برای همین جذب پروفایلت شدم.

اون شب هم مطمئن شدم.

برای همین اینجام.

ولی باید بفهمی چی اذیتت می‌کنه.

نمی‌خوام کنجکاوی کنم.

ما همدیگه رو خیلی نمی‌شناسیم و حس کردم امشب به حریمت تجاوز کردم.»

«نه اصلاً این‌طور نیست، سز.

نمی‌دونم اگر موقع دیدن نقاشی دیواری تنها بودم چه می‌کردم.

ولی واقعاً احتیاج دارم که خونه باشم.»








دانلود رمان های ایرانی و خارجی https://nabroman.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید