مردی به نام اوه یکی از کتابهاییه که به محض انتشار توی تمام اروپا به شهرت فوقالعادهای رسید و با ترجمه به زبانهای مختلف دنیا، به سرعت جهانی شد. شاید اولین برخورد ما با این کتاب کافی نباشه تا عمق جذابیتش رو درک کنیم و بفهمیم که واقعاً داستان یه پیرمرد بداخلاق و گوشهگیر چجوری میتونه ما رو به سمت خودش بکشه؛ اما همهی کتابها نمیتونن با موضوعشون ما رو پای حرفهای نویسنده بنشونن. بعضی از داستانها جوهرهی خودشون رو لابهلای کلمهها و در تار و پود نوشتهها میگنجونن. مردی به نام اوه دقیقاً از همین داستانهاست و ما میخوایم یه مقدار بیشتر شما رو باهاش آشنا کنیم. نویسندهی این کتاب فردریک بکمن در کشور سوئد متولد شده و توی نوشتههاش سبکی از زندگی رو برای ما به تصویر میکشه که از همهنظر با زندگی مردم توی بیشتر نواحی دنیا متفاوته. اسکاندیناوی اقلیم پهناور و عجیبیه که به واسطهی آب و هوای مایل به قطبی خلق و خوی متفاوتی رو برای مردمش رقم زده. حالا فردریک بکمن دربارهی مردی نوشته که احتمالاً نمونههایی از تیپ شخصیتی اون رو هرجایی از دنیا میشه دید؛ اما نکته اینجاست که نویسنده در لایهای پنهان از داستانش، حرفهای گفتنیِ بیشتری رو برای خوانندههای باهوش پنهان کرده. اُوه مردی شصت ساله، تنها، اجتماعگریز و حتی اجتماعستیزه!
جر و بحثهای همیشگی باعث شده همسایهها ترجیح بدن که به سمت این پیرمرد نرن و به این ترتیب، تنهایی اوه براش تبدیل به یه زندان شده. هیچکس نمیدونه که چرا اون به این شکل و تا این اندازه از زندگی بُریده؛ تا اینکه یک دختر مو مشکی وارد داستان میشه! از اینجای داستان، یکی از جذابیتهای اصلی کتاب برای ما ایرانیها، همین اتفاقه که یه شخصیتِ مهاجرِ ایرانی وارد ماجرا میشه! پروانه که به تازگی با خانوادهش به خونهی روبهرویی آقای اوه نقل مکان کرده، تفاوتهایی با مردم سوئد داره که فقط به ملیت و نژاد مرتبط نیست. این دختر با شیوهای تازه، با صبر و حوصله و مهربانی فراوون و با یک نگاه انساندوستانه، تصمیم میگیره که زندگی این پیرمرد رو زیر و رو کنه؛ اولین قدم اصلی هم برای پروانه اینه که اُوه رو از خودکشی دوباره و دوباره منصرف کنه! شاید این کتاب شما رو شیفتهی خودش کنه، شاید هم هیچ مغناطیسی نسبت بهش احساس نکنین. بههرحال سلیقه حرف اول رو میزنه؛ اما با یه نگاه کلّی میبینیم که آمار رشد تعداد خوانندههای این کتاب، از روز انتشارش در سال 2012 تا روز اکران فیلم اقتباسیش در سال 2016، بیانگر جذابیت پنهانیه که لای برگهها و صفحههای این کتاب مخفی شده.
دلیل این اتفاق سُر خوردن توی داستانه؛ یعنی خوانندههایی که بین این دو گروه قرار داشتن و با پیشزمینهی خاصی سراغ این کتاب نرفتن، ناگهان توی یه قسمتی از داستان به خودشون اومدن و دیدن که کشش دراماتیک این داستان خیلی بیشتر از چیزیه که فکرش رو میکردن. اصولاً همهی نیروهای نویسنده توی همین یه نکته جمع شده؛ داستانگویی به واسطهی ارتباطهای انسانی. به این ترتیب حتی قبل از خوندن کتاب میتونیم حدس بزنیم که سلاح اصلی نویسنده برای خلق یه کتاب جهانی، نه اتفاقهای عجیب و غریب، که شخصیتپردازیهای بهجا و درست و قابل درکه. فردریک بکمن طوری واقعیت رو توصیف میکنه که عملاً راهی بهجز همذاتپنداری با آقای اوه نداریم! و واقعیت زندگی اُوه بسیار غمانگیزه. مفهوم غم و تنهایی میزبان خواننده میشه تا توی داستانی که شخصیتش قراره به وسیله محبت و انسانیت نجات پیدا کنه، فقط خواننده نباشه؛ بلکه نقشآفرینی کنه، قضاوت کنه و بعد از مهمان شدن توی افکار و احساسات نویسنده، خودش تبدیل به میزبان شادیهایی بشه که قراره بعد از این به سراغ کارکترها بیاد و پایان نسبتاً خوشی رو براشون رقم بزنه.