صد سال تنهایی یکی از مشهورترین رمانهای جهانه که از زمان انتشارش به یکی از پرخوانندهترین کتابهای دنیا تبدیل شد و با نوآوریهایی که داشت، گابریل گارسیا مارکز رو به یکی از نویسندههای نامدارِ برندهی نوبل ادبی تبدیل کرد. این کتاب فضای تازهای رو جلوی چشم خواننده به تصویر میکشه و برای روایت یه داستان طولانی و به معنی واقعی کلمه پُر از شخصیت، ما رو پای یه داستان جادویی میخکوب میکنه. مشهوره که مارکز از زمان شروع اولین صفحهی این کتاب، خودش رو توی خونه حبس میکنه و تا نوشتن آخرین کلمهها، یک سال و نیمِ تمام از خونه بیرون نمیاد! پس وقتی صد سال تنهایی رو میخونیم، میتونیم این انتظار رو داشته باشیم که لابهلای صفحههای کتاب بوی یه جادوی واقعی رو حس کنیم؛ چون کاری که خالق این کتاب کرده دستکمی از جادو نداره! اما فقط اسم این کتاب نیست که «یک قرن» رو به یدک میکشه، بلکه داستان واقعاً روایتی ماجراجویانه از صد سالیه که روی خانوادهای بهخصوص در یه منطقه بهخصوص تمرکز میکنه؛ خانوادهی بوئندیا و روستای ماکوندو. جوهرهی اصلی هنر مارکز توی این موضوع نهفتهست که نهفقط رابطهی بین اعضای این خانواده، بلکه تمام محیط و مردم ماکوندو از ماهیتی فراواقعی برخورداره؛ که بهتره به طور دقیق بگیم «رئالیسم جادویی» یا «magical realism».
توی این سبک ادبی، که مارکز یکی از مهرههای اصلی گسترشش توی دنیاست، همهچیز توی داستان واقعیه؛ اما بعضی اتفاقاتی که توی داستان رقم میخورن با هیچ منطقی قابل بحث نیستن. ماکوندو نماد جهانی فراتر از افکار انسانیه که در دل اون، اتفاقات حیرتانگیزی برای نسلهای پیدرپی خانواده بوئندیا رقم میخوره. در فرآیند داستان، با گسترش زندگی دستساز و مدرن انسانی، باور مردم تضعیف میشه و ظرفیت درک شگفتیهای جهان با سرعت بیشتری نزول پیدا میکنه. مشهوره که پایههای این ذهنیت فوقالعاده در وجود مارکز، از داستانهایی سرچشمه میگیره که توی کودکی از پدربزرگ و مادربزرگش میشنیده؛ داستانهایی که برای ذهن منطعف و نامحدود یه بچه قابل درکه؛ و چیزهایی که برای بقیه خرافاته، برای این بچه تبدیل به حقیقت میشه. تمام مراحل خلق این کتاب یه داستان باورنکردنی و مثل محتواش جادوییه. شروعش از یه الهام ناگهانی شکل میگیره که باعث میشه مارکز مسافرتش رو لغو کنه و برگرده به خونه! پایانش هم جاییه که توی هفتههای آخر، فقر شدید مالی داشته «گابیتو» و خونوادهش رو از پا در میآورده! گابیتو لقبیه که مردم آمریکای لاتین از روی علاقه به مارکز دادن و یهجورایی معنی «گابریل جان» میده! شخصیتهای داستان صد سال تنهایی اونقدر زیاد و شبیهن که برای دقیق فهمیدنش نیاز به یه راهنما و اینفوگرافی داریم که زمان اتفاقات و جایگاه شخصیتها رو برامون جدولبندی کنه! با این وجود باورنکردنیه که نزدیک به 50 میلیون نسخه از این کتاب به فروش رفته و هنوزم هوادارای دوآتیشهی خودشو داره!
داستانِ مارکز از قلب خانواده بیرون میاد، عشق و حسرت رو با کلماتی توصیف میکنه که از جنس عواطف و احساساتن و برای بیان فلسفی رنجهای انسانی، به شاعرانهترین لحنها و واژهها رو میاره. جملات درخشانی که در سراسر این کتاب پخش شده، شخصیتهایی که تنهایی مؤلفهی اصلی اونهاست و دنیای بکری که پذیرای معصومیتِ پاکِ انسانهاست ولی اونها خودشون دعوت طبیعت رو رد میکنن؛ اینها سلاحهای اصلی گابریل گارسیا مارکز برای بازگو کردن داستانیه که هیچکس شبیهش رو ننوشته و نخونده. یه قصهی اصیل و اوریجینال از دل فرهنگ و زبان لاتین که هزاران سال تمدن و تاریخ رو در تار و پودش ذخیره کرده. این کلمهها بهترین وسیله برای ساخت یه شاهکار بزرگ ادبی هستن که نه فقط به قصد داستانگویی، بلکه با هدف وادار کردن به تفکر، همهی ما رو مثل آهنربا به خودش جذب میکنه. تجربه نشون داده احتمال اینکه یه علاقهمند به ادبیات و داستان این کتاب رو بخونه و شیفتهش نشه، تقریباً صفره! لاتین زبان دین مسحیت هم هست و این، باعث میشه زمینهی متافیزیکی داستان برای یه خوانندهی کلمبیایی فراهم باشه. اما به لطف مترجمهای خوب ایرانی، نسخهی فارسی این کتاب هم چیزی از اصلش کم نداره. هر مترجمی دوست داره میزبان این شاهکار ادبیات باشه، اما توی کشور ما هیچکس به اندازهی کیومرث پارسای و کاوه میرعباسی، مورد استقبال مخاطبهای خاص و عام قرار نگرفته. ترجمهی اول با حمایت نشر آریابان و بازگردانی دوم به کوشش انتشارات کتابسرای نیک، به چاپ و انتشار رسیده. در پایان کافیه یکی از صدها نقل قول درخشان از صد سال تنهایی رو بخونیم تا برای غرق شدن توی دنیای ماورایی مارکز، خودمون رو آماده کنیم:
مرگ واقعاً به سراغ او آمده بود، اما او از مرگ برگشت چون نمیتوانست تنهایی را تحمل کند!