جپتو هنوز کار ساختن دهان آدمک را تمام نکرده است که چشمها و دهان شکلکهای بسیار زشتی برای او درمیآورند... چون میخواهد او را به مدرسه بفرستد، قبای خود را میفروشد تا برای پینوکیو کتاب الفبا بخرد... پینوکیو برای تهیه بلیط نمایش کتاب خود را به چهار سکه میفروشد... در اینجا _ دختر موآبی خفته است _ که از غصه مرد؛ چون برادر کوچکش پینوکیو؛ او را ترک کرده بود...