اگر به دنبال گنجینه ای باورنکردنی، درکی از مرگ بشر و سرچشمه ی روشنگری می گردید؛ به شما پیشنهاد می کنیم مطالعه ی این کتاب را از دست ندهید.
این کتاب در سی و چهار کشور و به سی زبان ترجمه و چاپ شده است و جزو پرفروش ترین کتاب سال در کشورهای بسیاری از جمله: ژاپن، استرالیا، برزیل و انگلیس نیز بوده است.
داستان این کتاب از جایی شروع می شود که میچ آلبوم؛ نویسنده، روزنامه نگار، فیلمنامه نویس، نمایشنامه نویس، پخش کننده رادیو و تلویزیون و موسیقیدان مشهور و پرفروش بین المللی بعد از سال ها مرشد و استاد دانشگاهش موری شوارتز را دوباره ملاقات می کند و شروع به نوشتن خاطرات خود از بازدیدهایی که با موری استاد جامعه شناسی سابق خود انجام داده است می کند.
چكيده ای از متن كتاب سه شنبه ها با موری:
موری لب به سخن گشود: بگذار امروز را با طرح این نظریه شروع کنیم: همه می دانند که خواهند مرد، اما آن را باور ندارند.
آن سه شنبه موری فعال تر و پرانرژی تر از همیشه به نظر می رسید. موضوع بحث مرگ بود، اولین عنوان از فهرست سوالاتم. پیش از ورودم، او با دستخطی بسیار بد تند تند نکاتی را روی کاغذهای سفید کوچکی یادداشت کرده بود تا مطلبی را از قلم نیندازد. هیچ بنی بشری قادر نبود خط خرچنگ قورباغه ی موری را بخواند، جز خودش. تک تک روزهای زندگی در اتاق کار موری با ارزشی خاص ادامه داشت. ما کنار هم نشسته بودیم، فقط چند قدم از جدیدترین اثاث خانه فاصله داشتیم: دستگاه کوچک و قابل حمل اکسیژن که ارتفاع آن تا زانو می رسید. بعضی شب ها که موری نمی توانست هوای کافی به ریه هایش برساند، لوله ی بلند پلاستیکی دستگاه را که درست شبیه زالو بود، محکم به سوراخ های بینی اش می چسباند. از اتصال هر نوع دستگاه به موری متنفر بودم، به حدی که وقتی صحبت می کرد، سعی می کردم نگاهش نکنم.
موری دوباره تکرار کرد: همه می دانند که خواهند مرد، اما آن را باور ندارند. اگر باور داشتیم، کارها را طور دیگری انجام می دادیم و...