مجموعه اشعار حسین منزوی به کوشش محمد فتحی گردآوری شده است. علاوه بر غزلهای زیبا و بینظیر حسین منزوی، شعرهای دیگری که در قالبهایی مثنوی، رباعی، شعر نیمایی و سپید و … هم در این کتاب آورده شده است. در پیشگفتار این کتاب، نقلقولی از ویلیام هزلیت آمده است که درباره اهمیت شعر در دنیای ما سخن گفته است:
شعر تمام آن چیزی است که در زندگی ارزش به یاد سپردن دارد.
این نقلقول به دیالوگی فوقالعاده از فیلم انجمن شاعران مرده شباهت زیادی دارد:
پزشکی، تجارت، حقوق، مهندسی…این هدفها برای ادامه زندگی ضروری هستند، اما شعر، زیبایی، لذت، عشق…اینها دلیل ما برای ادامه زندگی هستند.
منزوی جزو غزلسرایان مشهور معاصر است. آثار زیبایی که از او بهجامانده، به گفته برخی از صاحبنظران، انقلابی در عزل فارسی بود. برای آشنایی بیشتر با این کتاب فوقالعاده و شاعر بیهمتای ادبیات معاصر ایران، با ما در کتاب تور همراه باشد.
در مقدمه مجموعه اشعار حسین منزوی، غزل منزوی، تنها فرزند حسین منزوی به قلم خود مفدمهای نوشته و یادی از پدر هنرمندش کرده است؛ از زمان کودکی که پدر همیشه تک مصرعی را برای او میخوانده.
«غزل غزل ترانه تو ترانه بهار من»
همچنین سخنانی از بهروز منزوی برادر استاد حسین منزوی آمده است که مواردی را از زندگی استاد را بیان کرده است.
حسین منزوی در یکم مهر سال ۱۳۲۵ در زنجان به دنیا آمد. پدرش، محمد منزوی شاعر بود و به زبان آذری شعر میسرود. بعد از تمام کردن دوران دبیرستان در شهر محل تولدش، در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد اما این رشته را ادامه نداد و شروع به تحصیل در رشته جامعهشناسی کرد اما بعد از مدتی این رشته را هم رها کرد. سرانجام در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست فارغالتحصیل شود.
فعالیت ادبیاش را از سال 1350 شروع کرد و اولین دفتر شعرش حنجره زخمی تغزل نام داشت و با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسید با این اثر او موفق شد که بهعنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شود. بعد از مدتی وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد. او نویسنده برنامههایی مانند کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، سبز و آیینه آدینه را به عهده داشت.
حسین منزوی در دورهای که اکثر شاعران روی به شعر نیمایی و سپید آورده بودند، غزلسرایی را به اوج خود رساند و در آن انقلابی به راه انداخت. به حدتی که برخی او را پدر غزلسرای معاصر لقب دادند. اما به نقل از محمدعلی بهمنی:
به نظر میرسد حسین منزوی نیز این عنوان را قبول نداشته باشد و در بهترین حالت میبایست منزوی را فرزند غزل معاصر ایران نامید. منزوی شخصیت بزرگ و تأثیرگذاری در ادبیات معاصر و غزلسرایی به شمار میرود و بسیاری از جمله شخص بنده از وی فراوان آموختم و اعتراف کردم که: منزوی به من آموخت که بهمنی شدم.
حسین منزوی در سال ۱۳۵۴ یک ازدواج ناموفق داشت که بعد از 6 سال به جدایی ختم شد. حاصل این ازدواج، دخترش غزل منزوی، بود منزوی در سالهای پایانی عمر به زادگاهش، زنجان، بازگشت و تا آخر عمرش در آنجا ماند. سرانجام او در روز شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۳ بر اثر آمبولی ریوی در گذشت. پیکر او در کنار آرامگاه پدرش در زنجان (قبرستان پایین) به خاک سپرده شد.
حسین منزوی در سال ۱۳۵۴ یک ازدواج ناموفق داشت که بعد از 6 سال به جدایی ختم شد. حاصل این ازدواج، دخترش غزل منزوی، بود منزوی در سالهای پایانی عمر به زادگاهش، زنجان، بازگشت و تا آخر عمرش در آنجا ماند. سرانجام او در روز شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۳ بر اثر آمبولی ریوی در گذشت. پیکر او در کنار آرامگاه پدرش در زنجان (قبرستان پایین) به خاک سپرده شد.
مهمترین اشعار استاد منزوی عبارتند از:
برخی از مشهورترین اشعار حسین منزوی عبارتند از:
شعر ماه و پلنگ
خیال خام پلنگ من بهسوی ماه جهیدن بود … و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من – دل مغرورم – پرید و پنجه به خالی زد که عشق – ماه بلند من – ورای دست رسیدن بود
گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظهٔ دیدارت شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من فریبکار دغلپیشه بهانهاش نشنیدن بود
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود
شعر از زمزمه دلتنگیم استاد حسین منزوی
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم
آوار پریشانیست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامه حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟
تشویش هزار آیا، وسواس هزار اما
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریم
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبریم، ابریم و نمیباریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم.
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
اشعار ترکی حسین منزوی کتاب دومان :
آچ گؤزون قوی یوخودان، گوللر اویانسین، غزلیم
آچ گؤزون قوی باخیشیندان گون اوتانسین، غزلیم
گؤره بیلمز، گوزه لیم! آیدا، اوزوندن گؤزلین
آیا باخ تا که حسددن، پارالانسین، غزلیم
سن اۏلان یئرده، گولوم! گول ندی؟ دور گلشنی گز
قوی سنین باشیوا، پروانه دۏلانسین، غزلیم
چیخ چمن سیرینه، مدهوش ائله سرو و سمنی
قوی آدین، عطر کیمی باغدا، جالانسین، غزلیم
جلوه یوخ گونده، نه گولده، سن اولان یئرده گره ک
دفتر حسندن، هر آد، قارالانسین، غزلیم
قالمیشام، قاشیوی و کیپریکلریوی – گؤزلریوی
قلمیم هانسینی وصف ائیلیه، هانسین؟ غزلیم!
سنی آغوشه چکنده اوره گیمدن دئیرم
کاشکی بو دور زمان بوردا دایانسین غزلیم!