از چهار سال پیش که کتاب عادتهای اتمی جیمز کلییر رو خوندم، آخر هر سال یه ریویو (بازنگری، مرور، بازبینی) از سال قبل مینویسم و بعد هم برای سال بعدم برنامهریزی میکنم.
ریویو با مرورِ موفقیتها شروع میشه که بهم کمک میکنه که هم نسبت به خودم حس بهتری داشته باشم و برای ادامه انگیزه بگیرم. در ادامه بهم کمک میکنه که نقطه ضعفهام رو ببینم و بفهمم چطوری میتونم بهترشون کنم. بعد در قسمت بعد که برنامهریزی برای سال آیندهس میتونم ازشون کمک بگیرم که برنامهی بهتری بریزم.
بخش برنامهریزی هم از یه دید کلی نسبت به زندگی شروع میشه و به جزعیات نهایی که طراحی عادتهایی برای روزمرهس ختم میشه.
ریویو سه تا بخش داره: چی خوب پیش رفت، چی خوب پیش نرفت، چی یاد گرفتم.
برنامهریزی هم سه تا بخش داره: بررسی ارزشها و نیازها، هدفها (OKR یا SMART)، طراحی عادتها.
ریویوی پایان سال واقعن حال میده. به آدم حس موفقیت، توانمندی و قدردانی میده و همچنین امید و انرژی برای یه شروع جدید. من این مدل ریویو رو گاهی پایان هر ماه هم انجام میدم، حتی گاهی وقتها که زندگیم خیلی منظم میشه پایان هر هفته هم یه ریویوی یکی دو پاراگرافی مینویسم و بعد برنامههام رو مرور میکنم.
جیمز کلیر میگه با این شروع کنین که ببینین توی سال گذشته چه چیزهایی خوب پیش رفت. این بخش به آدم حس قدردانی از خودش و دنیا میده. ما در طول زندگی لازم داریم که به چیزهایی که اتفاق افتاده و تلاشهایی که کردیم توجه کنیم و به خاطرشون قدردان باشیم. تحقیقات علمیِ زیادی نتیجهی مثبت قدردانی رو توی زندگی ثابت کرده. پس یه لیست بلند بالا از چیزهایی که خوب پیش رفتن در سال گذشته بنویس و به خاطرشون به خودت تبریک بگو و از خودت و هر کسی دیگه که دخیل بوده توی اتفاق افتادنش تشکر کن. زندگی یک هدیهس اما فقط وقتی که به خودت اجازه بدی که مثل یک هدیه ببینیش.
نکته: اگه به خاطر آوردن برات سخته، به دفتر یادداشت، تقویم، گالری عکسهات و اینستاگرامت میتونی سر بزنی. همچنین به بخشهای مختلف زندگی میتونی فکر کنی: کار، رابطه، خانواده، سلامتی، سفر و... (من ریویوی خودم رو گذاشتم و میتونی با خوندن اون هم ایده بگیری)
زندگی سختیهاش رو هم داره. ما تو ایران این چند ساله خیلی خوب چهرهی تلخش رو دیدیم. خُب، اینجا وقتشه به چیزهایی که خوب پیش نرفت نگاه بندازیم. هیچ وقت همهچی خوب پیش نمیره. اما دیدنِ اتفاقات، بدون سرزنشِ خودمون و اطرافیان امکان پیشرفت رو برامون ایجاد میکنه.
پشتِ سرزنش کردن خودمون هدف قشنگی نهفتهس. تنها دلیل اینکه ما خودمون رو سرزنش میکنیم اینه که دوباره یک اشتباه رو تکرار نکنیم و پیشرفت کنیم. اما متاسفانه این راه حلِ قدیمی و بدوی خیلی وقتها جواب نمیده و تازه با ایجادِ ترس از انجام کارها اوضاع رو بدتر هم میکنه.
دلیل اینکه ما کسی دیگه رو سرزنش میکنیم هم معمولن اینه که باور داریم اونها میتونن حال ما رو بد کنن. در صورتی که هیچکس همچین قدرتی نداره. احساسات ما از افکار خودِ ما ناشی میشه. یک اتفاق اگه در شرایط مشابه برای دو نفر بیوفته میتونه توی اونها احساسات مختلفی رو ایجاد کنه تنها با توجه به اینکه چه افکاری حول اون اتفاق توی سر هر کدوم ایجاد میشه.
مهمه که نخوایم خودمون رو برای اتفاقها سرزنش کنیم یا بقیه رو مقصر بدونیم. زندگی مثل یه زمینِ بازیه که کنار بازیهای جالبی که داره هیچ چیزش هم قابل پیشبینی نیست و ما هم اولین باره که وارد این زمین بازی شدیم پس افتادن زمین و زخمی شدن هم غیرقابل اجتنابه. یادت باشه که کتک زدنِ بچهای که زمین خورده کمکی بهش نمیکنه!
ما اینجا میخوایم اتفاقات یک سال گذشته رو درست مثل اتفاقهای توی زمین بازی ببینیم و با همین دیدگاه راجع بهشون مینویسیم.
اینجا جاییه که چیزهایی که از اتفاقات سال گذشته یاد گرفتیم رو مرور میکنیم. درسهایی که از بخشهای قبل گرفتیم رو مینویسیم. با مایندستِ رشد میتونیم مسئولیت زندگیمون رو دست خودمون بگیریم. میتونیم ببینیم که هر چیزی که خوب پیش نرفته حتمن دلیلی داشته و این یه فرصته که من رشد کنم و آدم خفنتری بشم.
وقتی چیزهایی که یاد گرفتیم رو مینویسیم برای هر کدوم میگیم که چطوری میتونیم اون رو توی زندگیمون وارد کنیم. کجاها، چه وقتهایی، چه کارهایی باید انجام بدیم. اینجوری از یه سری ایده به گامهای عملی تبدیلشون میکنیم.
برای اینکه اهداف ما منطبق با خواستههامون باشه میتونیم از «چرایی» شروع کنیم. یعنی اول ببینیم که در حالت کلی چه چیزهایی برامون توی زندگی مهم هستن و بعد برای این «چراها»، «چجوری» پیدا کنیم. یه راه پیدا کردنِ چرایی، دیدنِ ارزشها و نیازهامونه.
(اینم بگم که اگه دید روشنی از اهداف و برنامههای زندگیت داری ممکنه به این مرحله کلن احتیاجی نداشته باشی و بتونی ازش رد بشی، البته همیشه یه مرور ارزشها و نیازهای اصلی به آدم دید بهتری از خودش میده و به خودشناسی کمک میکنه.)
«ارزشها»ی ما چیزهایی هستن که برای ما مهم هستن، ویژگیهای رفتاریای هستن که در ما ایجاد احساسات خوشایند میکنن. مثلن اگه مسافرت و رفتن به جاهای جدید به وجد میارت ممکنه ماجراجویی یکی از ارزشهای مهم توعه، و اگه معاشرت با دوستهای نزدیک و پاتوقهای آشنا خوشحالت میکنه احتمالن ثبات و صمیمیت از ارزشهای مهم تو هستن. اگه کارهامون منطبق با ارزشهای زندگیمون باشه برامون معنادارتره و از انجامشون احساس رضایت بیشتری داریم.
«نیازها» دلیلِ انجامِ کارهای ما هستن. هر هدفی که ما توی زندگی تعیین میکنیم یا در واقع هر کاری که میکنیم برای برآورده کردنِ یک نیازه. پس اگه به جای تعیین هدف، اول به نیازهامون واقف بشیم بهمون کمک میکنه که آپشنهای خیلی بیشتری رو جلوی رومون ببینیم چون برای برآورده کردنِ یک نیاز راههای بسیار زیادی هست اما هر هدف فقط یک راه مشخص برای برآورده کردنِ یک نیازه.
برای پیدا کردن ارزشهای زندگی تمرینهای زیادی توی اینترنت هست. فکر کردن به اینها هم میتونه کمک کنه:
- کودکیِ خودت رو تصور کن و یه خاطرهی خوب که توش خوشحال بودی رو مجسم کن. - چه وقتهایی تو زندگی احساس خوشبختی میکردی؟ چه کار میکردی؟
- چه وقتهایی به خودت افتخار کردی؟ چه کسی و چه چیزهایی در این احساس سهیم بودن؟
- چه وقتهایی تو زندگی خیلی احساس رضایت کردی؟ چی باعثِ این احساسات میشد؟
برای پیدا کردن نیازها هم میتونی لیستِ نیازها رو نگاه کنی، اونهایی که وقتی میبینیش یه حس قویای درونت زنده میکنن احتمالن در این دوران نیازهای مهمی برات هستن.
این بخش دیگه راحته. کافیه چند تا دونه از نیازهایی که توی لیست قبل پیدا کردی رو انتخاب کنی و کارها و برنامههایی که دوست داری رو براشون بنویسی.
من این بخش رو بر اساسِ مدلِ SMART مینویسم. جدیدن با یه مدل دیگه هم آشنا شدم به اسم OKR که به نظرم خیلی با هم فرق زیادی ندارن. جفتشون بهت کمک میکنه که این اشتباهات رایج در هدفگذاری رو انجام ندی:
به طور خلاصه SMART میگه که اهدافی که میذاری باید Specific, Measurable, Achievable, Relevant, and Time-bound باشه. یعنی دقیق و مشخص باشه نه کلی، پیشرفتش قابل اندازهگیری باشه، قابل دستیابی باشه، مرتبط باشه و زمان مشخصی داشته باشه.
و OKR هم میگه که برای هر هدف دو تا چیز رو مشخص کن: یکی اینکه به چی میخوای برسی، دوم اینکه چیا بشه یعنی به اون هدف رسیدی.
اینجور که جیمز کلییر میگه، ساختن عادتهای مناسب بیشترین چیزیه که به ما توی پیشرفت میتونه کمک بکنه. عادتها در نهایت اون کارهایی هستن که ما در طول زندگی انجام میدیم و ازشون بیشترین نتیجه رو میگیریم.
برای ایجاد عادت جیمز کلییر پرفروشترین کتاب دنیا رو نوشته که خوب نتیجهی تحقیقان زیادیه و واقعن کمک میکنه. اما یه تکنیکیش که من ازش استفاده میکنم و یه جورایی خلاصهی همهی کتابشه اینه که عادتی که میخوای ایجاد کنی رو مشخص کن که دقیقن کِی، بعد یا قبل از چه اتفاقی (یه اتفاق که همیشه توی زندگیت به شکل منظم میافته مثل صبونه خوردن)، چطوری و برای چه مدت انجام میخوای انجام بدی (مثلن نیم ساعت مطالعه میکنم)، و بعدش هم یه جایزه به خودت بده یه چیزی که خوشحالت کنه (مثلن یه قهوه میخورم).
پس در این بخش بنویس که برای رسیدن به اهداف و خواستههای امسالت و با توجه به نتایجی که از ریویوی سال قبلت گرفتی، چه عادتهایی رو میخوای که توی زندگیت وارد کنی و بعد برای هر عادت بنویس که کِی، چه مدت انجامش میدی و بعدش چه جایزهای به خودت میدی؟
نکته: عادتها رو یکی یکی به زندگیت اضافه کن. معمولن خیلی سخت میشه که چند تا عادت رو با هم به زندگی اضافه کنی و ممکنه با یه اتفاق کوچیک یا یه تغییر همه رو با هم ول کنی. این یک فرایند یک سالهس. در طول سال آروم آروم یک عادت رو میسازیم و بعد عادت بعدی رو روی اون سوار میکنیم.
خُب، همین دیگه.
امیدوارم مراحلش به نظرت خیلی زیاد نشده باشه. برای خود من معلولن دو روز وقت میگیره. یه روز برای ریویو یه روز برای برنامهریزی. اما خیلی رضایتبخشه.
ریویوی ۱۴۰۲ خودم رو هم اینجا باهاتون به اشتراک میذارم. اگه تو هم نوشتی و به اشتراک گذاشتی لینکش رو کامنت کن که بخونم.
به اشتراک گذاشتن ریویو از این جهت که ضعفها و کمکاریهای آدم رو بقیه هم میبینن یه مقدار جسارت میخواد. اما از طرف دیگه به آدم حس قدرت هم میده. همچنین امکان این رو میده که آدمهای دیگهای که هممسیرمون هستن رو پیدا کنیم، باهاشون همراه بشیم، همدیگه رو ساپورت کنیم، از هم ایده بگیریم، و ادامهی مسیر رو محکمتر پیش بریم.