به جمله بالا نگاه کنید و دربارش فکر کنید.
خیلی برای هممون پیش اومده که از ته دل بخوایم یه کاری رو انجام بدیم اما بقیه مخالف باشند یا به ما باور نداشته باشند. یعنی شما می دونید این کار به صلاحتونه اما بقیه با حرفاشون بالاخره منصرفتون می کنند و آخر هم متوجه می شید که حق با شما بوده و اون کار بهتر بوده.
اگر طوری به کاری که دارید میکنید باور دارید که انگار بهتون الهام شده حتی یه لحظه هم صبر نکنید انجامش بدید. مهم نیست بقیه موافقن یا مخالف, مشورت کردن خیلی کمکتون میکنه اما یادتون نره که تصمیم نهایی رو شما می گیرید.
در اکثر مواقع این کاعناته که امید سرشار این کار رو در قلبتون قرار داده تا کمکتون کنه اما اگه افکار منفی اطرافیانتون بهتون غلبه کنه این فرصت بزرگ رو از دست می دید. پس با در نظر گرفتن تمام جوانب فقط انجامش بدید و ایمان داشته باشید.
اگه کاری باعث میشه احساس خوشحالی کنید در انجامش شک نکنید.
در ادامه یک داستان کوتاه باهم میخونیم که این موضوع رو تصدیق می کنه....
روزی مردی در جزیره ای دور افتاده گیر می افتد و به خدا التماس می کند که خدایا مرا نجات بده. مدتی بعد کشتی ای اورا میبیند و برای نجاتش می رود اما او قبول نمی کند و می گوید: ممنونم من منتظر کمک خدا می مانم او قطعا کمکم می کند.
چند روز بعد بار دیگر قایق ماهیگیری او را می بیند و برای کمکش می رود اما او دوباره کمکش را پس می زند و می گوید: ممنون من منتظر کمک خدا می مانم او قطعا به من کمک می کند.
یک ماه بعد او در اثر گرسنگی می میرد و در آن دنیا از خدا می پرسد: خدایا چرا وقتی در مشکل گیر افتاده بودم و دست بدامنت شدم به دادم نرسیدی؟؟
خدا به او پاسخ داد: من برای نجاتت دو بار کشتی فرستادم اما خودت متوجه آن نشدی....
