
هر کلمهای که نوشته میشود، در جستوجوی خوانده شدن است. در دنیای پرازدحام امروز، پیدا کردن مخاطبِ درست برای حرفهایی که در دل داریم، کاریست سخت. اما جایی هست که نویسنده و خواننده، بدون واسطه، به هم میرسند؛ جایی به نام ویرگول.
من ویرگول را فقط یک پلتفرم برای نوشتن نمیدانم. اینجا بیشتر شبیه یک کافهی مجازیست؛ جایی که مینشینی، فکرهایت را روی میز میریزی و افرادی از گوشهوکنار میآیند، نگاهت میکنند، حرفت را میخوانند و گاهی هم چیزی مینویسند زیر نوشتهات. همین تعامل ساده، یک رابطه میسازد؛ رابطهای بین نویسنده و خواننده.
در ویرگول، نوشتههای من تنها نمیمانند. گاهی کسی پیدا میشود که زیر یکی از نوشتههایم مینویسد: «دقیقاً چیزی بود که منم احساس میکردم.» همین یک جمله، برایم دلیلی میشود که دوباره بنویسم. نه برای لایک، نه برای بازدید، بلکه برای ساختن پلی دیگر، ارتباطی تازه.
ویرگول را دوست دارم چون به من اجازه میدهد صدایم شنیده شود، نه در هیاهوی فضای مجازی، بلکه در سکوتی پر از معنا؛ جایی که خواننده نه برای سرگرمی زودگذر، بلکه برای اندیشیدن آمده.
اگر بخواهم ویرگول را در یک جمله خلاصه کنم، میگویم:
ویرگول، پلیست از دل نویسنده تا ذهن خواننده.
#ویرگول_برای_من_یعنی همین،،،