ورود
ثبت نام
به زمین آمده ام خادم زهرا باشم....
خواندن ۲ دقیقه
·
۴ سال پیش
عشق یخی پارت_10
جلوی در وردی بودو موقع ورود
پوشیده بودم به پام زار میزد.
توجه ای بهش نکردم و از پله ها اروم پایین اومدم .
زنی از اشپزخونه خارج شد ،
با دیدنم لحظه ای تعجب کرد و
گفت : _ خدمتکار جدید هستی .
نمیدونستم چه توضیحی بدم و فقط به سر تکون دادن اکتفا کردم .
پشت چشمی نازک کردگفت : _ به شادی خانوم بگو همه جارو تمیز کردم .
_ باشه
کیفش رو روی شونه اش انداخت گفت : _ دهاتی ها چه شانسی دارن کجاها کار گیرشون میاد .
درو باز کردو رفت.
سری از تاسف برای این تفکرپایینش انداختم نگاهی دوباره به سالن انداختم ،
سری به اشپزخونه زدم ، هنوز نیومده دلم برای بی بی و خونه تنگ شده .
درسالن رو باز کردم وبا دیدن حیاط لبخندی زدم ، کنار باغچه نشستم ،
زانوهام رو توی بغلم جمع کردم ، سرم رو روی زانوهام گذاشتم ،
همیشه حسرت یه خانواده داشتم .
از وقتی خودم رو شناختم ، توی یه روستا و کنار بی بی بودم .
نه پدری نه مادری فقط یک تصویر مبهمی از مردی که با ماشینش
روستا میومد و پول و خوراکی میداد میرفت .
توی مدرسه وقتی هم کلاسی هام از مادرو پدرشون میگفتن حسرت
میخوردم که من چرا پدرو مادر ندارم .
اهی کشیدم درحیاط باز شد و ماشینی وارد حیاط شد صدای اهنگش گوش خراش بود .
از جام بلند شدم ، در ماشین باز شد .
نگاهم به یه جفت صندل پاشنه بلند و ناخون های که لاک قرمز جیغ زده بود افتاد .
شلوار کوتاهی که ساق پای سفیدش رو به خوبی به نمایش گذاشته بود ،
نگاهم بالا اومد و ....
ادامه دارد...
برای مطالعه پارت های قبل و بعد رمان فووووق جذاب و واقعی عشق یخی رو همین متن کلیک کنید.?
سلام عزیزای دلم رمانه عشق یخی بسیااار جذاب و طولانیه و هرکی کاملشو میخواد تو چت پیام بده حتمااا بگه که کامله رمانه عشق یخی رو میخوام ??????
رمان
داستان
عشق یخی
مهیج
درام
به زمین آمده ام خادم زهرا باشم....
﷽حَسْبُنَااللهوَنِعْمَالْوَکیٖلْ... و خدا برای من کافیست❤
دنبال کنید
شاید از این پستها خوشتان بیاید