هانا آرنت کتابی را با عنوان انگلیسی " خشونت " در سال ۱۹۷۹ منتشر کرد. عنوان این کتاب در زبان آلمانی قدرت و قهر است. او در این رسالهی فلسفی ـ سياسی، دو پديدهی قدرت و قهر را در زندگی اجتماعی موشکافانه میکاود. او یادآور میشود که بسیاری از صاحبنظران علوم سیاسی، این دو پديده را یکسان میپندارند، در صورتی که آنها دو مفهوم کاملا متفاوت و حتا متقابلاند.
قدرت برای هانا آرنت، دارای گوهری اجتماعیست و از پيوند و اتحاد داوطلبانهی نيروهای انسانی برمیخيزد. عنصرهای سازندهی قدرت، مردم و اراده و اقدام مشترک آنان است. فرد يا گروهی ناموافق و پراکنده، دارای قدرت نيستند. زيرا سرچشمهی پيدايش و پويش قدرت، پیوند و مراودهی آزاد انسانها با يکديگر و اتفاقنظر و اقدام مشترک آنان است. قهر بر خلاف قدرت، دارای سرشتی ويرانگر است و نه سازنده. هدفی که با قهر قابل دسترسی است، نيازمند ابزاری است که خصلت ويرانگر، رعبآور و زورگويانه دارد.
هانا آرنت یادآور میشود که کافی نيست بگوييم قدرت و قهر يکی نيستند، بلکه بايد گفت قدرت و قهر نقطهی مقابل يکديگرند. در جايی که يکی از اين دو بطور مطلق حاکم باشد، آن ديگری حضور ندارد. قهر هنگامی در دستور کار قرار میگيرد که قدرت در خطر باشد. اگر سرنوشت قدرت را در گرو قهر بگذاريم، هدف فرجامین بطور همزمان پايان کار قدرت و نابودی آن است. بنابراين حتا نمیتوان ادعا کرد که نقطهی مقابل قهر، عدم خشونت است و طبعا سخن گفتن از "قدرت بدون قهر" نمیتواند معنا داشته باشد. قهر میتواند قدرت را نابود سازد، ولی هيچگاه قادر به ايجاد آن نخواهد بود. چيزی که از لولهی تفنگ بيرون میآید، میتواند فرمانی موثر باشد که فرمانبری فوری و بی چون و چرا میطلبد، ولی از لولهی تفنگ هرگز قدرت بيرون نخواهد آمد.
از اين سخن آرنت میتوان نتيجه گرفت که ماهيت قدرت را نمیتوان با پديدهی قهر توصيف کرد. قدرت، ويژگی فردی نيست و تنها هنگامی پديد میآيد که انسانها متحد شوند. قدرت همواره نيازمند فضای صلح آميز و اعتماد متقابل است، در حالی که فضایی که با وسايل قهرآميز ايجاد میگردد، از ترس و اضطراب و بی اعتمادی انباشته است.
به باور هانا آرنت، آنچه به نهادها و قوانين يک کشور قدرت میبخشد، پشتيبانی مردم است و اگر حکومتی مورد اعتماد و پشتيبانی مردم نباشد، بطور قانونمند قدرت خود را از دست میدهد. اين قدرت از دسترفته را با هيچ وسيلهی ديگری نمیتوان جبران کرد، مگر بازگرداندن قدرت به سرچشمهی اصلی آن يعنی مردم و کسب اعتماد دوبارهی آنان. اين نيز در واقع اصل بنيادين همهی نظامهای دمکراتيک است. ولی اگر حکومتی از اين کار سر باز زند، ناچار است برای حفظ موقعيت خود، به ابزار ديگری متوسل شود و در واقع قهر را جانشين قدرت از دست رفته سازد.
به گفتهی هانا آرنت، البته میتوان قهر را جانشين قدرت ساخت و حتا به پيروزی موقت رسيد، ولی هزینهای که بايد برای اين پيروزی پرداخت بسيار سنگین است، چرا که در اين حالت، نه تنها مردم تاوان سنگينی میپردازند، بلکه حاکمان نيز اين هزينه را از سرمايهی معنوی قدرت خويش میپردازند و در واقع هر دو طرف بازندهاند. در این حالت، آنچه از نهاد قدرت باقی میماند، چيزی نيست جز ابزار اعمال خشونت.