Sahar Khalilian
Sahar Khalilian
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

تجربه شماره ۹ | داشتن دوچرخه حالا و نه در بچگی

نمی دانم چرا اما تخیل داشتن دوچرخه آنقدری که از سی و پنج سالگی وسوسه ام کرده اما در کودکی ام اصلا وجود نداشت.

شاید به دلیل داشتن یک موتور کوچک نارنجی رنگ با فرمان زردی بود که هرچند پلاستیکی بود اما باور بفرمایید که بسیار خوش ساخت و جان دار بود. حالا که فکر می کنم می‌بینم قالبی که با آن تزریق پلاستیک اش را انجام داده بودند چیز خوبی بوده پر از طراحی جزئیات موتور سیکلت.

اما باز این هم دلیل نمی‌شود.

به هر صورت، این وسوسه بالقوه درونم دست نخورده ماند تا سال 94، آن زمان در دپارتمان استور روشا که همان سال افتتاح شده بود مدیر برند بودم. هنوز تحریم، اینطور که حالا هست شروع نشده بود و تجربه خوبی از فشن در روشا در حال ساخت بود. روشا در قسمت ورزشی نماینده Go Sport فرانسه بود که خودش یک دپارتمان استور ورزشی حساب می شود که در طبقه آخر تجاری قرار داشت.

با پله برقی که بالا می رفتی همین که به آخر پله ها می رسیدی رو به رویت ردیف، چند تا دوچرخه به غایت زیبا با طراحی متفاوت می دیدی و دنیای فانتزی دوچرخه برایم از همین جا شروع شد.

باور کنید آن زاویه که من می گویم حق مطلب این زیبارویان را بیشتر ادا می کرد
باور کنید آن زاویه که من می گویم حق مطلب این زیبارویان را بیشتر ادا می کرد


اولش اینطور بود که گذرم را جوری تعیین می کردم که حتما از کنارشان بگذرم و جوری نگاهشان می کردم که مثلا چشمم به آنها افتاده. اما کم کم از بچه های فروشنده اطلاعات گرفتم که برند ها چه هستند و دنده عقب و جلو چکار می کند و دوچرخه کوهستان یا شهری و...

بعد به یک باره تصمیم رفتن از تهران اتفاق افتاد و استعفا و به کل وسوسه دوچرخه داشتن که تازه در حال شکل گیری بود فراموش شد.

و اما رشت. رشت زیبای من. رشت، رشت، رشت.

شما باور نمی کنید که دوچرخه چه وسیله نقلیه همه گیری در رشت است. نه اینکه رشت مسیر دوچرخه و ... داشته باشد (رشت بیچاره من که هیچ شهرداری درستی هم ندارد) اما دوچرخه به عنوان وسیله نقلیه دیده می شود و نه به عنوان وسیله ورزشی یا برای اطوار.خانم های سن دار، دوچرخه سوار یا سه چرخه سوار برای خرید روزانه می روند. از این جالب تر و نرمال تر هم می شود؟

یک سال و نیم بعد دوباره به تهران برگشتیم و من دوباره به روشا.هرچند به دلیل تحریم که باعث تغییرات زیادی در شرح شغل ها شده بود بیشتر از 3 ماه نماندم. اما همان سه ماه کار خودش را کرد. Go Sport همان موقع ها بود که به کار خودش در ایران پایان داد، اما وسوسه خرید دوچرخه را برایم به یادگار گذاشت.


خریدمش. یک فوجی بی نظیر شهری قرمز. زیبا ترین دوچرخه ممکن. اما از اینجا.

خرید شیر و بستنی با دوچرخه :)
خرید شیر و بستنی با دوچرخه :)


اینم خوشگل من
اینم خوشگل من


اما … که عشق آسان نمود اول.

مشکلات

  • خانه ما در شمال غرب تهران است و عنایت دارید که شیب یک چیز سختی می تواند باشد در دوچرخه سواری آن هم به صورت مداوم و آنهم در راه برگشت به خانه.
این شیب و نشستن برای استراحت
این شیب و نشستن برای استراحت


  • من تا قبل از خریدن این خوشگل قرمز، اصلا بلد نبودم دوچرخه سواری کنم. اما در عرض چند جلسه تمرین خیلی جدی (چنین معلم خشنی است همسر من) یاد گرفتم. دوبار مسیر های طولانی هم رفتم مثلا از سعادت آباد تا نارمک ?. مدرکش هم روی حساب Strava ی من موجود است. بعله. اما چالش بزرگ همان است که می دانیم. آنقدر تعداد دوچرخه سوار به نسبت ماشین سوار کم است که هیچ زیر ساخت جامعی برای مسیر های دوچرخه سواری ایجاد نشده.


در تهران دوچرخه یک وسیله نقلیه نیست بلکه یک وسیله ورزشی است و این باید برعکس باشد. از همان شروع همه‌گیر شدن دوچرخه غالب استفاده آن استفاده شهری بوده است. اما حالا باید موقع دوچرخه سواری در تهران جان سالم به در ببری.

راهکار :

۱- شهرداری یا هر سازمان دیگرمسئول، خودش خود به خود، زیرساخت های شهری واقعی و جدی را برای دوچرخه اجرایی کند.

۲- آنقدر ما مردم خودمان را عادت بدهیم که از دوچرخه هایمان به عنوان وسیله نقلیه استفاده کنیم تا ما مردم ماشین سوار هم یاد بگیریم که چگونه کنار ما مردم دوچرخه سوار رانندگی کنیم تا «ما» آسیبی نبیند. بلکه هم وقتی تعداد دوچرخه ها آنقدر بشود که شهرداری یا همان… به صرافت ایجاد راه ها و علائم دوچرخه سواری در سراسر شهر بیفتد.


این ها را باید می نوشتم اما کمپین #رکاب_سفید بهانه ای شد که حالا بنویسم.

آرزو می کنم هر بچه یا آدم بزرگی که دلش اینقدر دوچرخه می خواهد، به آن برسد.



رکاب سفیدشیوه زندگی
ساخته شده برای ساختن چیزهایی مثل پارچه دست باف، نان و ساختمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید