کوچینگ روندی است که جهت بهبود عملکرد افراد در زندگی حرفه ای، اجتماعی و حتی عاطفی کار میکند، به این معنی که در بسیاری از زمینههای زندگی، برای پیشرفت و ارتقاء عملکرد میتوان از کوچینگ کمک گرفت. تمرکز کوچینگ به جای گذشته بر حال و آینده (نزدیک) فرد است و به کنکاش و رفع مسائل و مشکلات گذشته نمیپردازند. باور کوچینگ بر این است که افراد بهترین مسیر را خودشان میتوانند تشخیص دهند و غالبا پاسخ مشکلات افراد، نزد خود آنها است. از این رو در پروسه کوچینگ انتخابکننده و پیش برنده جلسه خود مراجعهکننده است و کوچ او فقط نقش یک تسهیلگر را بازی میکند. در حقیقت به نوعی میتوان گفت که اصطلاحا، کوچینگ به جای اینکه ماهی را در دهان افراد بگذارد، ماهیگیری را، بهطور غیر مستقیم و به کمک خود مراجعهکننده، آموزش میدهد خود فرد با کمک کوچ به مناسب ترین و متناسبترین راهکار برای خود میرسد. در کوچینگ، به افراد مستقیما آموزشی داده نمیشود، بلکه فرد طی پروسه جلسات کوچینگ، به کمک کوچ، خودش به آگاهیهایی درباره خود دست مییابد.
کوچها نه معلم هستند، نه روان شناس و نه مشاور، آنها در حقیقت تسهیل گرانی هستند که به شما کمک میکنند به آگاهی برسید و مسائلی را خودتان کشف کنید و یاد بگیرید. کوچها هرگز شما را نصیحت نمیکنند و به شما راهکار ارائه نمیدهند، بلکه آنها با استفاده از ابزارهایی کارآمد در حرفه خود (مانند گوش دادن فعال، پرسیدن سوالات موثر و قدرتمند و بازخورد)، به شما کمک میکنند تا نقشه راه را برای پیشبرد اهدافتان تعیین کنید یا پازلهای درونی که موجب بروز مسائلی در زندگی شما شدهاند را کنار هم ببینید و به نتیجه برسید. کوچها در حقیقت به افراد کمک میکنند که خودشان با رسیدن به آگاهی و پاسخها، میان آن کسی که هستند و آن کسی که میخواهند باشند پلی ایجاد کنند. کوچها به افراد کمک میکنند تا افکار و پیچیدگیهای ذهن خود را خودشان سر و سامان دهند، ساده کنند و به شفافیت برسند.
آنها با گوش دادن فعال و عمیق به صحبتهای مراجعهکننده، پرسیدن سوالات قدرتمند و موثر، ارائه بازخوردهای موثر از آنچه که از صحبتهای مراجعهکننده متوجه شدهاند، ایجاد رابطهای بی واسطه، عمیق و صمیمی با مراجعهکننده و پشتیبانی وی به او کمک میکنند تا مسیر صحیح و مناسبی را برای زندگی خود تعیین کند. یکی از بارزترین ویژگیهای جلسات کوچینگ این است که مراجعهکننده کاملا در آن آزاد و صاحب اختیار است. کوچها هرگز برای شما انتخاب نمیکنند و تصمیم نمیگیرند، بلکه این خود شما هستید که کل روند جلسه را تعیین میکنید و پیش میبرید. در این حین کوچ برای شما نقش حامی جهت شفافسازی ذهن و مسیر را بازی میکند تا شما به نقطه مورد نظر و مطلوب خود برسید. بسیاری از افراد گرفتن راهکار از شخصی دیگر را سادهتر میدانند تا اینکه خودشان فکر کنند و به راه حل برسند اما این راه ساده ایرادات مخصوص به خود را نیز به همراه دارد:
1- خیلی وقتها بهترین پاسخها نزد خود شما است و نه یک مشاور. در اینصورت بهترین راه این است که خود شما به کمک یک کوچ به آن پاسخها دست یابید زیرا اگر مشاور به شما پاسخها را بگوید، این کار بیشتر جنبه نصیحت پیدا کرده و چندان تاثیری بر شما نمیگذارد و به بیانی دیگر، برای شما ناملموس است. اما در پروسه کوچینگ شما تا جایی پیش میروید که خودتان به پاسخ میرسید و اگر درکی صورت نگیرد، حداقل، فهمی از آن را پیدا میکنید.
2- خیلی وقتها لازم است که برای برخی از موضوعات خود، برنامهای متناسب با شخصیت و روحیات خود طراحی کنید و نه اینکه شخصی دیگر برای شما برنامهریزی کند و شما مجبور به عمل به آن باشید. یکی از ایرادات وارده بر برنامهریزیهایی که توسط مشاورین انجام میشود این است که در بسیاری از مواقع آن برنامه متناسب با شخصیت و روحیات شما نیست، بنابراین، به آن عمل نمیکنید یا عمل به آن آسیبهایی به شما وارد میکند؛ اما در کوچینگ این خود شما هستید که با کمک و همراهی کوچ، بهترین برنامه را برای خود تنظیم مینمایید، برنامهای متناسب با شخصیت و روحیات خودتان.
3- خیلی وقتها شما به راهکار تخصصی نیاز ندارید بلکه خودتان صرفا با کمک گرفتن از یک فرد حرفهای جهت سامان دادن به افکار خود میتوانید به بهترین راهکارها برسید. خیلی وقتها بهترین راهکارها نزد خود شما است و نه هیچ فرد دیگری.
4- خیلی وقتها شما پاسخها و برنامهها را میدانید اما نیاز به پشتیبانی و حمایت فردی دارید که با پیگیری، به شما کمک کند تا کارها را انجام دهید. این فرد میتواند یک کوچ باشد که شما را آزاد میگذارد و تنها با پیگیری برنامه خود شما، محرکی جهت انجام کارها است.
5- خیلی وقتها نیاز شما این است که افکار آشفته خود را نظم دهید تا بتوانید با شفافیت بیشتری فکر کنید، در این صورت یک کوچ مناسب ترین شخصی است که میتواند به شما کمک موثری را ارائه دهد.
کوچها متخصص نیستند و آموزشی به افراد ارائه نمیدهند، اما آموزگاران، متخصصینی هستند که دانش خود را در اختیار شاگردان قرار میدهند و درصد مشارکت دانش آموز در پروسه آموزش نیز کمتر از آموزگار خود است. آموزگاران افرادی هستند که پاسخ صحیح بسیاری از مسائل را میدانند و آن پاسخها را به افراد یاد میدهند اما کوچها به افراد کمک میکنند تا خودشان پاسخ بسیاری از مسائل را از درون خود پیدا کنند و درصد مشارکت مراجعهکننده در کوچینگ بیشتر از کوچ است.
منتورینگ کاری شبیه کوچینگ است اما تفاوتهایی میان این دو وجود دارد. در حقیقت منتور نقش یک رهبر را بازی میکند که با اطلاعات تخصصی و تجربیات خود به مراجعهکننده کمک میکند که سریعتر به پاسخها و پیشرفت در مساله مورد نظر خود برسد. یعنی منتورها تجربه خود را نیز با مراجعهکننده سهیم میشوند. تمرکز منتورها بیشتر بر آینده است در حالیکه تمرکز کوچها بیشتر بر حال و نهایتا، بر آینده نزدیک است. در پروسه منتورینگ نقش منتور میتواند بنا بر نیاز مراجعهکننده تغییر کند، یعنی گاهی مشاور، گاهی کوچ، گاهی یک دوست مشوق و گاهی آموزگار باشد ولی در کوچینگ نقش یک کوچ همیشه ثابت است.
مشاوران بیشتر راهکارهای تخصصی جهت رفع یک مشکل یا درمان یک اختلال را ارائه میدهند. آنها بیشتر متمرکز بر گذشته افراد هستند و به دنبال چرایی برخی از مسائل و اتفاقات میگردند و سعی میکنند با همفکری با مراجعهکننده یا ارائه راهکار تخصصی قدمی در رفع مشکل او بردارند. تمرکز آنها هم بر درون افراد و هم بر عوامل بیرونی است، در حالیکه تمرکز کوچینگ بیشتر بر درون افراد و کمک به آنها برای دستیابی به آگاهیهایی از خود است. در آخر، هر رشته و تخصصی در جایگاه خود نفعی برای افراد دارد که شما با شناختی که از حرفههای مختلف پیدا میکنید بهتر میتوانید تصمیم بگیرید در مقطعی که هستید، کدام یک بیشتر به شما کمک میکند. تلاش و تمرکز این مقاله بیشتر بر ارائه معرفی مختصری از حرفه کوچینگ و تفاوت آن با مشاغل مشابه است و اصلا به این معنی نیست که کوچینگ بهتر از مشاغل مشابه یا هم گروه خود است.