?چرا اینجا هستیم؟ چرا دائما "دم" از تحول می زنیم اما تحولی نمی بینیم؟ چرا سخن از تحول سکه رایج و ورد زبان مسئولان ماست و ما تنها در ساختن "گفتمانی" به نام تحول ید طولا پیدا کرده ایم؟
▫️البته انصاف باید داد یک گام جلوتر هم رفته ایم و "سندهای"تحول هم نوشتهایم! اما تحول را "تجربه" نکرده ایم و "داغ" تحول کماکان بر دلهایمان مانده است! چرا؟
▫️دلایل مختلفی را می بتوان برشمرد. اینکه شاید حقیقتا مدیران ما طالب و خواهان تحول نبوده اند و در یک چنبره گفتمانی ناگزیر به هم نوایی شده اند. یا اینکه ایده های تحولی که دنبال آنها بوده ایم عقیم، معیوب، نابسنده و نابجا بوده اند. و یا اینکه مشکل به بار نشستن ایده های تحولی کمبود منابع و ابزارهای مورد نیاز بویژه منابع مالی بوده است. بالاخره، شاید ترکیب پیچیده ای از همه این عوامل و عوامل دیگر را بعنوان دلیل ناکامی در تحول و درجا زدن بدانیم.
▫️نظر من اجمالا این است که مشکل اساسی و توضیح دهنده وضع موجود هیچیک از این ها نیست. گرچه همه آنها می تواند در توضیح بخشی از وضعیت فروبسته نظام آموزشی را توضیح دهد و نوری بر آن بتاباند. اما بخش عمده این موقعیت مساله دار تاریک می ماند.
▫️به باور من ما در فهم نسبت به "چگونگی" اجرای سیاست های تحولی مشکل اساسی داریم. یا از آنچه در پی اجرای سیاست های تحولی باید شاهد باشیم فهم به غایت غلطی داریم و همین سبب درجا زدن و ناشدنی جلوه کردن تحول شده است.
▫️مدیران ما متاسفانه اجرای سیاست های تحولی را به منزله "یکدست" ساختن یا "یک شکل" ساختن نهادهای آموزشی و تربیتی در همه ابعاد و مظاهر آن می پندارند. با فکر می کنند تحول در عمل و اجرا یک "ریخت" واحد و ثابت دارد و هر نهاد یا واحدی که "آن ریختی" نباشد از تحول حظ و بهره ای نبرده است!
▫️مدیران ما متاسفانه از "کثرت" گریزانند! ما از کثرت می ترسیم! بعبارت دقیق تر کثرت در وحدت و وحدت در کثرت را باور نداریم. به دیگر سخن سیاست های تحولی را از جنس "ریل گذاری" نمیدانیم و نمیبینیم. بر روی ریل انواع قطار ها و انواع واگن ها در حرکت هستند یا می توانند باشند. تندرو/ کندرو، شب رو/ روز رو، منو های مختلف، صندلی های گوناگون و تنوع های بالفعل و بالقوه دیگر. مدیران ما در مقام تمثیل می خواهند فراتر از تجویز ریل، واگن های یک اندازه، یک شکل، یک رنگ، یک جنس، و یک طرح را روی ریل قرار دهند تا آرامش خاطر پیدا کنند! این یعنی فهم غلط داشتن از اجرا یا تعدد و کثرت در "برندها" را باور نکردن و قدر آن ها را نشناختن!
▫️واقعیت این است که تحول می تواند برندها یا جلوه های گوناگونی داشته باشد. کما اینکه هم اکنون نیز چون نیک بنگریم در صحنه آموزش و پرورش دولتی و غیردولتی، و البته عمدتا غیردولتی، این گونهگونی آشکارا دیده می شود. خلاقیت ها در قالب "برنامه های عمل" مختلف بروز و ظهور یافته و در حال اجراست. بازهم اگر نیک بنگریم در اکثریت قریب به اتفاق موارد این تنوع در تم ها یا برندها در اصولی که می توان آنها را اصول تحولی یا "منشور تحول" نامید مشترک هستند. یعنی مثلا بر پرورش حس دینی تاکید دارند اما با سبک و سیاق خاص. بر تبدیل شدن مدرسه به کانون توسعه محله تاکید دارند اما با ابتکارات و طرح و نقشه ویژه، مهارت اموزی را پاس می دارند اما با مدل خلاق و نوآورانه.
▫️بیان دیگر آسیب شناسی مورد تاکید من، تاکید و اصرار بر اجرای "بالا به پایین" تغییرات با همان انگاره و نگاه صُلب تک ریختی است. لذا سیاست های اجرایی، و نه الزاما خود سیاست ها، به بزرگترین مانع برای ایجاد تغییر و تحول بدل شده است. با ندیدن و به رسمیت نشناختن گونه ها یا جلوه های مختلف تحول بزرگترین ظلم را در حق نظام آموزشی و عوامل تحول خواه و خلاق روا می داریم. یعنی در عمل بر کنش های اصیل تحولی و ظرفیت های فاخری که در این جهت فعال هستند خط بطلان می کشیم. چون از "کثرت" هراسان هستیم.
▫️برپایه این تحلیل ما بیش از هرچیز نیازمند تحول در نگاه به اجرای سیاست های تحولی در راستای پذیرش کثرت و تشویق و ترغیب برندهای گوناگون همسو با "منشور تحول" هستیم. این همان سیاست مدرسه محوری هم هست.
▫️البته اگر نگاه عوض شود و سیاست اجرای هماهنگ با اصل کثرت(در وحدت) مقبول افتد، خواهیم دید که لوازمی دارد که باید شهامت ایستادن در پای آن لوازم را نیز داشته باشیم. از جمله نگاه به شان و حیثیت "حاکمیتی" آموزش و پرورش نیاز به بازبینی دارد که در جای دیگر به شرح آن پرداخته ام. برای شرح این تغییر چرخش از "مدل حاکمیتی بسته" به "مدل حاکمیتی باز" را پیشنهاد کرده ام.
✍️دکتر محمود مهرمحمدی