وقتی یک ایده یا محصول حداقلی داریم، زمان مناسبی برای صحبت با مشتری است، اما در ابتدا باید به این نکات توجه کنیم:
اول. باید یاد بگیریم که خودمان با مشتریها صحبت کنیم نه فرد دیگر!
دوم. سؤالات باید غیرمستقیم باشد، میتوانید از کتاب تست مامان کمک بگیرید
سوم. جلسات نباید رسمی و تعارفی باشد، باید بتوانیم با سؤالاتمان به عمق مشتری نفوذ کنیم!
اما همه این آزمایش و مصاحبهها برای این است که بفهمیم انگیزه و هدف مشتری برای خرید این محصول چه چیزی است؟ چرا این محصول را میخواهد؟ چرا برای داشتن این ویژگی پول میدهد؟ حالا که این محصول یا خدمت را در اختیار ندارد چطور با آن کنار میآید؟!
اشتباهی که خیلی از افراد دچار میشوند این است که خیلی وقتها بهجای اینکه درباره رفتار و زندگی مشتری سؤال بپرسند درباره ایده خودشان سؤال میپرسند. به همین دلیل به پاسخهای مناسب نمیرسند
ما بهجای پرسشهای کلی و نظرخواهی از افراد درباره آینده باید در مورد رویدادهای مشخصی که درگذشته افراد اتفاق افتاده سؤال کنیم. باید کمتر حرف بزنیم و بیشتر گوش کنیم!
ما باید از مخاطبها بپرسیم تا الان چه شکلی مشکلشان را برطرف میکردند، چطوری با این مشکل برخورد میکردند! پس مصاحبه با مشتریها همه چیز را مشخص میکند
یادمان باشد محصول خوب کف بازار و در دست مشتری مشخص میشود نه در ذهنمان!