چون بر اساس ارزشها به زندگی نگاه میکنیم! اتمسفر زندگیمان، انرژیمان، پولمان، وقتمان و همه بخشهای زیستی در راستای ارزشها است!
همه آدمها ساختار ارزشی دارند:
بالاترین سطر، والاترین ارزش است
و پایینترین سطر، کمترین ارزش است
این ساختار به ما میگوید که چگونه دنیا را ببینیم؟ چطور تصمیم بگیریم؟ و چطور رفتار کنیم؟!
ارزشهایی که در سطر بالا قرار دارند، به دلیل اهمیت آنها، میتوان گفت ارزش ذاتی دارند!
اما سطرهای پایین عملاً ارزشهای خارجی هستند، یعنی برای انجامدادن آنها به یک انگیزه خارجی و کمک بیرونی نیازمندیم!
مهمترین کاری که ما باید انجام دهیم این است که بالاترین ارزشهای خودمان را بشناسیم و زندگیمان را حول آن ارزش ایجاد کنیم
چون احتمال موفقیت هدفی که در راستای بالاترین ارزش باشد بسیار زیاد است و احتمال رسیدن به هدفی که در پایین اولویتهای ارزشی ما باشد بسیار کم است!
گاهی ما با دنبالکردن اهداف با ارزشهای پایین خودمان را نابود میکنیم، بهتر است ماهی، ماهی بماند و اگر پرواز نمیکند مشکل ماهی نیست!
وقتی چیزی برای ما ارزش دارد تمرکز و هوشیاری ما نسبت به آن ارزش بالا میرود، مانند مادرها، حتی در دل شب و در خواب همصدای گریه و نیاز فرزندشان را متوجه میشوند!
ارزش ما هویت ما را شکل میدهند! مثلاً اگر از یک مادر بپرسید شما چه میکنید؟! میگوید من مادر هستم و اگر از همسرش که یک مغازهدار است بپرسید شما چه میکنید بهجای اینکه بگوید پدر، میگوید من شغل آزاد دارم!
آیا ما واقعاً به ارزشهایی که بیان میکنیم اعتقاد داریم، ضرورتاً نه! چرا؟ چون وقتی از آدمها میپرسیم: «ارزش تو چیه؟!»، ارزشهای ایدهآل جامعه را بازگو میکنند، اغلب ما ارزشهایی از مادر، پدر، اطرافیان، رسانهها، مذهب، همتایان اجتماعی و جامعه دریافت کردهایم که باعث میشود به بقیه حسادت کنیم، اینها ضرورتاً ارزشهای ما نیستند و شاید متفاوت باشد!
چون این ایدهآلگرایی جامعه برای ما اهدافی تعیین کرده است که مال ما نیستند!
برای مثال، وقتی از افراد میپرسند: آیا تندرستی ارزش است! بسیاری از افراد میگویند: بله! اما زیست آنها اینگونه نیست، آنها غذاهای فستفودی و یا پر کالری میخورند یا ورزش در برنامه زندگی آنها دیده نمیشود. پس سلامتی در واقعیت برای آنها ارزش نیست! شاید لذتجویی یا راحتطلبی ارزش زیستی آنها باشد!
یادمان باشد چیزی درست یا غلط نیست و فقط حقیقت زندگی است!
در هر حال میتوانیم همارزشها را تغییر دهیم و هم اهداف را!
13 سؤال تعیینکننده ارزشها:
برای هر کدام سه مورد یادداشت کنید.
اول: فضای خودتان را چطور حس میکنید؟!
در فضای شخصی شما چه چیزی عضو جداناپذیر شماست؟ مثلاً گوشی من عضو جداناپذیر من است، چون دوست دارم در دسترس آدمها باشم، پس کار برای من یک ارزش است.
دوم: زمان
ما برای چه چیزهایی زمان میگذاریم یا برایشان زمان خالی میکنیم؟!
سوم: انرژی
کدام کار از شما انرژی نمیگیرد؛ بلکه به شما انرژی میدهد؟!
چهارم: پولتان را کجاها هزینه میکنید؟!
پنجم: کجا بیشترین نظم و ترتیب را دارید؟!
بخشهایی که ارزش کمتری برایتان دارد شامل هرجومرج هستند
بادقت نگاه کنید و ببینید در کدام قسمت بیشترین نظم و ترتیب را دارید؟!
ششم: کجا بیشترین تمرکز را دارید و بیشتر قابلاتکا است؟
کدام بخش از زندگی شما نیازی ندارید کسی به شما یادآوری کند تا انجامش دهید و خودکار انجام میدهید؟! نکته: انجامش میدهید؛ چون عاشق آن کار هستید! نه از ترس یا چیز دیگر!
هفتم: چه فکری درباره زندگی خودتان میکنید؟
باید مواردی را بنویسید که به آنها فکر میکنید و عمل میکنید نه چیزهایی که تنها به آنها فکر میکنید و در واقعیت هیچ عملی برایشان انجام نمیدهید، آنها فانتزی هستند.
فرق فانتزی با واقعیت این است که در فانتزی فقط به آن فکر میکنید و هیچ شواهدی برای رسیدن به آن نیست؛ اما در واقعیت شما عملهایی انجام میدهید هرچند کوچک که شواهدی برای رسیدن به هدفتان میتوان مشاهده کرد.
هشتم: درباره زندگیتان چه تصوراتی دارید که در حال تبدیلشدن به واقعیت است؟ (پاسخ این احتمالاً شبیه به پاسخ سؤال قبل است، اما باید در نظر گرفت)
یادمان باشد تصویر ذهنی واقعی است که آرامآرام در حال اتفاقافتادن است، ممکن است که کامل اتفاق نیفتاده باشد؛ اما نشانههایی از آن در حال دیدهشدن است
نهم: با خودتان درباره چه چیزهایی حرف میزنید و به خودتان چه پیشنهادهایی میدهید؟! (دیالوگهای درونی)
اگر نشانهای از آن نیست یادداشت نکنید؛ اما اگر نشانههایی دیدید یادداشت کنید
دهم: دیالوگ و مکالمه خارجی شما چه چیزهایی است؟
وقتی در اجتماع هستید دوست دارید درباره چه چیزهایی حرف بزنید و بحث را کدام طرف میکشانید و اگر فرصت داشته باشید میتوانید تمام شب را حرف بزنید و از حرفزدن انرژی میگیرید یا اگر ببینید بقیه دربارهاش حرف میزنند در بحث شرکت میکنید؟!
یازدهم: چه چیزهایی بیشترین الهامبخشی را بر شما دارند؟ و چه چیزی بین افرادی که الهامبخش شما هستند مشترک است؟!
دوازدهم: چه اهدافی دارید؟!
سه تا از چیزهایی که به طور دائم هدف شما هستند و روی آنها اصرار دارید و از نشانههایی از واقعی شدن آنها وجود دارد.
یادمان نرود که نشانه داشتن یعنی وارد عملشدن اما خودخواسته نه بهزور و جبر!
سیزدهم: درباره چه چیزهایی میخواهید یاد بگیرید، بخوانید، مطالعه کنید و گوش کنید؟!
وقتی این 39 خانه را تعیین کردید، میبینید که بعضی از آنها تکراری است و یکی که بیشترین تکرار را داشته پیدا کنید، این مورد بیشترین ارزش را دارد و به همین ترتیب دومی و سومی و الیآخر!
پ.ن:
شروع کنید به نوشتن و نگوید جوابهای آنها را نمیدانم، گاهی آدمها از مقایسه چیز درونی با آن چیزی که دوست دارند باشند میترسند و دوست دارند دنبال ارزشهای جامعه بروند به همین دلیل از نوشتن میترسند
چون فکر میکنند چیزی نیست که دوست داشته باشند و خودتان را قضاوت میکنید و از نوشتنش میترسید
پس قضاوت و سرزنش هم ممنوع است
یادتان باشد چیزی درست یا غلط نیست و فقط حقیقت زندگی است!
من هم کنارتان هستم و کمک میکنم، اما شروع کنید!