Khashayar
Khashayar
خواندن ۱۲ دقیقه·۲ سال پیش

یادداشت های دیروز: 1

آنچه می خوانید، مجموعه پست هایی است که می خواستم در واکنش به وقایع اخیر در لینکدین بنویسم. اما به دلیل حجم بالای احساسات و هیجانی بودن فضا در روز های اخیر، چیزی ننوشتم تا در زمان مناسب، مخاطب با آرامش و هیجان کمتر، ظرفیت بالاتری از عقلانیت را در اختیار داشته باشد و بتواند منظور را بهتر درک کند. ما چه خوشمان بیاید چه نیاید، هیچ عقلانیتی در احساسات (هر نوع احساسی شادی، خشم، هیجان، غم و...) وجود ندارد و نمی توان با کسی که ذهنش در تسلط احساسات است، انتظار داشت بتواند با سطح درخشانی از عقلانیت، درست و غلط و خوب و بد را تشخیص دهد.

این یاددشت های به ترتیب در اکانت شخصی من در لینکدین منتشر خواهند شد و برخی از آن ها در واکنش به نظرات و مواضعی است که از کاربران آنجا دیده ام و در کل خطاب به افرادی است که در اعتراضات شرکت کرده اند یا از آن حمایت می کنند.


بهشت خشمانه

در روز های اول شروع اعتراضات اخیر، دوباره همان حرف های آشنا به گوش رسید: پیش به سوی آزادی و فردایی بهتر، پیش به سوی خوشبختی و سعادت، پیش به سوی آرامش و آزادی و رفاه. پیش به سوی بهشتی بی عیب و نقص و زیبا که همگان از شدت فوران شعف زندگی در این اَبر آرمانشهر ذوق مرگ شوند. اصلاً آخرت و این حرف ها چیه؟ خدا هم باید بیاید بهشت ساختن را از ما یاد بگیرد!

باشه، پیش به سوی همچین بهشتی، من اولین نفر پایه ام کشور ما تبدیل به همچین بهشتی شود. چی لازمه که همچین اتفاقی بیافته؟ من هر چی بتونم انجام می دم! خب اولین قدم چیه؟ اعتراض؟ براندازی؟ باشه! انجام بشه! اما در روزهای اول شروع اعتراضات که مقدمه ی ایجاد این بهشته، اتفاقاتی مثل آسیب به اموال خصوصی و عمومی، تعرض به افراد، آتش زدن پرچم و قرآن و مسجد و حمله به آمبولانس و ماشین آتشنشانی و قمه کشی و لات بازی و جفت پا رفتن تو شیکم هر کی که احتمالاً از ما نیست و... اتفاق می افته. مطمعنی داریم به سمت بهشت می ریم؟ راستش من شک دارم رفیق! این بهشته، قراره از تو این انفجار خشونت عریان افسار گسیخته در بیاد؟ فکر نمی کنم ها! یعنی خشونت هیج جوره نمی تونه پایه ی این بهشتی باشه که دارید وعده اش رو می دید! اون جهنمه که می تونه بر پایه ی خشونت برپا بشه! به من نگید نه این ها از ما نیستن، کار خودشونه، من که این کار ها رو نکردم و... در همین لینکدین چندین بار دیدم افرادی که خود را "مردم" می نامند، حواله به روز حساب و تیر چراغ برق و می دهند! شمایی که خشونت رو در هر شکلی جدای از اینکه فاعلش کیه و با چه انگیزه ای انجام شده و روی چه کسی تاثیر گذاشته، محکوم نمی کنی، داری ازش حمایت می کنی! حتی اگر کامل سکوت کنی. تو نمی تونی معترض به خشونت باشی ولی خودت حامی خشونت بسیار شدیدتر از چیزی باشی که بهش معترضی! چه برسه به اینکه بعضی ها میان می گن آخیش، حقش بود! دلمون خنک شد! به به، بنازم به این غیرت!

اگر معنای غیرت در این بهشت شما، اعمال شدیدترین خشونت علیه کسانی باشه که به هر دلیلی بنیان گذاران این بهشت ازشون خوششون نمیاد، من نیستم. کسانی به خودشون اجازه می دن چون به هر دلیل درست و غلطی از حجاب خوششون نمیاد، چادر یک خانم رو از سرش بکشن یا افراد رو گردن بزنن و زنده زنده به آتش بکشن و عمداً با ماشین زیر بگیرن، نه تنها نمی تونن رفاه و آزادی و آرامش و... بیارن، که حتی یک وضعیت معمولی رو هم نمی تونن بوجود بیارن، اگر جهنم بوجود نیارن! چه برسه به بهشت.



دیکتاتور های آب ندیده

"لینکدین یک شبکه ی اجتماعی تخصصی است! اما هر کسی تصور می کند این محتوا جنبه ی تخصصی ندارد، آنفالو کند"

"هر کسی با محتویات این پست موافق نیست، بلاک کند"

این حرف ها و حرف های مشابه عنوان پست هایی بود که برخی از افراد در این چند روز برای اعلام مواضع شان در مورد اعتراضات اخیر نوشته بودند. برخی دیگر پا را از این فراتر گذاشته بودند و هر کسی را که تصور می کردند کوچکترین زاویه ای با اندیشه های "آزادمنشانه" خودشان.. ببخشید "مردم" داشتند درجا بلاک می کردند و آن افراد را به دوستان شان به عنوان لیست بلاکی ها معرفی می کردند! افرادی هم فتح بابی جدید در حوزه ی روانشناسی کردند و فرمودند "هر که در این روز ها مثل من نیست مشکل روانی دارد!"

شما، شمایی که این روزها بلاک بیشترین کاری است که در اینترنت انجام می دهی، می خواهی برای ما آزادی بیاوری؟ جداً؟! شمایی که انقدر تحمل و روا داری پایینی داری که مواجهه با اندیشه ی غیر همسو که نه، حتی کمی زاویه با خودتان را درجا حذف می کنی، اگر در راس قدرت بودی چه می کردی؟ الان که قدرت شما در حد یک اکانت شبکه ی اجتماعی است، داس بلاک را در دست گرفته اید چشم بسته و بی هوا در حال حذف دیگرانی هستید که شما را تایید نمی کنند. بعد با این تفکر حذفی که هیچ راهی جز از دور خارج کردن و خفه کردن صدای دیگران نمی شناسی، آمده ای به خفقان اعتراض می کنی و مرگ بر دیکتاتور می گویی؟ شما خودت از دیکتاتوران کلاس جهانی هستی که حتماً در رقابت با دیکتاتوران برجسته، رقیب سنگین وزنی برای آنان خواهی بود! اونها زمانی که قدرتی نداشتند آدم عادی بودند و قدرت آن ها را اینگونه کرد، شما که هنوز هیچی نشده روی آن ها را سفید کرده ای و برای آن ها مَستِر کِلَس سرکوب دگر اندیشان در همین لینکدین برگزار کرده ای!

دمت گرم! قرار ما فردای طلوع خورشید بعد از این همه شب دم تیر چراغ برق و تماشای بلاک ابدی! ولی برای ما ژست آزادی خواهی نگیر لطفاً! تویی که خودت را مبدا راستی و درستی و سلامت روان و وجدان و شرف و آبرو و میهن پرستی و خودِ خودِ مردم می دانی و از طرف میلیون ها انسان بدون رضایت آنها اظهار نظر می کنی و دیگران را با سنجیدن فاصله شان تا خودت قضاوت می کنی هیچ ربطی به آزادی نداری به این افراط گرایی می گویند که اتفاقاً دقیقاً در مقابل آزادی است.

آزادی یعنی یه چیز تو بگویی، یه چیزی من بگویم یه چیزی دیگری بگوید! نه این که تو هر چه بخواهی بگویی اما دیگران به جرم تکرار نکردن و یا تایید نکردن تو حذف شوند یا با حملات روانی مانند نسبت دادن صفت های ناروا مثل بی غیرت، بی شرف و روانی و... سرکوب شوند! آزادی هرگز شبیه چیزی که تو هستی، نیست.


خدایان عصر مدرن

در زمان باستان خدایان بسیاری وجود داشت. از روم در غرب گرفته تا سومر و هند و چین در شرق. اما این خدایان چه کسانی بودند؟ آیا موجودات موهوم فرضی بودند یا "فرازمینیان باستان" که از سیاره های دور و نزدیک آمده بودند؟ گزینه ی سومی هم وجود دارد و آن اینکه این خدایان، انسان هایی معمولی بودند مانند بقیه ی انسان ها اما برای اینکه بتوانند توده ی جمعیت را کنترل کنند خود را خدا و مقدس نامیده بودند با استفاده از پدیده های ناشناخته ی طبیعی برای عموم مردم در آن زمان، آنها را مسخ قدرت نداشته ی خود می کردند.

کدامیک از این نظریات در مورد خدایان عصر باستان درست است؟ اهمیتی ندارد! آنچه مهم است این نکته است که با وجود پیشرفت فهم بشر و وارد شدن به عصر مدرن، این خدایان از بین نرفته اند، بلکه به شکلی دیگر بازگشته اند. خدایانی مقدس و غیر قابل تردید، با بندگانی مومن و مطیع که کوچکترین خدشه ای را بر اعتبار خدایشان بر نمی تابند. پیروانی که فرمان خدای را بی چون و چرا فوراً اجرا می کنند و کوچکترین شکی به وحی الهی پاک از خطا و لغزشی که به گوش جان شنیده اند نمی کنند...

باور ندارید؟ ویدئوی این پست را مشاهده کنید

چقدر ما بدبختیم که سلبریتی ها تبدیل به خدایان عصر مدرن شده اند! افرادی عموماً بی مایه و تهی و پوچ که به اعتبار مهارت در حرفه ای عامه پسند و البته شهرت، تبدیل به مرجع بخشی از جامعه شده اند و همچون یک قدیس اطاعت می شوند. چرا؟

چون او یک انسان با سطح علمی یا عقلی بسیار بالا و استثنائی است؟ خیر!

چون فهم عمیقی درباره ی هر آنچیزی که در مورد آن حرف می زند دارد؟ خیر!

صرفاً به این دلیل که خواننده، بازیگر، مجری، فوتبالیست یا چیز دیگری مانند این ها است!

من نمی گم این کار ها بی ارزشه یا اشتباهه! حتماً آدم برای اینکه بتونه بازیگر خوبی بشه باید تلاش بسیار زیادی کنه و راه طولانی رو طی کنه خوانندگی همینطور. یک عمر ورزشکار حرفه ای بودن و سال ها در سطح ملی و جهانی بازی کردن حتماً خیلی دشواره و کار هر کسی نیست. اما سلبریتی هر چقدر هم در حرفه ای که به دلیل آن "سلبریتی" شده، ماهر و استاد باشد، هرگز به این معنی نیست که در سایر موارد هم جایگاهی هم سطح حرفه ی خود دارد! بازیکنان بزرگ جهان ها را پشت سر هم دریبل زدن هرگز برای کسی شعور سیاسی و اجتماعی نمی آورد! خیلی زیبا تحریر زدن و تسلط بی نظیر روی صدا کسی را نظریه پرداز ساختار سیاسی نمی کند! خیلی عالی در نقش فرو رفتن و طبیعی بازی کردن کسی را رهبر جنبش نمی کند! داشتن تعداد فالوور نجومی در فلان شبکه ی اجتماعی، کسی را نماینده و سخنگوی مردم نمی کند! اینکه کسی در زمینه ای ماهر است هرگز به این معنا نیست که در بقیه ی زمینه ها هم حرفی برای گفتن دارد. آن هم زمینه هایی بسیار عمیق و وسیعی مثل سیاست که حضور در آن نیاز به سال ها فعالیت مستمر و سطح بالایی از دانش و فهم عمیق از مسائل مختلف دارد! یک سلبریتی چقدر وقت و توان ذهنی داشته که علاوه بر تخصص خودش، بتواند در ده ها زمینه ی دیگر هم به مقام نظریه پردازی و ارائه ی را حل های تخصصی برسد؟

تمام موجودیت سلبریتی، به اعتباری است که در میان طرفدارانش دارد. اگر او احساس کند طرفدارانش به سمتی حرکت می کنند، او برای اینکه فردا هم سلبریتی باقی بماند چاره ای جز حرکت به همان سمت ندارد. مواضع سلبریتی بهترین خروجی یک ذهن درخشان نیست، ناشی از هراس او از جاماندن از موج هایی است که می داند با سوار شدن بر آن ها، ارتفاع گرفته. اگر این موج به سمتی باشد که مثلاً "درود بر خامنه ای" گفتن را از سلبریتی طلب کند، شک نکنید تک تک این افراد حتی آن هایی که امروز موضعی کاملاً مخالف گرفته اند در اول صف با بلندترین صدا همچین مواضعی خواهند گرفت و اسم این ناپایداری عقیدتی را "طرف مردم بودن" می گذارند!

به خدایی گرفتن و اطاعت کردن و دنبال کردن همچین موجود مفلوک و بی چاره ای، آیا چیزی جز توهین به شعور خود است؟ ما باید عقل خود را تعطیل کنیم از انتخاب مواد آرایشی و بهداشتی گرفته تا فهم سیاسی به همچین موجودی تکیه کنیم؟ خروجی جنبشی که رهبران و نظریه پردازان آن سلبریتی، این خدایان بی مایه ی عصر مدرن باشند به چه خواهد بود؟حتماً جالب نخواهد بود!




طوفان در فنجای چای!

هشتگ #مهسا_امینی میلیونی شد

هشتگ #مهسا_امینی در صدر توئیتر فارسی قرار گرفت

هشتگ #مهسا_امینی رکورد توئیتر فارسی را شکست

هشتگ #مهسا_امینی در صدر هشتگ های توئیتر قرار گرفت

هشتگ #مهسا_امینی رکورد بیشترین هشتگ توئیتر را شکست

هشتگ #مهسا_امینی رکورد بیشترین هشتگ تاریخ اینترنت را شکست!

خب که چی؟ برای ما که با برنامه نویسی سر و کار داریم و یاد گرفتیم به جای نگاه کردن به مورد، کلیت رو نگاه کنیم این اعداد چیزی نیستند که باید به آن نگاه کرد! چیزی که باید به آن نگاه کرد این است که کل کاربران فارسی زبان جایی مثل توییتر چقدره؟ و نسبتش به کل جمعیت چقدره؟ این عدد برای توییتر 2 میلیون حساب کاربری است! یعنی کل حساب های فارسی زبان توییتر در حالتی که هر نفر فقط یک حساب داشته باشد و حساب های فیک و بات و سازمانی و... وجود نداشته باشد، تنها 2.3% از مردم در آن حضور دارند! در حالی که همه ی ما می دانیم که اینگونه نیست و رقم واقعی کمتر از این مقدار است اما ما با یک سو گیری مغرضانه تصور می کنیم که 2.5% مردم ایران در توییتر حضور دارند. و منظور تک تک آن ها از استفاده از هشتگ #مهسا_امینی بیان اعتراض است و حالات دیگری مانند بیان نظرات یا بحث در این موضوع یا چیز دیگری نیست. خب نظر 97.5% بقیه ی مردم چیست؟ یعنی نظر 2.5% از جامعه در مورد 97.5% بقیه چه می گوید؟ چه خوشتان بیاید چه نه، هیچ چیزی نمی گوید. هیچی! چرا؟ چون تعمیم، در یک ترکیب همگن ممکن است. اگر ترکیبی "مانند اعضای یک جامعه با ابعاد میلیونی" نا همگن باشد، هیچ امکانی برای تعمیم وجود ندارد. تحت هیچ شرایطی! تعداد بالای هشتگ در توییتر فارسی فقط نشان دهنده ی داغ شدن یک موضوع در بین 2.5% جامعه است نه هیچ چیز بیشتر! انگلیسی ها برای این حالت اصطلاحی دارند: طوفان در فنجان چای!

تازه ما امکان استفاده از بات و اجاره ی فله ای اکانت و عملیات سایبری بازیگران مختلف و... رو کلاً نادیده گرفتیم نسبت کاربران رو هم بیشتر از رویایی ترین حالت در نظر گرفتیم! ولی از چیزی هیجان زده شدیم که اصلاً معنایی ندارد حتی اگر کاملاً طبیعی باشد. وقتی ابعاد جامعه میلیونی باشد، فعالیت درصد کوچکی از جامعه می توانند نمایش شدیدی داشته باشد و اینطور به نظر بیاید که کلیت جامعه در حال انجام فعالیت است. اما نیست! همین درصد کوچک از مردم می توانند کل خیابان های اصلی شهر بزرگی مثل تهران را طوری پر کنند که تا چشم کار می کند آدم باشد! اما این حتماً زیاد نیست، بلکه چشمگیر است. یعنی ذهن انسان با استفاده از بضاعت اندک ادراک خود از جمعیت که میراث دوران غارنشینی است، یک میلیون نفر و حتی بسیار کمتر مانند ده هزار نفر یا حتی هزار نفر را هم "زیاد" می فهمد و این محاسباتی که ما انجام دادیم که حتی چند میلیون هم به نسبت کل جمعیت اندک است را به آسانی متوجه نمی شود. و از همینجا تحلیل های هیجانی شکل می گیرد که مردم (یعنی بیش از 56 میلیون نفر!) اینگونه فکر می کنند و فلان نظر را دارند و تغییر بزرگ نزدیک است و... چندین دهه است که این تحلیل ها به واقعیت نمی پیوندند.

پی نوشت شاید برای مردم عادی عجیب باشد اما برای ما که در حوزه ی برنامه نویسی فعال هستیم عجیب نیست که بات هایی وجود داشته باشند که بتوانند در ابعاد نجومی کار هایی انجام دهند مانند بات هایی که یک هشتگ را داغ کنند در ادامه شبه کدی از این نوع بات ها را قرار می دهم:
superExtremeHugeSpacyLong count = ۴۱۷,۳۲۰,۰۰۱,۳۲۵,۵۰۴,۰۰۲,۱۰۹
for (int i = 0 ; i <= count ; i++){
if(soWiered()){
//continue
}
twitte("#sample_hashtag")
}
twitte("man adamam be joone kodam!")
مهسا امینیاعتراضاتآزادیسلبریتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید