زن در ادبیات جهان نماد وطن است. شعر مقاومت هم معمولاً حول محوری به نام وطن چرخ میخورد. وطن میتواند به بزرگی یک کشور و یک ملت باشد، میتواند حریم مذهبی داشته باشد و برای چند ملت مقدس شمرده شود یا مفهومی به فراگیری آزادگان جهان داشته باشد و برای پاسداری از حریم آن، شاعران دست به قلم (یا دست به غزل) شوند. اما آنچه بین این سه مشترک است، این است که وطن مفهومی زنانه دارد و در اشعار مقاومت گوشه و کنار جهان، عشق به زن تعبیری کنایی از عشق به وطن است. این زن میتواند مادر، همسر، خواهر، دختر یا تنها یک معشوقه باشد.
ردپای زنانگی را در عناصر واژگانی شعر مقاومت هم میتوان یافت. واژههایی که چه در جای خود به کار روند و چه بهعنوان سمبل و کنایه، یادآور زنانگی هستند. زیبایی، عروس، موبافتن، لالایی و واژگانی از این دست در زمره این گروه قرار دارند.
از دیگر سو میدانیم که مادرانگی از عواطف اصیل زنانه است. پس هرجا در شعر مقاومت به احساسات مادرانه برمیخوریم، با مرور و نمایش زنانگی سروکار داریم. مادرانگی را در شعر با واژههای گوناگونی میتوان تداعی کرد که پسرم یا دخترم خطاب کردن در شعر، چشم به راه برگشت نشستن، شیر دادن و تربیت فرزند از آن دستهاند. همچنین به جز واژه، مادرانگی در ساحت توصیف حال هم استفاده میشود. حتی گاهی شاهد قیاسهای زیبایی هستیم از این جنس که مادری که در خانه برای سرمای جبهههای مقاومت و رزمندهها شال میبافد، هر رجی که در خانه میبافد همانند گلولهای است که رزمندهای در خط مقدم به سمت دشمن متجاوز شلیک میکند. نکتهای که بسیار در شعر مقاومت حائز اهمیت است هم همین است؛ زن و زنانگی نه تنها پشت صحنه و شخصیت فرعی نیستند بلکه دوشادوش مردان و رزمندهها حضور فعال و پررنگ و نقش اصلی دارند و این مسئله، نشاندهنده این است که ادبیات مقاومت، جهانبینیاش نسبت به جهان مقاومت، واقعی و ملموس است و اتفاقات با همان درجه اهمیتی که رخ میدهند، ثبت میشوند.
در شعر مقاومت بر خلاف عاشقانهها، زن در چشم شهلا و ابروی کمان و لب غنچه خلاصه نمیشود. ترکیبها و اصطلاحات ظاهری مرسوم، جای خود را به تعابیر ارزشمند معنوی میدهند که بیانگر قدر و منزلت و شخصیت زنان هستند. البته که زن در شعر مقاومت همچنان پیوند مستحکمی با عشق دارد. اما به جای اینکه فقط معشوق باشد، هم عاشق است و هم معشوق. اصلاً یکی از کارهای اصلیاش عشق پروریدن است. عشق ورزیدن است. عاشقانه انتظار کشیدن و عاشقانه تربیت کردن است و پر بیراه نیست اگر بگوییم زن در جهان ادبیات مقاومت، خود عشق است.
زنانگی در شعر مقاومت، کالاانگاری زنان نیست و چه درباره زنان باشد و چه مردان و چه بیجانها (المانهای مختص ادب مقاومت مثل تفنگ و سنگر و وطن و...) شرافتمحور است.
اندیشههای منفی دربارهی زن هم در شعر مقاومت به عقب رانده شده است. زن دیگر یک معشوق غرق در ناز و دستنیافتنی نیست. عضو فعالی از متن داستان است که اتفاقات را رقم میزند و نقش ایجابی دارد. چه در میدان مبارزه صاحب نقش باشد و چه بیرون از میدان، حضورش و مسئولیتهایش کاملاً در راستای پیشبرد و موفقیت جبهه مقاومت است.
نمادهایی که حتی اگر به مردان نسبت داده شود، همچنان از عناصر زنانگی محسوب میشوند، در ادبیات مقاومت فراواناند. صبر و پایداری، نجابت و ایثار، امیدواری و نیایشگری و در نهایت حماسهآفرینیهای غیرتمندانه همه و همه از رفتار زنان وام گرفته میشوند. ترکیب این عناصر هم از جمله شاخصههاییست که منحصر به ادبیات مقاومت است. مثل نجیبانه امیدوار بودن و غیورانه انتظار کشیدن.