در جنگ یا دفاع پای انسان در میان است، وحشیگری و سبعیت، نفرت، ظلم، تحقیر، حیله، جوانمردی یا ناجوانمردی، فداکاری، خرابی و ویرانی، بیخانمانی، ترس و... وجود دارد؛ انتخابی وجود ندارد؛ اینها یقهی آدمهایی را که در معرض جنگ هستند میچسبند و منجر به بروز کُنشهای متفاوت از شخصیتهای مختلف خواهند شد که شنیدن یا خواندنِ روایتِ آنها برای مخاطب تأثیرگذار خواهد بود.
وقتی پای جنگ به شهرها و خانهزندگی آدمها میرسد؛ اوضاع وخیمتر خواهد شد؛ انگار بهیکباره دکمهای زده میشود و زندگی میایستد؛ همهی آنچه تا هفتهای، روزی یا ساعتی پیش برایت مهم بوده، بیاهمیت خواهد شد؛ و تنها برای جان تلاش خواهی کرد...
چه فرقی خواهد کرد که جنگ وارد کدام شهر یا کشور شده است؛ در هر صورت به انسان و سوژههای انسانی خواهیم رسید؛ و نویسنده نمیتواند نسبت به چنین رویدادهایی که در محیط پیرامونش یا جهان رخ داده بوده یا رخ میدهد بیتفاوت باشد. نویسنده میتواند با تحقیق و پژوهش آنچه را واقعاً رخ داده، به تصویر بکشد؛ میتواند به شناخت جنگی بپردازد که بخشی از تاریخ است؛ و این تاریخ را با ادبیات پیوند بزند و به مخاطب بشناساند، و شاید بشود با چنین شناختی به این نقطهی مهم رسید که: «گذشته چراغ راه آینده است.» شاید برای همین است که بسیاری از نویسندگان بزرگ دنیا و بسیاری از آثار برتر جهان با درونمایهی جنگی خلق شدهاند که بخشی از تاریخ بوده.
در کنار توجه به رویدادهایی که سببش جنگ بوده، توجه به شخصیتهایی که در مقابل این رویداد بیتفاوت نبوده یا نیستند و آسایش خود را کنار میگذارند و راه مقاومت و دفاع را برای جلوگیری از وخیمتر شدن اوضاع یا ورود جنگ به شهرها یا جلوگیری از پیروزی دشمن، پیش میگیرند ارزشمند است. ادبیات میتواند به شناخت چنین شخصیتهایی و شناساندن آنها به مخاطب بپردازد؛ ادبیات میتواند جنگ و تاریخ و شخصیتهایی را که در آن نقش داشتهاند زنده نگه دارد و به مخاطبین نشان دهد.