mordab e pir
mordab e pir
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

قصه ی حال و احوال دل من...

قصه ی حال و احوال دل من!

قصه ی دخت بید مجنون است!

آری!درختی که حال و احوالش مثل بید؛مجنون است...

قصه ی حال و احوال دل من !

قصه ی بیگانه ی فرسوده ی دیار غربت است !

آری! بیگانه ای که حال و احوالش مانند فرسوده ای؛میان غربت است.

قصه ی حال و احوال دل من!

قصه ی چشمه ی خشک شده ی پر از اشک است!

آری!چشمه ای که حال و احوالش مانند خشک شده ای؛پر از اشک است...

قصه ی حال و احوال دل من!

قصه ی گشنه ای میان کویر بی جان است !

آری!گشنه ای که حال و احوالش مثل کویر؛بی جان است...

قصه ی حال و احوال دل من!

قصه ی پرنده بی بال و پر رها شده میان دشت و صحرا است!

آری!

پرنده ای بی بال و پر که حال و احوالش مثل رها شده ای؛میان دشت و صحرا است...

قصه ی حال و احوال دل من !

قصه مرگ ماهی پر شر و شور میان آب دریا است !

آری! مرگ ماهی که حال و احوالش بی جانی؛میان آب دریا است ...



یه سوال میشه اسم اینارو

شعر گذاشت!؟؟؟😂😂😂

.

.

.

شعری دیگر:آن سوی کویر...

آن سوی کویر را هنوز ندیده ام...

اما میگویند:پشت آن کوه ها پر از آب است...

و منِ تشنه با بی جانی در سردی کویر گم شده ام...

باد! همچو برگ پاییزی مچاله شده ای

مرا این سو و آن سو میکند...

به راستی؛کسی از کویر جان به در برده است!؟

آن سوی کویر، چشمه ای هست!؟

اگرم هست کجاست!؟

به ذات که باشد ! پشت این دیار غربت ،نای پاهای من کجاست؟

تا کجا!؟ تا کجا به دنبالت بیایم!؟

مرا به دنبال خودت تا کجا میدوانی ام!؟

نه آن سوی کویر را دیده ام!

نه مکان چشمه ای را میدانم!

و نه نشانی از تو...

اما میروم.

شاید جان به در بردم!

بید مجنون
و سوگند به هنگامی که از زنِ زنده بگور پرسیده میشود: به خاطر کدامین گناه کشته شده ای !؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید